در
کتابخانه
بازدید : 1188450تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Expand فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Collapse فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand 1 معنی تبلیغ 1 معنی تبلیغ
Expand 2 وسائل و ابزار پیام رسانی 2 وسائل و ابزار پیام رسانی
Expand 3 روش تبلیغ 3 روش تبلیغ
Expand 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی
Collapse 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام
Expand 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی
Expand 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
می آییم سراغ آنچه كه آن را اخلاق می گویند (اخلاق اسلامی) . وقتی از این دید به حادثه ی كربلا می نگریم، می بینیم یك صحنه ی نمایش اخلاق اسلامی است. به طور مختصر سه ارزش اخلاقی مروّت، ایثار و وفا، و مساوات اسلامی را كه در این حادثه وجود داشته اند، برایتان توضیح می دهم.

مروّت مفهوم خاصی دارد و غیر از شجاعت است؛ گواینكه معنایش مردانگی است ولی مفهوم خاصی دارد. ملاّی رومی از همه بهتر آن را مجسم كرده است، آنجا كه داستان مبارزه ی علی علیه السلام با عمرو بن عبد ود را نقل می كند كه علی علیه السلام روی سینه ی عمرو می نشیند و او روی صورت حضرت آب دهان می اندازد، بعد حضرت از جا حركت می كند و می رود و بعد می آید. اینجاست كه ملاّی رومی شروع می كند به مدیحه سرایی و یك شعرش چنین است:

در شجاعت شیر ربّانیستی
در مروّت خود كه داند كیستی
در شجاعتْ تو شیر خدا هستی، در مروّت كسی نمی تواند تو را توصیف كند كه چقدر جوانمرد و آقا هستی. مروّت این است كه انسان به دشمنان خودش هم محبت بورزد.

حافظ می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 387
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا
ولی فرمان اسلام از این بالاتر است؛ اگر به اسلام نزدیكتر می شد چنین می گفت: با دوستان مروّت، با دشمنان هم مروّت و مردانگی. اینكه أبا عبد اللّه در وقتی كه دشمنش تشنه است به او آب می دهد، معنایش مروّت است. این بالاتر از شجاعت است، همان طور كه علی علیه السلام این كار را كرد.

صبح عاشورا بود. اول كسی كه به طرف خیمه های حسین بن علی علیه السلام دوید تا ببیند اوضاع از چه قرار است، شمر بن ذی الجوشن بود. وقتی از پشت خیمه ها آمد، دید خیمه ها را به هم نزدیك كرده و خندقی كنده اند و خار جمع كرده و آتش زده اند. خیلی ناراحت شد كه از پشت نمی شود حمله كرد. شروع كرد به فحاشی. یكی از اصحاب گفت: آقا! اجازه بدهید همین جا [یك تیر] حرامش كنم. فرمود: نه. گفت: من او را می شناسم كه چه جنس كثیفی دارد، چقدر فاسق و فاجر است. فرمود: می دانم ولی ما هرگز شروع به جنگ نمی كنیم و لو اینكه به نفع ما باشد.

این دستور اسلام بود. در این زمینه داستانها داریم. از جمله داستان و بلكه داستانهای امیر المؤمنین در صفّین است كه یكی از آنها را برایتان نقل می كنم. مردی است به نام كُرَیْب بن صبّاح از لشكر معاویه. آمد و مبارز طلبید. یكی از شجاعان لشكر امیر المؤمنین كه جلو بود، به میدان رفت ولی طولی نكشید كه كریب این مرد صحابی امیر المؤمنین را كشت و جنازه اش را به یك طرف انداخت و دوباره مبارز طلبید. یك نفر آمد، او را هم كشت. بعد از اینكه كشت، فوراً از اسب پایین پرید و جنازه اش را روی جنازه ی اولی انداخت. بازگفت: مبارز می خواهم. چهار نفر از اصحاب علی علیه السلام را به همین ترتیب كشت. مورخین نوشته اند بازو و انگشتان این مرد به قدری قوی بود كه سكه را با دستش می مالید و اثر سكه محو می شد. همچنین نوشته اند این مرد آن قدر از خود چابكی و سرعت نشان داد و در شجاعت و زورمندی هنرنمایی كرد كه افرادی از اصحاب علی كه در صفوف جلو بودند، به عقب رفتند تا در رودربایستی گیر نكنند. اینجا بود كه علی علیه السلام خودش آمد و با یك گردش، او را كشت و جنازه اش را به یك طرف انداخت. «أَ لا رَجُلٌ؟ » دومی آمد. دومی را هم كشت و فوراً جنازه اش را روی اولی انداخت. دوباره گفت: «أَ لا رَجُلٌ؟ » تا چهار نفر. دیگر كسی جرأت نكرد بیاید. آن وقت علی علیه السلام آیه ی قرآن را خواند: «فَمَنِ اِعْتَدی عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُوا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 388
عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اِعْتَدی عَلَیْكُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّهَ» [1]
. بعد گفت: ای اهل شام! اگر شما شروع نكرده بودید، ما هم شروع نمی كردیم. چون شما چنین كردید، ما هم این كار را كردیم [2] أبا عبد اللّه هم چنین بود. در تمام روز عاشورا مقید بود كه جنگ را آنها كه به ظاهر مسلمان و گوینده ی شهادتین بودند شروع كنند. گفت: بگذارید آنها شروع كنند، ما هرگز شروع نمی كنیم.
می آییم سراغ ایثار، یكی دیگر از عناصر اخلاقی موجود در این حادثه. چه نمایشگاه ایثاری بوده است كربلا! شما ببینید آیا برای ایثار تجسمی بهتر از داستان جناب أبو الفضل العبّاس می توان پیدا كرد؟ یك نمونه از صدر اسلام برایتان عرض می كنم ولی آنجا قهرمان چند نفرند نه یك نفر. شخصی می گوید: در یكی از جنگهای اسلامی از میان مجروحین عبور می كردم، شخصی را دیدم كه افتاده و لحظات آخرش را طی می كند (و مجروح چون معمولاً خون زیاد از بدنش می رود، بیشتر تشنه می شود) . من فوراً فهمیدم كه این شخص به آب احتیاج دارد. رفتم یك ظرف آب آوردم كه به او بدهم. اشاره كرد كه آن برادرم مثل من تشنه است، آب را به او بدهید.

رفتم سراغ او. او هم اشاره كرد به یك نفر دیگر كه آب را به او بدهید. رفتم سراغ او (بعضی نوشته اند سه نفر بوده اند و بعضی نوشته اند ده نفر) . تا سراغ آخری رفتم، دیدم تمام كرده است. برگشتم به ما قبل آخر، دیدم او هم تمام كرده. ما قبل او هم تمام كرده.

به اولی كه رسیدم، دیدم او هم تمام كرده است. بالأخره من موفق نشدم به یك نفر از اینها آب بدهم، چون به سراغ هركدام كه رفتم گفت برو به سراغ دیگری. این را می گویند «ایثار» كه یكی از باشكوهترین تجلیات عاطفی روح انسان است.

چرا سوره ی «هل أتی» نازل می شود كه در آن می فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. `إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اَللّهِ لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» [3]؟ برای ارج نهادن به ایثار. تجلی دادن این عاطفه ی انسانی و اسلامی یكی از وظایف حادثه ی كربلا بوده است و گویی این نقش به عهده ی أبو الفضل العبّاس گذاشته شده بود. أبو الفضل بعد از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 389
آنكه چهار هزار مأمور شریعه ی فرات را كنار زده است، وارد آن شده و اسب را داخل آب برده است به طوری كه آب به زیر شكم اسب رسیده و او می تواند بدون اینكه پیاده شود مشكش را پر از آب كند. همین كه مشك را پر از آب كرد، با دستش مقداری آب برداشت و آورد جلوی دهانش كه بنوشد. دیگران از دور ناظر بودند. آنها همین قدر گفته اند: ما دیدیم كه ننوشید و آب را ریخت. ابتدا كسی نفهمید كه چرا چنین كاری كرد. تاریخ می گوید: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ علیه السلام» [4]یادش افتاد كه برادرش تشنه است، گفت شایسته نیست حسین در خیمه تشنه باشد و من آب بنوشم. حال تاریخ از كجا می گوید؟ از اشعار أبو الفضل. چون وقتی كه بیرون آمد، شروع كرد به رجز خواندن. از رجزش فهمیدند كه چرا أبو الفضل تشنه آب نخورد. رجزش این بود:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هونی
فَبَعْدُهُ لا كُنْتِ اَنْ تَكونی
خودش با خودش حرف می زند، خودش را مخاطب قرار داده و می گوید: ای نفس عبّاس! می خواهم بعد از حسین زنده نمانی؛ تو می خواهی آب بخوری و زنده بمانی؟ عبّاس! حسین در خیمه اش تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟ به خدا قسم رسم نوكری و آقایی، رسم برادری، رسم امام داشتن، رسم وفاداری چنین نیست.

سراسر وفا بود.

مردی است به نام عمرو بن قرظة بن كعب انصاری كه از اولاد انصار مدینه است. او ظاهراً از آن كسانی است كه در وقت نماز أبا عبد اللّه خودشان را سپر أبا عبد اللّه كرده بودند. آن قدر تیر به بدن این مرد خورد كه دیگر افتاد. لحظات آخرش را طی می كرد.

أبا عبد اللّه خودشان را به بالینش رساندند. تازه درباره ی خودش شك می كند كه آیا به وظیفه ی خود عمل كرده یا خیر، می گوید: «اَ وَفَیْتُ یا اَبا عَبْدِ اللّه؟ » آیا من توانستم وفا كنم یا نه؟
می رویم سراغ مساوات اسلامی، برادری و برابری اسلامی. كسانی كه أبا عبد اللّه خود را به بالین آنها رسانده است، عده ی معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند كه ظاهراً مسلّم است كه قبلاً برده بوده اند، یعنی برده های آزادشده بوده اند. اسم یكی از آنها «جون» است كه می گویند مولی ابی ذر غفاری، یعنی آزادشده ی جناب ابو ذر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 390
غفاری. این شخص سیاه است و ظاهراً بعد از آزادی اش، از درِ خانه ی اهل بیت پیغمبر دور نشده است یعنی حكم یك خدمتكار را در آن خانه داشته است. در روز عاشورا همین جون سیاه می آید نزد أبا عبد اللّه و می گوید: به من اجازه ی جنگ بدهید. حضرت می فرماید: نه، برای تو الآن وقت این است كه بروی بعد از این در دنیا آقا باشی، اینهمه خدمت كه به خانواده ی ما كرده ای بس است، ما از تو راضی هستیم. او باز التماس و خواهش می كند. حضرت امتناع می كند. بعد این مرد افتاد به پای أبا عبد اللّه و شروع كرد به بوسیدن كه آقا! مرا محروم نفرمایید، و بعد جمله ای گفت كه أبا عبد اللّه جایز ندانست كه به او اجازه ندهد. عرض كرد: آقا! فهمیدم كه چرا به من اجازه نمی دهید؛ من كجا و چنین سعادتی كجا! من با این رنگ سیاه و با این خون كثیف و با این بدن متعفّن شایسته ی چنین مقامی نیستم. فرمود: نه، به خاطر این نیست، برو. می رود و رجز می خواند، كشته می شود. أبا عبد اللّه به بالین این مرد رفت. در آنجا دعا كرد، گفت:

خدایا در آن جهان چهره ی او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشور كن (ابرار مافوق متّقین هستند، «إِنَّ كِتابَ اَلْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ» [5]) ، خدایا در آن جهان بین او و آل محمّد شناسایی كامل برقرار كن.

دیگری رومی است (ترك هم گفته اند) . وقتی از روی اسب افتاد، أبا عبد اللّه خودشان را به بالین او رساندند. اینجا دیگر منظره فوق العاده عجیب است. در حالی كه این غلام بی هوش بود و روی چشمهایش را خون گرفته بود، أبا عبد اللّه سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورت و از جلوی چشمانش پاك كردند. در این بین كه به حال آمد، نگاهی به أبا عبد اللّه كرد و تبسمی نمود. أبا عبد اللّه صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند، كه این دیگر منحصر به همین غلام است و علی اكبر؛ درباره ی كس دیگری تاریخ چنین چیزی را ننوشته است:

«وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ» [6]یعنی صورت خودش را بر صورت او گذاشت. او آنچنان خوش حال شد كه تبسم كرد: «فَتَبَسَّمَ ثُمَّ صارَ اِلی رَبِّهِ (رضی اللّه عنه) » [7].

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
سرش به دامن حسین بود كه جان به جان آفرین تسلیم كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 391
گفت:

این جان عاریت كه به حافظ سپرد دوست
روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی كنم
ما در حادثه ی عاشورا از تمام جنبه های اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، اندرزی، پرخاشگری، توحیدی، عرفانی، اعتقادی تجسمهایی می بینیم و افرادی كه به اصطلاح این نقشها را انجام داده اند، از طفل شیرخوار تا پیرمرد هفتاد و بلكه هشتادساله و تا پیرزنِ مادر جناب عبد الله بن عمیر كلبی هستند.
1 . توبه/128.
[1] . بقره/194.
[2] . وقعة الصّفّین، تألیف نصر بن مزاحم المنقری، ص 315.
[3] . دهر/8 و 9.
[4] . ینابیع المودّة، ج /2ص 165.
[5] . مطفّفین/18.
[6] بحار الأنوار، ج /45ص 30.
[7] بحار الأنوار، ج /45ص 30.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است