در
کتابخانه
بازدید : 1188235تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Expand فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Collapse فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand 1 معنی تبلیغ 1 معنی تبلیغ
Expand 2 وسائل و ابزار پیام رسانی 2 وسائل و ابزار پیام رسانی
Expand 3 روش تبلیغ 3 روش تبلیغ
Expand 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی
Expand 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام
Expand 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی
Collapse 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نكته ای را عرض می كنم: همیشه در جامعه ی بشری هر قدرت جابره ای هر اندازه زور داشته باشد بالأخره نیاز به یك پشتوانه ی فكری و فلسفی و عقیدتی دارد، یعنی یك نظام اعتقادی لازم دارد كه تكیه گاه نظام اقتصادی و سیاسی و وضع موجود آن باشد.

بشر بالأخره نیاز به فكر دارد. اگر جامعه ای درست به نظام فاسد حاكم بر خود فكر كند، محال است آن نظام بماند. این است كه هر نظام موجودی، خودش را نیازمند به یك نظام فكری و عقیدتی به عنوان تكیه گاه و پشتوانه می داند؛ می خواهد آن نظام به صورت یك فلسفه باشد، یك ایسم داشته باشد یا به صورت مذهب باشد. دستگاه یزید نمی توانست بدون یك پشتوانه ی فكری و اعتقادی یا لااقل بدون آنكه اعتقادات موجود مردم را توجیه كرده باشد كارش را انجام بدهد. خیال نكنید آنها این قدر احمق بودند كه بگویند سرها سرِ نیزه، گور پدر مردم و افكارشان! بلكه در هر حال در مقام اغفال افكار مردم و القاء یك سلسله افكار و اندیشه ها بودند تا فكر مردم قانع بشود كه وضع موجود بهترین وضع است و باید همین طور باشد. البته در میان یك عده مردم مذهبی باید آن فكر رنگ و صورت مذهبی داشته باشد. چرا از شریح قاضی استمداد می كنند؟ برای اغناء فكر مردم تا به فكر مردم رنگ بدهند، و دادند.

در كربلا این برنامه تا عصر عاشورا موفق بود. امام باقر علیه السلام می فرماید: سی هزار نفر در كربلا جمع شده بودند برای كشتن پسر پیغمبر «وَ كُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» [1]و همه ی آنها به قصد قربت آمده بودند؛ به حسین بن علی شمشیر می زدند برای اینكه به بهشت بروند. البته رؤسا- به تعبیری كه فرزدق كرد- جوالشان از رشوه پر شده بود ولی توده ی مردم كه این حرفها سرشان نمی شد. فكر توده ی مردم را اغوا می كردند، و این خودش در برنامه های ابن زیاد بخصوص نقش اساسی داشت. یزید در اثر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 423
شراب خواری و اینكه كلّه اش داغ می شد، افسارش پاره می شد و باطنش را بروز می داد (گفت مستی و راستی) ، در حال مستی حرف راستش را می گفت كه هیچ چیز را قبول ندارم. مستی رسوایش می كرد و الاّ خود او هم از این برنامه استفاده می كرد.

ابن زیاد بعد از شهادت أبا عبد اللّه وقتی كه مردم را در مسجد بزرگ كوفه جمع كرد تا قضیه را به اطلاع آنها برساند، آنچنان قیافه ی مذهبی و مقدسی به خود گرفت كه گفت:

«اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی اَظْهَرَ الْحَقَّ وَ اَهْلَهُ وَ نَصَرَ اَمیرَ المُؤْمِنینَ وَ اَشْیاعَهُ وَ قَتَلَ الْكَذّابَ بْنَ الْكَذّابِ» [2] خدا را شكر می كنیم كه حقیقت را پیروز كرد و ریشه ی یك دروغگو و پسر دروغگو را كه می خواست مردم را بفریبد، كَند. از مردم «الهی شكر» می خواست و شاید صدها «الهی شكر» هم گفتند. اگر یك كور بیداردل نبود، آن مجلس را خوب فریب داده بود.

مردی است به نام عبد الله بن عفیف كه خدایش رحمت كند. (گاهی افرادی در موقعیتهایی جانبازی می كنند كه یك دنیا ارزش دارد. ) این مرد از دو چشم نابینا بود.

یك چشمش را در جمل در ركاب علی علیه السلام و چشم دیگرش را در صفّین در ركاب علی علیه السلام از دست داده بود. اعمی بود. چون اعمی بود، دیگر كاری از او ساخته نبود و قهراً در جهاد هم شركت نمی كرد و غالباً به عبادت می پرداخت. آن روز هم در مسجد كوفه بود. این مرد وقتی كه این جمله را شنید، از جا حركت كرد و گفت: كذّاب تویی و پدر توست، و شروع كرد به نطق كردن و خطابه انشاء كردن به طوری كه همان جا ریختند او را گرفتند و بعد هم كشتند. ولی بالأخره این پرده را درید.

ابن زیاد واقعاً به همان دو معنا حرامزاده است، یعنی یك مرد نابكار و شیطان. غالباً در جوامعی كه مردم افكار مذهبی دارند، وقتی كه دستگاههای جبّار می خواهند خودشان را توجیه كنند، جبرگرا می شوند یعنی همه چیز را مستند به خدا می كنند: كار خدا بود كه اینجور شد، اگر مصلحت نبود كه اینجور نمی شد، خدا خودش نمی گذاشت كه اینجور بشود. اینكه «آنچه هست همان است كه باید باشد و آنچه نیست همان است كه نباید باشد» خودش یك منطق است، منطق جبرگرایی؛ منطق ابن زیاد است كه وقتی با زینب (سلام اللّه علیها) مواجه می شود فوراً مسأله ی خدا را طرح می كند كه «اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ اَكْذَبَ أُحْدوثَتَكُمْ» . این جمله ها خیلی معنا دارد: خدا را شكر، این خدا بود كه شما را كشت، این خداخواهی بود، عجب فتنه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 424
برای مسلمین درست كرده بودید، شكر خدا را كه شما را كشت، شكر خدا را كه شما را رسوا كرد. رسوایی در منطق او چیست؟ در منطق او هركس كه به حسب ظاهر در جبهه ی نظامی شكست بخورد، دیگر رسوا شده و قضیه تمام شده است؛ اگر او بحق می بود كه در جبهه ی نظامی غالب می شد. «وَ اَكْذَبَ أُحْدوثَتَكُمْ» یعنی مغلوب شدن شما دلیل بر این است كه حرفتان دروغ بود.
[1] . بحار الأنوار، ج /44ص 298.
[2] . بحار الأنوار، ج /45ص 119.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است