عقّاد می گوید (ص 49) : «كان بنو هاشم یعملون فی الرئاسة الدینیّة، و بنو عبد شمس
یعملون فی التّجارة أو الرّئاسة السّیاسیّة و هما ما هما فی الجاهلیة من الرّبا و المماكسة و الغبن
و التّطفیف و التّزییف، فلا عجب أن یختلفا هذا الاختلاف بین أخلاق الصّراحة و أخلاق المساومة،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 501
و بین وسائل الایمان و وسائل الحیلة علی النّجاح
[1](مقصود اختلاف تربیت این دو اُسره
است) » . بعد می گوید: ریاست دینی بنی هاشم نظیر متولّی گری كهان بی عقیده نبود،
بلكه خود آنها بیش از هر كسی به احترام كعبه و به خدا ایمان داشتند. قصّه ی قصد ذبح
عبد المطّلب فرزند خود را ادلّ دلیل بر این مطلب است.
بعد می گوید: همین اخلاق عالی هاشمی بعد از ظهور نبوت به نحو كاملتری در
اعقاب ظهور كرد به طوری كه آل علی علیه السلام تا قرنها بعد كه انسان مطالعه می كند،
می بیند افرادی را كه گویا علیِ كوچكی هستند
(ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ. أبا عبد اللّه هم در
عاشورا از «حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» نام برد. قصه ی علی اكبر و خواندن أبا عبد اللّه این آیه
را) و آنگاه قصه ی یحیی بن عمر علوی را به عنوان نمونه ذكر می كند
[2].
[1] . [بنی هاشم در مورد ریاست دینی كار می كردند، و بنی عبد شمس در تجارت و ریاست سیاسی، كه در
جاهلیت عبارت بود از ربا و چانه زدن در نرخ اجناس و كلاه گذاشتن سر دیگران و كم فروشی و اجناس
معیوب را به دیگران انداختن. لذا شگفتی ندارد كه این اختلاف فاحش میان آنها باشد، میان رك گویی و
روراستی و اخلاق بازاری و معامله گری، و میان وسائل ایمان و وسائل حقه بازی برای رسیدن به هدف. ]