در
کتابخانه
بازدید : 1188007تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Expand فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Collapse فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Expand فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این دعوت برای چیست؟ قطعاً برای قبول زمامداری و به دست آوردن قدرت و مركز قرار دادن كوفه بود. كوفه سربازخانه ی جهان اسلام بود. نامه ای كه وجوه رجال و اشراف كوفه نوشتند، بسیار محكم و اصولی بود كه در یادداشتهای «نهضت حسینی» شماره ی 16 نقل كردیم:

اَمّا بَعْدُ فَالْحَمْدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّكَ الْجَبّارَ الْعَنیدَ الَّذِی انْتَزی عَلی هذِهِ الْاُمَّةِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 531
فَابْتَزَّها اَمْرَها، وَ غَصَبَها فَیْئَها، وَ تَأَمَّرَ عَلَیْها بِغَیْرِ رِضاً مِنْها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها، وَ اسْتَبْقی شِرارَها، وَ جَعَلَ مالَ اللّهِ دولَةً بَینَ جَبابِرَتِها وَ اَغْنیائِها، فَبُعْداً لَهُ كَما بَعِدَتْ ثَمودُ. اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاَقْبِلْ لَعَلَّ اللّهَ یَجْمَعُنا بِكَ عَلَی الْحَقِّ [1].

امام هم در جواب آنها ضمن ابلاغی كه به نام مسلم صادر می كند می نویسد:

اِنّی بَعَثْتُ اِلَیْكُمْ اَخی وَ ابْنَ عَمّی وَ ثِقَتی فی اَهْلِ بَیْتی. . . وَ لَعَمْری مَا الْاِمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ، اَلْقائِمُ بِالْقِسْطِ، اَلدّائِنُ بِدینِ اللّهِ [2].

در این نامه تز امام راجع به حاكم و حكومت مشخص می شود، و نشان می دهد عنایت امام را به مسأله ی رهبری در درجه ی اول، و اینكه بزرگترین منكَر خود یزید است و پستی كه اشغال كرده است.

وضع امام از این جهت عیناً وضع پدرش علی علیه السلام است بعد از كشته شدن عثمان كه آن حضرت اجتماع مردم را بر بیعت، اتمام حجت بر خود می داند با اینكه قلباً مایل نیست از باب اینكه آینده را مبهم می داند و فرمود: فَاِنّا مُسْتَقْبِلونَ اَمْراً لَهُ وُجوهٌ وَ اَلْوانُ. . . » [3]و فرمود: «لَوْ لا حُضورُ الْحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ لالْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِكَأْسِ اَوَّلِها» [4].

اتمام حجت به معنی این نیست كه حجت خدای عالِم السّرّ و الخفیّات بر مردم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 532
تمام شودلِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ [5]، بلكه تمام شدن حجت امام است بر مردم حاضر و آینده، زیرا قطعاً اگر امام زیر بار نمی رفت، مردم آن عصر و عصرهای آینده آن را به عنوان از دست دادن یك فرصت بسیار مناسب تشخیص می دادند.

در حادثه ی حسینی نیز قیام كوفه یك حجت تاریخی علیه امام به شمار می رفت و امام لازم بود كه حجت خود را بر مردم در مقابل تاریخ تمام كند.

در اینجا چند مطلب است:

الف. حركت امام از مكه به كوفه تنها به علت دعوت كوفه نبود بلكه دلایل قطعی در دست است كه امام به هر حال نمی توانست در مكه بماند، و قرائنی از این جهت در دست است:

اولاً امام عمل حج را ناتمام گذاشت. ما می دانیم كه در حجّ تمتّع پس از شروع عمل، اتمامش واجب است و فقط ضرورت بسیار مهمی نظیر خوف قتل سبب جواز عدم ادامه می شود. مگر اینكه فرض كنیم امام از اول، عمره ی تمتّع بجا نیاورد و از اول قصد عمره ی مفرده كرد، چون مسلّماً امام در آن ایام مُحرِم شده بود و از احرام خارج شد.

ثانیاً امام حین خروج از مكه وضع خود را تشبیه می كند به وضع موسی بن عمران در وقتی كه از مصر خارج شد و صحرای سینا را به طرف مشرق طی می كرد و به طرف فلسطین می آمد، زیرا امام این آیه را می خواند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ، قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّالِمِینَ*`وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ اَلسَّبِیلِ» [6].

این جریان موسی بعد از آن بود كه به او اطلاع رسید: إِنَّ اَلْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِكَ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَكَ مِنَ اَلنّاصِحِینَ» [7].

ثالثاً خود امام در جواب «أبو هرّه ی اَزْدی» فرمود: «اِنَّ بَنی اُمَیَّةَ قَدْ اَخَذوا مالی فَصَبَرْتُ، وَ شَتَموا عِرْضی فَصَبَرْتُ، وَ طَلَبوا دَمی فَهَرَبْتُ» [8].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 533
در جواب «فَرَزْدَق» فرمود: «لَوْ لَمْ اَعْجَلْ لاَُخِذْتُ» [9].

شیخ مفید می گوید: «وَ لَمْ یَتَمَكَّنْ مِنْ تَمامِ الْحَجِّ مَخافَةً اَنْ یُقْبَضَ عَلَیْهِ بِمَكَّةَ فَیُنْفَذَ بِهِ اِلی یَزیدَ بْنِ مُعاوِیَةَ» [10].

سرمایه ی سخن می نویسد: عمرو بن سعید بن العاص مأمور بود با عده ای كه امام را بكشد. «طریحی» نوشته است كه سی نفر از شیاطین بنی امیه مأمور این كار شده بودند. در یادداشتهای «نهضت حسینی» نمره ی 10 از «مقتل خوارزمی» نقل كردیم كه امام ضمن درد دل كتبی به ابن عباس می گوید: مرا در مكه آرام نمی گذارند و از جوار حرم الهی مجبور به خروج می كنند. ابن عباس هم در نامه ای كه به یزید می نویسد و سخت او را ملامت و فحش كاری می كند، می گوید: شما به زور حسین را از حرم الهی اخراج كردید.

ب. ارزش این عاملها چقدر بود؟ كدامیك از اینها از نظر امام هدف اصلی بود؟ دو عامل اول هیچ كدام قطعاً تابع دیگری نبود یعنی فرضاً امام مورد درخواست بیعت هم واقع نمی شد، به عنوان امر به معروف اعتراض می كرد، و فرضاً اعتراض نمی كرد، بیعت هم نمی كرد. بحث در مقدار ارزش و اصالت عامل سوم است.

اینجا ممكن است كسی گمان كند كه عامل اصلی در این جریان این بود كه امام می خواست زمام امور را به دست بگیرد، دو جریان دیگر یعنی امتناع از بیعت و اعتراض و انتقاد به نام امر به معروف و نهی از منكر مقدمه ی این كار بود. بدیهی است كسی كه اوضاع را به نفع خود مساعد می بیند و قصد زمامداری دارد، هم نباید بیعت كند زیرا زمینه ی خودش را خراب می كند، و هم باید سوژه ی تبلیغاتی علیه دستگاه داشته باشد و از آنها انتقاد كند، طبق شرایط آن روز یك اصل اسلامی به نام امر به معروف و نهی از منكر را دستاویز قرار دهد. یعنی امتناع از بیعت و اعتراض به نام امر به معروف، مقدمه ی رفتن به كوفه است. نتیجه این است كه همان لحظه ای كه متوجه می شود كه اوضاع مساعد نیست، وضع خودش را از نظر آن دو جریان دیگر عوض كند، هم حاضر شود برای بیعت، و هم اینكه دست از اعتراض و انتقاد بردارد.

از كتاب آقای صالحی برمی آید كه مطلب همین طور است، در صورتی كه چنین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 534
نیست. اشتباه بزرگ آقای صالحی همین است. امام نه حاضر شد به بیعت و تسلیم، و خود گفته بود به هر حال من بیعت نخواهم كرد وَ لَوْ لَمْ یَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لا مأْوی ؛ یعنی خواه كوفه مرا بپذیرد و خواه نپذیرد بیعت نخواهم كرد؛ و هم اینكه پس از یأس از یاوری كوفیان نیز دست از انتقاد نكشید. خطبه های داغش را پس از برخورد با «حر» و اطلاع از وضع كوفه ایراد كرد. بعد از اطلاع از شهادت «مسلم» یا «قیس بن مسهّر» یا «عبد الله بن یَقْطُر» تازه این آیه را می خواند: «مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَیْهِ. . . » [11]. پافشاری امام پس از تغییر اوضاع كوفه شاید بیشتر برای این بود كه بفهماند امتناع از بیعت و هم اعتراض و انتقادش مقدمه ی به قدرت رسیدن و تسلّط بر كوفه نیست. و اما اعلام انصراف امام، فقط انصراف از رفتن به كوفه است نه از امتناع از بیعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهی از منكر. بر خلاف عقیده ی صالحی، ترك بیعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمینه ی كوفه نبود كه با سقوط این زمینه، هم حاضر به بیعت شود و هم ترك اعتراض كند. و خطر اعتراض را هم می دانست و به اثر این اعتراض خونین هم واقف بود، می خواست اعلام جرم خود را با خون بنویسد كه هرگز پاك نشود. و هم اینكه راهی پیش نگرفت كه لااقل از كشته شدن فرزندان و یارانش جلوگیری كند، زیرا فرضاً بگوییم خود را در خطر می دید، اصحاب و خاندان خود را كه قطعاً در خطر نمی دید، چرا حاضر شد آنها كشته شوند؟ به علاوه چرا حتی پس از برخورد با حرّ بن یزید، عبید الله بن حرّ جُعْفی و ضحّاك بن عبد الله مشرقی (رجوع شود به تاریخ كه این كار پس از برخورد با حر بوده است یا نه) و مخصوصاً بنی اسد را در شب عاشورا به همراهی و نصرت می خواند؟ .

ج. آیا امام واقعاً به مردم كوفه اعتماد و حسن ظن پیدا كرده بود و به اصطلاح روی مردم كوفه حساب می كرد، یا نه؟ بعضی ها مثل «ابن خلدون» و «قاضی ابن العربی» و بعضی دیگر و از آن جمله آقای صالحی عامل اصلی را در نهضت امام وضع كوفه و دعوت كوفیان دانسته اند و قهراً فرض كرده اند كه امام اعتماد پیدا كرده بود به وضع خود در میان كوفیان، آنگاه این جهت را بر امام عیب گرفته اند كه حسن ظنّ امام به مردم كوفه به موقع نبوده است، و یا مثل آقای صالحی گفته اند كه اعتماد امام به مردم كوفه و حساب كردن روی آنها بجا بوده و لكن تغییر اوضاع، غیر قابل پیش بینی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 535
بوده و از مجاری عادی ممكن نبود كسی چنین پیش بینی كند، نظیر تغییر اوضاع در «اُحُد» كه قابل پیش بینی نبود و از خطای تیراندازان جبل الرّماة پیدا شد.

بدیهی است كه اگر عامل اصلی نهضت امام، دعوت كوفیان می بود، امام می بایست احتیاط بیشتری می كرد و نصیحت ابن عباس را به كار می بست و اعتماد نمی كرد. اما حقیقت این است كه امام هیچ گونه اعتمادی به كوفیان نكرده است. مكرر افرادی گفتند كه قُلوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیْكَ. خود امام هم فرمود: «لا یَخْفی عَلَیَّ الْاَمْرُ» . در جواب «فرزدق» فرمود كه اگر كارها بر وفق آنچه می خواهیم انجام گیرد خدا را شكر می كنیم وَ اِن حالَ الْقَضاءُ دونَ الرَّجاءِ فَلَنْ یَتَعَدَّ (یعتد) مَنْ كانَ الْحَقُّ نِیَّتَهُ و التَّقْوی سَریرَتَهُ [12]. به علاوه از امام جمله هایی شنیده شده است در بین راه كه نشان می دهد امام این سفر خود را سفر سلامت نمی دانسته است. اگر خطبه ی «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ. . . » و جمله ی «وَ اِنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْیا اَنَّ رَأْسَ یَحْیَی بْنِ زَكَریّا اُهْدِیَ اِلی بَغِیٍّ مِنْ بَغایا بَنی اسْرائیلَ» [13]و همچنین خواب معروف «اِنَّ اللّهَ شاءَ اَنْ یَراكَ قَتیلاً» یا «اِنَّ لَكَ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ لَنْ تَنالَها اِلاّ بِالشَّهادَةِ» اصل قابل اعتمادی داشته باشد كه دیگر مطلب خیلی واضح است.

د. آیا امام از اول به قصد كربلا حركت كرد یا نه؟ و اگر فرضاً به قصد كربلا حركت نكرد، آیا به قصد كشته شدن و با علم به كشته شدن حركت كرد یا نه؟ .

از نظر تاریخی نمی توان اثبات كرد كه امام به قصد كربلا و یا با علم به كشته شدن حركت كرد، بلكه از نظر تاریخ كه ظواهر قضایا را نقل می كند، امام به طرف كوفه و قصد كوفه حركت كرد و در اثر برخورد با «حر» و اجازه ندادن «حر» كه امام از حوزه ی عراق خارج شود و حاضر نشدن امام كه تحت الحفظِ «حر» به كوفه برود، راهی را به طرف غرب و چپ جاده پیش گرفتند تا رسیدند به كربلا، و بعد در اثر نامه ی ابن زیاد در آن محل متوقف شدند. و از نظر علم به كشته شدن هم تاریخ جز مخطور بودن و غیر قابل اطمینان بودن این سفر را اثبات نمی كند.

در عین حال این جهت منافات ندارد با جهت دیگر و آن اینكه امام در یك سطح دیگری كه سطح معنویت و امامت است، می دانسته كه عاقبت به كربلا نزول خواهد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 536
كرد و در همان جا شهید خواهد شد.

هـ. امام پس از برخورد با «حر» و در كربلا در چند جا اعلام انصراف كرده است.

این اعلام انصراف به چه معنی است؟ قبلاً گفتیم كه اعلام انصراف امام، انصراف از رفتن به كوفه و از داوطلبی تشكیل حكومت كوفه بود نه انصراف از دفاع مقدس امتناع بیعت، و نه انصراف از قیام مقدس اعتراضی امر به معروف و نهی از منكر. بر خلاف عقیده ی آقای صالحی، امام پس از سقوط كوفه، از دو هدف دیگرش دست برنداشت و امتناع از بیعت و همچنین اعتراض به حكومت را تنها در زمینه ی زعامت مفید نمی دانست، به خطر این دو هم كاملاً واقف بود ولی می خواست پیام خود را و اعلام جرم خود را و جواب «نه» به بیعت را با خون خود بنویسد كه هرگز پاك نشود.

و. بدیهی است كه از نظر عامل دعوت كوفیان، قیام امام یك قیام ابتدایی است، بلكه از این جهت اقدام برای به دست گرفتن زمام امور است و تنها جنبه ی شورش بر ضد حكومت برای تضعیف یا اصلاح نیست. یعنی طبق عامل نهی از منكر، هدف باید اصلاح باشد خواه به صورت تضعیف یا سقوط حكومت، و خواه به صورت اصلاح حكومت.

ز. معلوم شد به موجب هر یك از این عاملها امام یك وظیفه ی مخصوص دارد. و ضمناً معلوم شد كه به اعتبار هر یك از عاملها نهضت امام ارزش مخصوصی پیدا می كند. به موجب عامل دعوت و احتمال موفقیت كه حد اكثر 50%است، ارزش نهضت همین قدر است كه امام با پیدایش یك فرصت احتمالی، نمی نشیند و فرصت را از دست نمی دهد، و ضمناً نظر و تز امام راجع به حكومت كه در نامه به اهل كوفه توسط مسلم و در خطبه ی بیضه پیداست، روشن می شود. و از نظر عامل بیعت كه تا آن وقت حتی مردم كوفه اعلام نصرت نكرده بودند ارزش كار امام در این حد است كه تقاضای یك حكومت نیرومند و خونخواری را برای بیعت نمی پذیرد و حاضر می شود خونش را بریزند و بیعت نكند. به موجب این عامل اگر حكومت كاری به او نمی داشت و از او چیزی نمی خواست، امام هم كاری به كار آنها نداشت؛ و به موجب عامل اول اگر مردم كوفه اعلام آمادگی نمی كردند، امام یاغی نمی شد و بسا كه بیعت هم می كرد. به هر حال عامل امتناع از بیعت، ارزش بیشتری از عامل پذیرش دعوت دارد زیرا در عامل پذیرش دعوت، چند درصدی احتمال جان به سلامت بردن به علاوه ی موفقیت در زمامداری و ساقط كردن حریف وجود دارد ولی در عامل امتناع از بیعت در روزهایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 537
كه شروع شد احتمال قریب به یقین كشته شدن بود. اما عامل امر به معروف و نهی از منكر كه خود امام هم زیاد به آن استناد كرده و در آن موارد نامی از امتناع بیعت یا پذیرش دعوت نبرده است، از هر دو عامل اول ارزش بیشتری دارد زیرا به موجب این عامل به هر حال امام خود را با حكومت وقت درگیر كرده است و این درگیری از نوع هجوم بوده و از طرف خود او شروع شده است نه از ناحیه ی مردم و نه از ناحیه ی حكومت.

به موجب این عامل، امام، مهاجم و معترض است نه مدافع؛ كارش عمل ابتدایی است نه صرفاً عكس العمل منفی در مقابل تقاضای بیعت و یا عكس العمل مثبت در مقابل تقاضای همكاری برای تشكیل حكومت. به موجب این عامل خواه حكومت بیعت بخواهد و یا نخواهد، او معترض و طرفدار تغییر وضع موجود است. خواه مردم كوفه او را بپذیرند و یاری كنند و یا نپذیرند و یاری نكنند، بازهم او معترض و طرفدار تغییر است. و از این نظر است كه فوق العاده ارزنده است و درس است و آموزنده است.

پس این سه عامل، هم از نظر وظیفه و عكس العملی كه برای امام ایجاب می كند، و هم از نظر ارزندگی و اهمیت و قابلیت بزرگداشت، و هم از نظر آموزندگی و درسی با هم تفاوت دارند؛ و چنانكه قبلاً مكرر گفتیم، از نظر این منطق، انقلاب است و امام طرفدار توسعه ی انقلاب است.
[1] . [اما بعد، سپاس خدایی راست كه پشت دشمن جبّار و گردنكش تو را شكست، همان دشمنی كه بر این امت شورید و زمام حكومتش را ربود، و دارایی اش را غصب كرد، و بدون رضایتشان بر آنها فرمانروایی كرد، سپس خوبانشان را كشت، و اشرارشان را باقی داشت، و اموال خدا را میان گردنكشان و ثروتمندانشان دست به دست گردانید. از رحمت خدا دور باشد چنانكه قوم ثمود دور شدند. راستی كه ما رهبر نداریم، به سوی ما بشتاب، امید آنكه خداوند ما را به دست شما گرد حق جمع آورد. ]
[2] . ارشاد مفید، ص 214 با كمی اختلاف. [من برادر و عموزاده و شخص مورد اطمینان خود از میان خاندانم را به سوی شما گسیل داشتم. . . و به جان خودم سوگند كه مقام رهبری را نسزد مگر آن كس كه عامل به كتاب خدا و قائم به دادگری و حاكم و عامل به دین خدا باشد. ]
[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 90. [زیرا ما با امری روبرو هستیم كه چندین رنگ و چهره دارد. ]
[4] . نهج البلاغه، خطبه ی 3. [و اگر حضور مردم نبود و حجت خدا با وجود یاور بر من تمام نمی شد، ریسمان حكومت را بر كوهان شترش رها می ساختم، و پایان خلافت را با جام آغازش سیراب می كردم (كنایه از آنكه دست از اقدام و قبول می داشتم چنانكه در آغاز بداشتم) . ]
[5] . انفال/42. [تا هركس كه هلاك (گمراه) یا زنده (هدایت) می شود از روی دلیل باشد. ]
[6] . قصص/21 و 22. [پس (موسی علیه السلام) از آن دیار ترسان و نگران بیرون شد و گفت: پروردگار من! مرا از گروه ستمگران رهایی بخش. و چون به سوی مدین حركت نمود گفت: امید آنكه پروردگارم مرا به راه راست رهنما باشد. ]
[7] . قصص/20. [سران قوم جلسه كرده و تصمیم دارند كه تو را بكشند، پس بگریز كه من خیرخواه توام. ]
[8] . لهوف، ص 29. [بنی امیّه مالم را گرفتند صبر كردم، به آبرویم لطمه زدند صبر كردم، و خواستند خونم را بریزند پس گریختم. ]
[9] . [اگر شتاب نكنم دستگیر می شوم. ]
[10] . ارشاد مفید، ص 218. [و نتوانست حج خود را به پایان رساند مبادا در مكّه دستگیر شده و به نزد یزید بن معاویه فرستاده شود. ]
[11] . احزاب/23.
[12] . [و اگر قضای الهی مانع رسیدن ما به آرزویمان شود، البته آن كس كه نیتش حق بوده و باطنش به تقوا آراسته باشد متجاوز به حساب نیاید. ]
[13] . [مرگ بر فرزند آدم جای دارد. . . و از پستی دنیاست كه سر مبارك یحیی بن زكریّا به نزد یكی از بدكاران بی اسرائیل هدیه گردید. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است