موضوع عجیب این است كه اعوان یزید در حادثه ی كربلا و حادثه ی مدینه یك نوع
خسّت و دنائتی نشان دادند كه نظیر نداشت. اینها این كارها را می كردند در حالی كه
كافر و منكر مطلق نبودند، واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند. عقّاد می گوید:
بل حسبك من خسّة ناصریه (یزید) انّهم كانوا یرعدون من مواجهة الحسین
بالضّرب فی كربلاء لاعتقادهم بكرامته و حقّه، ثمّ ینتزعون لباسه و لباس نسائه
فیما انتزعوه من أسلاب، و لو أنّهم كانوا یكفرون بدینه و برسالة جدّه لكانوا فی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 494
شریعة المروءة أقلّ خسة من ذاك
[1].
از اینجا معلوم می شود كه جنگ اصحاب ابن زیاد جنگ عقیده نبوده بلكه جنگ با
عقیده بوده، یعنی به خاطر شكم و ریاست و دنیا با عقیده ی خودشان می جنگیدند و از
یك نظر اینها از كفار بدر و احد پست تر بودند زیرا جنگ آنها تا حدی جنگ در راه
عقیده بود.
[1] . [در پستی یاوران او (یزید) همین بس كه در كربلا به جهت اعتقادی كه به كرامت و حق آن حضرت
داشتند از مقابله ی رو در رو با آن حضرت می هراسیدند، ولی پس از شهادت لباس او و زنانش را در میان
اموال غارت شده بیرون می آورند. و اینان اگر به دین او و رسالت جدش هم كافر بودند، این عمل آنها در
مذهب مردانگی پست ترین كار بود. ]