در
کتابخانه
بازدید : 1188457تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Expand فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Collapse فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand 1 معنی تبلیغ 1 معنی تبلیغ
Expand 2 وسائل و ابزار پیام رسانی 2 وسائل و ابزار پیام رسانی
Expand 3 روش تبلیغ 3 روش تبلیغ
Expand 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی 4 روشهای تبلیغی نهضت حسینی
Expand 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام 5 حادثه ی كربلا، تجسم عملی اسلام
Expand 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی 6 نقش اهل بیت سید الشهداء درتبلیغ نهضت حسینی
Collapse 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان 7 شرایط مبلّغ، و تأثیر تبلیغی اهل بیت امام در مدت اسارتشان
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
زینب چه گفت؟ گفت: «اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی اَكْرَمَنا بِنَبِیِّهِ» خدا را شكر كه ما را گرامی داشت كه پیغمبر را از میان ما قرار داد و ما از خاندان پیغمبر هستیم، «اِنَّما یَفْضَحُ الْفاسِقُ وَ یَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا وَ الْحَمْدُ للّهِ» آن كسی كه در جبهه ی نظامی شكست می خورد رسوا نشده است. معیار رسوایی چیز دیگری است. معیار رسوایی، حقیقت جویی و حقیقت طلبی است. آن كه در راه خدا شهید می شود رسوا نشده؛ رسوا آن كسی است كه ظلم و ستم می كند؛ رسوا آن كسی است كه از حق منحرف می شود. ملاك رسوایی و غیر رسوایی این است. این طور نیست كه اگر كسی كشته شد، پس حرفش دروغ بوده است. معیار دروغ و راست بودن، خود انسان است، ایده ی انسان است، حرف و عمل انسان است.

حسینِ من كشته هم بشود راست گفته، زنده هم بماند راست گفته. تو كشته هم بشوی دروغگو هستی، زنده هم بمانی دروغگو هستی. بعد به شدت به او حمله می كند.

جمله ای گفت كه جگر ابن زیاد آتش گرفت، گفت: «. . . یَا بْنَ مَرْجانَة! » (مرجانه مادر ابن زیاد بود. نمی خواهد كسی اسم مادرش را بیاورد، چون مادرش زن بدنامی بود) ای پسر مرجانه، آن زن بدنام! رسوایی باید از پسر مرجانه باشد. اینجا بود كه ابن زیاد درماند و چنان مملوّ از خشم شد كه گفت جلاّد را بگویید بیاید گردن این زن را بزند.

مردی كه از خوارج و دشمن مولا امیر المؤمنین است و با اینها هم خوب نیست، در حاشیه ی مجلس ابن زیاد نشسته بود. وقتی ابن زیاد گفت بگویید میر غضب بیاید، او از یك احساس به اصطلاح عربی، از یك حمیّت عربی استفاده كرد؛ ایستاد و گفت: امیر! هیچ توجه داری كه با یك زن داری حرف می زنی، زنی كه چندین داغ دیده است؟ ! با یك زنِ برادرها كشته، عزیزان از دست رفته داری سخن می گویی.

«وَ عَرَضَ عَلَیْهِ عَلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ» یعنی بر او علی بن حسین را عرضه كردند. فرعون وار صدا زد: «مَنْ اَنْتَ؟ » (باز منطق جبرگرایی را ببینید) تو كی هستی؟ فرمود:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 425
«أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ» من علی بن حسین هستم. گفت: «أَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللّهُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ؟ » مگر علی بن حسین را خدا در كربلا نكشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود كه اینها همه برحق هستند! ) فرمود: من برادری داشتم، نام او هم علی بود و مردم در كربلا او را كشتند. گفت: خیر، خدا كشت. فرمود: البته كه قبض روح همه ی مردم به دست خداست، اما او را مردم كشتند. بعد گفت: «عَلیٌّ وَ عَلیٌّ» یعنی چه؟ ! پدر تو اسم همه ی بچه هایش را علی گذشته بود، اسم تو را هم علی گذاشته، اسم دیگری نبود كه بگذارد؟ فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت؛ او دوست داشت كه اسم پسرانش را به نام پدرش بگذارد. یعنی این تو هستی كه باید از پدرت «زیاد» ننگ داشته باشی.

ابن زیاد انتظار داشت كه علی بن حسین علیه السلام اصلاً حرف نزند. از نظر او یك اسیر باید حرف نزند و وقتی به او می گوید این كار خدا بود، باید بگوید بله كار خدا بود، مقدّر چنین بود، نمی شد كه این طور نشود، كار اشتباهی بود و این حرفها. وقتی دید كه علی بن حسین علیه السلام، یك اسیر، اینچنین حرف می زند، گفت: «وَ لَكَ جُرْأَةٌ لِجَوابی» [1] شما هنوز جان دارید، هنوز نفس دارید، هنوز در مقابل من حرف می زنید؛ جلاّد بیا گردن این را بزن. نوشته اند تا گفت جلاّد گردن این را بزن، زینب از جا بلند شد، علی بن حسین را در آغوش گرفت و گفت: به خدا قسم گردن این را نخواهید زد مگر اینكه اول گردن زینب را بزنید. نوشته اند ابن زیاد مدتی به این دو نفر نگاه كرد و بعد گفت: به خدا قسم می بینم كه الآن اگر بخواهیم این جوان را بكشیم، اول باید این زن را بكشیم.

صرف نظر كرد.

این یكی از خصوصیات اهل بیت بود كه با منطق جبرگرایی- كه در دنیا جبر است و در عین جبر عدل است، یعنی بشر در این جهان هیچ وظیفه ای برای تغییر و تبدل و تحول ندارد و آنچه هست آن است كه باید باشد و آنچه نیست همان است كه نباید باشد و بنابراین بشر نقشی ندارد- مبارزه كردند.

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم
[1] . ارشاد شیخ مفید، ص 244.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است