عقّاد می گوید:
. . . انما الحكم فی صواب الحسین و خطئه لأمرین لا یختلفان باختلاف
الزمان و اصحاب السلطان، و البواعث النفسیة التی تدور علی طبیعة
الانسان الباقیة و النتائج المقررة التی مثلت للعیان باتفاق الاقوال. . .
عقّاد «علل و بواعث نفسی» را اینطور توضیح می دهد:
اولاً مُلك یزید ثابت و محكم و پابرجا نبود (مثل مُلك معاویه) به جهت اینكه تنها
مغیرة بن شعبه حاكم آن وقت كوفه كه از حكومت عزل شده بود این پیشنهاد
(ولایتعهدی یزید) را كرد و خود معاویه باور نمی كرد، با زیاد مشورت كرد او هم صلاح
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 514
ندید (لااقل حاضراً) . مروان حكم سخت مخالف بود و خودش طمع داشت و حتی
در فكر شورش افتاد و بعد با ماهی هزار دینار برای خود و صد دینار برای دوستان قانع
شد. سعید پسر عثمان از معاویه گله كرد كه پدر و مادر و خود من از یزید و پدر و
مادرش بهتر هستیم و بعد هم با دریافت ولایت خراسان راضی شد و رفت. پس این
حكومت استقرار نداشت بذاته.
ثانیاً دولت یزید از ابتدا بنای كارش بر سبّ علی علیه السلام و آل علی بود و اگر حسین
علیه السلام بیعت می كرد ناچار بود وفا كند و این خود امضای این سنّت سیّئه بود و نسل بعد
نسل مورد قبول واقع می شد. (حكومت یزید از معاویه صد درجه بدتر بود زیرا سر به
رسوایی زده بود. ) .
اما راجع به نتایج این حركت: اولاً خود یزید نتوانست آب خوشی از گلویش فرو
برود. حادثه ی مدینه دنبال حادثه ی كربلا بود. عبد الله بن زبیر وسیله ی تبلیغاتی خوبی یافت
و قضیه ی مكه واقع شد. بعدها «یا لَثاراتِ الحسین» شعاری بود كه در تمام مدت شصت
ساله ی بعدی بنی امیه همواره حكومت اموی را می لرزانید. لهذا بعضیها مثل مارتین
آلمانی سیاست حسینی را از اول متوجه همین هدفها می دانند.
عقّاد راجع به حركت دادن نساء و اطفال می گوید:
. . . انما یبدو الخطاء فی هذه الحركة حین تنظر الیها من زاویة واحدة
ضیّقة المجال قریبة المرمی، و هی زاویة العمل الفردیّ الذی یراض
باسالیب المعیشة الیومیة و یدور علی النفع العاجل للقائمین به والدا
عین الیه. . .
[1]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 515
می گوید مسلم قادر بود خیلی كارها از قبیل كارهای ابن زیاد بكند، مالهایی بگیرد
و ببخشد و بكشد، ولی بر خلاف اصولی بود كه پیروی می كرد. مسلم در حالی كه آماده ی
كشته شدن بود وصیت كرد هفتصد درهم قرض دارم، زره و شمشیرم را بفروشید و ادا
كنید (مسلم در فكر صاف كردن مال مردم هم در دوره ی چند روزه ی حكومت خودش
نیفتاد با اینكه فرمان حضرت به منزله ی اجازه ی سهم امام هم بود! )
[1] . [البته خطا و اشتباه در این حركت از آنجا سرچشمه می گیرد كه ما از یك زاویه ی واحد و تنگ و محدود
به آن نگاه كنیم و آن همان زاویه ی عمل فردی است كه با انواع گوناگون اسباب زندگی روزانه درگیر است و
برای كسانی كه بدان توجه دارند تنها بر سود زودرس دنیوی دور می زند. ] .
یك وقت امام حسین را به صورت یك شخص محدود در نظر می گیریم كه مثل دیگران باید خوب بخورد،
مثل آنها خوب بپوشد، بهتر آقایی كند، راحت و با آسایش باشد، لوازم عیش و خوشی برایش فراهم باشد؛
و آن وقت می گوییم برای این فرد و مصلحت این فرد (در مقابل فرد دیگری مثل ابن زیاد) چنین و چنان بود؛
و یك وقت امام حسین را دارای شخصیتی وسیعتر و عظیمتر می بینیم كه سایر افراد غیر خودش و سایر
زمانهای غیر زمان خودش را هم شامل است؛ وجودش وجود یك سلسله اصول است یعنی او شده عدل،
شده حق، شده توحید، شده راستی و صراحت، شده نماز و بندگی
(قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ. . .
أَزْواجُكُمْ. . . ) .