در
کتابخانه
بازدید : 1188436تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Expand فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Collapse فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Expand فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. آقای صالحی نجف آبادی در مقدمه ی كتاب خود [1]می گویند:

«در موضوع حادثه ی كربلا دو نوع اظهار نظر افراطی و تفریطی شده است. یكی اینكه قیام حسینی یك انقلاب نارس و یك شورش حساب نشده و یك كودتای نافرجام بوده و نظم عمومی را به هم می زده و طرف ناچار شده برای حفظ نظم عمومی، قیام را سركوب كند و به حكم دستور پیغمبر كه هركس بخواهد میان امت اسلام تفرقه بیندازد با شمشیر سركوبش كنید، او را سركوب كرده اند.

دسته ی دوم می گویند: حسین بن علی علیه السلام به دستور خاص و مخصوص خود، خود را به كشتن داده و راز این قضیه را كسی نمی داند. » .

اولاً به قول دسته ی اول فرضاً انقلاب حسینی را نارس و حساب نشده فرض كنیم دلیل نمی شود كه از آن به اخلال به نظم عمومی تعبیر كنیم و عمل مخالفین آن را نیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 543
تصحیح كنیم، زیرا در موردی كه حكومت فاسد است و فقط به دلیل عدم امكانات، شخص نباید قیام كند، دلیل نمی شود كه در صورت قیام، كشتن او از طرف هیئت حاكمه جایز باشد.

ثانیاً شقّ سومی در كار است و آن اینكه امام حسین به حكم دستورهای كلی اسلام قیام كند. این گونه قیامها مشروط به این نیست كه شرایط آنچنان فراهم باشد كه به ثمر رسیدن قطعی باشد، احتمال به ثمر رسیدن هم كافی است. به علاوه در صورت به ثمر نرسیدن هم ضرری به اسلام وارد نمی آمده بلكه جامعه را یك قدم به سوی ثمر و نتیجه نزدیك كرده است. از كلمات خود امام هم همین تردید برمی آید، چنانكه از جمله ای كه در جواب «فرزدق» شاعر هنگام خروج امام از مكه فرمود كه «وَ اِنْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَنْ یَتَعَدَّ مَنْ كانَ الْحَقُّ نِیَّتَهُ وَ التَّقْوی سَریرَتَهُ» [2] [آشكار است ] .

شقّ چهارم این است كه با علم به كشته شدن قیام كرد، ولی علم به كشته شدن غیر از علم به به ثمر نرسیدن و بی نتیجه ماندن است. زیرا اگر نتیجه منحصر باشد به به دست گرفتن زعامت، با كشته شدن، نهضت عقیم می ماند؛ اما اگر هدف، متزلزل كردن حكومت اموی و تفكیك آنها از اسلام و احیاء سنت امر به معروف و نهی از منكر باشد، كشته شدن مساوی بی ثمر ماندن نیست [3]. اگر چنین قیامی كه پشت سرش قیامهای دیگر صورت گرفت نمی بود، اسلام و امویّت آنچنان بهم آمیخته می شد كه تفكیك آنها ممكن نبود و با زوال امویها اسلام نیز از میان رفته بود.

2. درباره ی علل قیام حسین علیه السلام كه بحث می شود، گاهی از ناحیه ی امام بحث عنوان می شود كه انگیزه اش چه بود؟ و گاهی از طرف دشمن مطلب عنوان می شود كه انگیزه ی فشار آنها بر حسین بن علی علیه السلام چه بود؟ آقای صالحی انگیزه ی فشار را سه چیز دانسته است:

الف. تثبیت حكومت به واسطه ی اخذ بیعت. بیعت امام برای یزید ارزش فوق العاده داشت و بیعت نكردن او ضرر فراوان داشت. بیعت نكردن امام در شرایط آن روز كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 544
یك حكومت دیكتاتوری بیست ساله سقوط كرده بود فوق العاده هیجان آور بود.

ب. عقده ی حقارت كه از سخنان یزید در وقت آوردن سر امام به حضورش پیداست كه تمسك كرد به آیه ی «قُلِ اَللّهُمَّ مالِكَ اَلْمُلْكِ. . . » [4].

ج. حس انتقامجویی كه مربوط می شود به جریانات گذشته ی بنی هاشم و بنی امیه.

عمل جگرخوارگی هند و عكس العملهای مختلف ابو سفیان در طول تاریخ گواه بر مطلب است. جنگ بدر احقادی در بنی امیه به وجود آورد. اشعار یزید: (لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا. . . ) گواه مطلب است [5] 3. مقایسه ی وضع امام حسین بعد از معاویه و استغاثه و استمداد مردم برای بیعت، با وضع حضرت امیر بعد از قتل عثمان و طلب بیعت مردم. ایضاً مقایسه ی خود این مردم با خود آن مردم.

4. به عقیده ی آقای صالحی در قیام ابتدایی باید احتمال شكست از احتمال موفقیت كمتر باشد وگرنه جایز نیست، ولی در قیام دفاعی احتمال موفقیت هر اندازه ضعیف باشد مشروع است.

ایشان تمام اهمیت را در ناحیه ی احتمال ذكر كرده اند كه اگر ظنّ غالب باشد جایز است و الاّ جایز نیست، در صورتی كه عمده جانب محتمل است. بعضی از محتملها اگر احتمال موفقیت نود درصد هم باشد در مقابل احتمال از دست دادن جایز نیست ولی بعضی محتملها اگر احتمال موفقیت فوق العاده ضعیف هم باشد بازهم قیام جایز است.

5. به عقیده ی آقای صالحی قیام امام با تهاجم دستگاه حاكمه شروع شده و چهار مرحله داشته است:

الف. از وقتی كه به مكه رفت تا وقتی كه تصمیم داشت در مكه بماند.

ب. از هنگامی كه تصمیم گرفت به كوفه برود تا برخورد با حرّ ریاحی.

ج. از برخورد با حرّ تا شروع جنگ.

د. مرحله ی جنگ.

از این چهار مرحله، مرحله ی اول و سوم و چهارم دفاعی بوده، و مرحله ی دوم نیمه دفاعی و نیمه ابتدایی بوده است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 545
6. آقای صالحی در صفحه ی 64 كتاب خود (نسخه ی خطی) مدعی می شود كه قبل از تقاضای بیعت از امام، امام قصد مخالفت نداشت و اگر چنین تقاضایی از او نمی كردند او هرگز قیام نمی كرد همچنانكه در زمان معاویه نكرد و در نامه ای كه رجال كَشّی طبع نجف ص 49 و الامامة و السیاسة جلد 1 ص 181 نقل كرده اند، امام در آخر نامه ی خود نوشته است: «وَ ما اُریدُ لَكَ حَرْباً وَ لا عَلَیْكَ خِلافاً» [6]و فرقی میان دو حكومت [معاویه و یزید] نیست.

جواب این است كه اولاً میان دو حكومت از نظر شرایط قیام كه دومی حكومتی نوبنیاد بود و سكوت در مقابل او مداهنه تلقی می شد بر خلاف حكومت معاویه، و هم از نظر شرایط واقعی كه حكومت معاویه حكومت بی دین و عاقلی بود بر خلاف حكومت یزید، و لهذا حكومت یزید بیشتر از معاویه تحت تأثیر مسیحیها بود، [تفاوت بود. ] ثانیاً [این امر] با جمله ی خود امام كه فرمود: «وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ» كه در صفحه ی 36 كتاب خود از مقتل خوارزمی، جلد 1 صفحه ی 184 نقل كرده منافات دارد. [از این جمله ] معلوم می شود خود امام، یزید را با معاویه متفاوت می دانسته است.

7. در صفحه ی 67، از مقتل خوارزمی نقل می كند كه امام در مذاكراتش با محمد ابن حنفیّه فرمود: «لَوْ لَمْ یَكُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَ لاَ مأْوی لَما بایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاویَةَ» . این جمله تصمیم قاطع امام را بر عدم بیعت می رساند، و این با آنچه آقای صالحی می گوید كه امام در اواخر حاضر بود بیعت كند منافات دارد.

8. در صفحه ی 70 مقایسه می كند خروج امام را از مدینه به مكه، با مهاجرت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 546
محرمانه ی پیغمبر اكرم از مكه به مدینه.

9. در كتاب آقای صالحی دو مطلب خیلی به چشم می خورد. یكی اینكه خون تا حد امكان نباید ریخته شود و امنیت باید محفوظ بماند. دوم اینكه موفقیت منحصر است به تغییر فوری حكومت و به دست گرفتن زعامت.

10. در صفحه ی 76 از مقتل خوارزمی، صفحه ی 76 نقل می كند كه امام در جواب ابن عباس فرمود:

یَا ابْنَ عَبّاسٍ فَما تَقولُ فی قَوْمٍ اَخْرَجُوا ابْنَ بِنْتِ رَسولِ اللّهِ مِنْ وَطَنِهِ وَ دارِهِ وَ مَوْضِعِ قَرارِهِ وَ مولِدِهِ وَ حَرَمِ رَسولِهِ وَ مُجاوَرَةِ قَبْرِهِ وَ مَسْجِدِهِ وَ مَوْضِعِ مُهاجَرَتِهِ، وَ تَرَكوهُ خائِفاً مَرْعوباً لا یَسْتَقِرُّ فی قَرارٍ وَ لا یَأْوی اِلی وَطَنٍ یُریدونُ بِذلِكَ قَتْلَهُ وَ سَفْكَ دَمِهِ [7].

11. در صفحه ی 79 از تاریخ یعقوبی، جلد 2 صفحه 235 نقل می كند كه ابن عباس در جواب نامه ی تشكرآمیز یزید از بیعت نكردن با ابن زبیر نوشت:

وَ ما اَنْسَ مِنَ الْاَشْیاءِ فَلَسْتُ بِناسٍ اِطْرادَكَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلیٍّ مِنْ حَرَمِ رَسولِ اللّهِ اِلی حَرَمِ اللّهِ وَ دَسَّكَ اِلَیْهِ الرِّجالَ تَغتالَهُ فَاَشْخَصْتَهُ مِنْ حَرَمِ اللّهِ اِلَی الْكُوفَةِ [8].

این قسمت مؤید نقل معروف «طریحی» است كه سی نفر مأمور بودند كه امام را ترور كنند؛ و مؤید این است كه امام با عدم اعتماد به مردم كوفه چاره ای نداشت از اینكه به طرف كوفه برود و به گفته ی آنها ترتیب اثر بدهد.

همچنین از ارشاد مفید، صفحه ی 199 نقل می كند كه امام در جواب فرزدق شاعر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 547
می گوید: «لَوْ لَمْ اَعْجَلْ لاَُخِذْتُ» [9].

شیخ مفید گفته است: «وَ لَمْ یَتَمَكَّنْ مِنْ تَمامِ الْحَجِّ مَخافَةَ اَنْ یُقْبَضَ عَلَیْهِ بِمَكَّةَ فَیُنْفَذَ بِهِ اِلی یَزیدَ بْنِ مُعاوِیَةَ» [10].

ایضاً به نقل مقتل خوارزمی، جلد 1 ص 226 امام در جواب أبو هِرّه ی اَزْدی فرمود:

«اِنَّ بَنی اُمَیَّةَ قَدْ اَخَذوا مالی فَصَبَرْتُ، وَ شَتَموا عِرْضی فَصَبَرْتُ، وَ طَلَبوا دَمی فَهَرَبْتُ» . .

آقای صالحی می گوید اینها مربوط است به اینكه امام قصد كوفه برای تشكیل حكومت داشت. ولی به نظر می رسد مربوط است به امتناع شدید از بیعت و عدم امنیت در مكه.

12. امام می خواست زمام را به دست گیرد.

در نامه ای كه توسط مسلم فرستاد نوشت: «وَ لَعَمْری مَا الْاِمامُ اِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ وَ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ» . .

در خطابه ای كه در مقابل حرّ و اصحابش ایراد كرد فرمود: «وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَیْتِ اَوْلی بِوِلایَةِ هذَا الْاَمْرِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ فیكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوانِ» [11].

زهیر بن القین نیز در خطابه ی روز عاشورا سخن از ناشایستگی امویان و شایستگی حسین علیه السلام در میان می آورد.

13. به عقیده ی آقای صالحی پس از برخورد با حرّ، امام وظیفه اش عوض شد. در این مرحله تمام كوشش امام حفظ جان خودش و برقراری صلح بود و لهذا به آنها فرمود: «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ كُنْتُمْ لِمَقْدَمی كارِهینَ وَ لِقُدومی عَلَیْكُمْ باغِضینَ انْصَرَفْتُ مِنْكُمْ اِلیَ الْمَكانِ الَّذی جِئْتُ مِنْهُ اِلَیْكُمْ» [12].

در اینجا چند سؤال است. اول اینكه فرض این است كه امام در مكه نیز مثل كوفه امنیت جانی نداشت. ثانیاً آیا اگر امام بیعت می كرد و لو به وسیله ی حُر با ابن زیاد، بازهم متعرض امام می شدند یا آزادش می گذاشتند و یا حد اكثر او را نزد یزید می بردند؟ چرا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 548
امام كه به قول صالحی طرفدار صلح بود، به خاطر صلح، در این شرایط سخت بیعت نكرد؟ .

عین این مطلب درباره ی جواب امام به عمر بن سعد نیز هست كه طبری و ارشاد مفید و الاخبار الطِّوال نقل كرده اند كه فرمود: «فَاَمّا اِذْ كَرِهْتُمونی فَاَنَا اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ» [13].

همچنین جمله ی امام در خطبه ی عاشورا: «اَیُّهَا النّاسُ إِذْ كَرِهْتُمونی فَدَعونی اَنْصَرِفُ اِلی مَأْمَنی مِنَ الْاَرْضِ» [14]. مخاطب امام در این جمله ها ظاهراً فقط مردم كوفه اند نه حكومت یزید.

در صفحه ی 88 از ذخائر العقبی ص 149 و تاریخ ابن عساكر جلد 4 صفحه ی 334 و سیر النُّبلاء صفحه 209 نقل می كند كه امام به آنها فرمود: «أَ لا تَقْبَلونَ مِنّی ما كانَ رَسولُ اللّهِ یَقْبَلُ مِنَ المُشْرِكینَ؟ كانَ اِذا جَنَحَ اَحَدُهُمْ لِلسَّلْمِ قَبِلَ مِنْهُ. قالُوا: لا» [15].

این جمله بسیار مستبعد است خصوصاً با توجه به اینكه مفاد «إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ» معلوم نیست صلح باشد، بلكه ظاهراً مقصود تسلیم است، و از گفته های امام برمی آید كه هیچ گاه حاضر به تسلیم نشده است.

14. در صفحه ی 93 قول طبری را قبول می كند كه واقعاً امام سه پیشنهاد كرد:

الف. بازگشت به حجاز (با آنكه حجاز مأمن نبود: لَوْ تُرِكَ الْقَطا لَنامَ [16]) .

ب. كوچ كردن به یكی از سرحدّات.

ج. ملاقات با یزید.

15. آقای صالحی با اتكاء به آنچه از سید مرتضی در تنزیه الانبیاء و شیخ طوسی در تلخیص الشّافی نقل می كند مدعی است كه:

الف. امام پس از اطلاع از جریان كوفه و شكست نیروهای عراق و عدم امكان مراجعت به حجاز مایل بود با یزید ملاقات كند.

ب. امید اینكه ملاقات با یزید كار را به مسالمت حل كند وجود داشت. ولی آقای صالحی توضیح نمی دهد كه با بیعت یا بدون بیعت. شِقّ اول را امام قبول نمی كرد و شقّ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 549
دوم را یزید.

ج. یزید نسبت به امام از ابن زیاد ملایمتر بود، و در حقیقت مایل به كشتن امام نبود و امر به قتل امام نكرده بود.

د. امام یقین داشت كه اگر تسلیم ابن زیاد بشود ذلیلانه كشته می شود.

نتیجه ی همه اینها این است كه امام هیچ گونه راه فراری نداشت؛ قبل از شنیدن جریان كوفه امید پیروزی داشت، این امید زیاد هم بود، بعد از این جریان حاضر شد به حجاز برود، نگذاشتند، حاضر شد نزد یزید برود نگذاشتند، بنابراین راهی جز كشته شدن نداشت، امر دائر بود كه ذلیلانه به دست ابن زیاد كشته شود یا غیر ذلیلانه، او راه غیر ذلیلانه را اختیار كرد ولی «مسلم» گول امان ابن زیاد را خورد و ذلیلانه كشته شد! بنابراین هیچ شأن و مقام و حماسه ای برای امام باقی نمی ماند! .

آقای صالحی می نویسد اگر به امام اجازه می دادند كه به شام برود می رفت و بیعت هم می كرد و این بیعت ضرری نداشت. امام وقتی بیعت نكرد كه خیال می كرد می تواند خلافت را از یزید بگیرد اما وقتی كه دید نمی تواند، حاضر بود بیعت هم بكند. و مدعی است كه امام سجاد بعدها با یزید به وسیله ی مسلم بن عقبه بیعت كرد. (این منافات دارد با آنچه در نمره ی 5 و نمره ی 7 نقل كردیم. ) .

16. نامه ی اكابر اهل كوفه به امام حسین به این مضمون است:

أمّا بَعْدُ فَالْحَمْدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّكَ الْجَبّارَ الْعَنیدَ الَّذِی انْتَزی عَلی هذِهِ الْاُمَّةِ فَابْتَزَّها أمْرَها، وَ غَصَبَها فَیْئَها، وَ تَأَمَّرَ عَلَیْها بِغَیْرِ رِضًی مِنْها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها، وَ اسْتَبْقی شِرارَها، وَ جَعَلَ مالَ اللّهِ دُولَةً بَیْنَ جَبابِرَتها وَ أغْنِیائِها، فَبُعْداً لَهُ كَما بَعِدَتْ ثَمودُ؛ إنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إمامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللّهَ یَجْمَعُنا بِكَ عَلَی الْحَقِّ. .

این نامه را طبری، الامامة و السّیاسة، كامل ابن اثیر، ارشاد مفید، مقتل خوارزمی و غیره نقل كرده اند.

مضمون همین نامه كه محرك و انگیزه ی رجالی از قبیل سلیمان بن صرد و حبیب بن مظهر و غیره بود می تواند عامل محرك امام حسین علیه السلام به شمار رود و چنین بوده است. خطابه ی امام در مقابل اصحاب خود و اصحاب حر در ذو حُسَم مؤید همین معنی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 550
17. آقای صالحی از الاخبار الطِّوال ص 210 و ارشاد مفید ص 182 نقل می كند كه اولین نامه ی اهل كوفه در دهم رمضان به امام رسید یعنی تقریباً پس از حدود یك ماه از ورود امام به مكه.

18. آقای صالحی می نویسد مسلم در 15 رمضان عازم كوفه شد و پنجم شوال وارد كوفه شد (مروج الذهب، جلد 2 ص 86) ، یك ماه و هفت روز بررسی كرد و در 12 ذی القعده به امام گزارش كرد. (ارشاد مفید ص 201) .

و علی القاعده نامه ی مسلم پس از حدود 14 روز یعنی 27 ذی القعده به امام رسیده است.

آیا امام در هشتم ذی الحجة حركت كرده است؟ .

19. در ص 161 نامه ای به نقل تذكره سبط و تاریخ ابن عساكر از یزید به ابن عباس نقل می كند كه معلوم می شود یزید از روابط مكه و كوفه كاملاً آگاه بوده و ضمناً نصیحت و پیش بینی كرده است.

20. آقای صالحی در صفحه ی 176 می گوید: از جمله ی امام: «فَهَلاّ لَكُمُ الْوَیْلاتُ تَرَكْتُمونا وَ السَّیْفُ مَشیمٌ، وَ الْجَأْشُ طامِنٌ، وَ الرَّأْیُ لَما یُسْتَحْصَفُ» [17]فهمیده می شود كه امام با اطمینان به یاری كوفیان آمده است، و اگر قبلاً عدم آمادگی خود را اعلام می كردند امام چنین تصمیمی نمی گرفت و به كوفه نمی آمد.

پس اولاً امام به قصد كربلا و به قصد كشته شدن نیامد.

ثانیاً امام مطمئن شده بود به یاری كوفیان.

ثالثاً اگر این اطمینان پیدا نشده بود هرگز به كوفه نمی آمد، كار دیگری می كرد، مثلاً بیعت می كرد و تسلیم می شد! (ولی این استنتاجها غلط است. آمدن امام به كوفه از باب اقلّ الخطرین یا الخطرات بود. این جمله ها از نظر تكلیف خود مردم كوفه است نه از نظر تصمیم امام. ) .

21. آقای صالحی می نویسد منشأ این تصور كه امام از اول به قصد كربلا و برای كشته شدن بیرون آمده است پنج چیز است:

الف. سر قبر پیغمبر اكرم خواب دید.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 551
ب. حدیث «إنَّ اللّهَ شاءَ اَنْ یَراكَ قَتیلاً» . .

ج. خطبه ی «خُطَّ الْمَوتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ» . .

د. خطبه ای كه در آن این جمله است: «لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً. . . » . .

هـ. حدیث منسوب به اُمّ سَلَمه و داستان خاك و شیشه.

اما داستان خواب را خوارزمی از ابن اعثم كوفی نقل كرده است كه قابل اعتماد نیست و دیگران مثل امالی صدوق (به نقل بحار، جلد 10) كه از محمد بن عمر بغدادی نقل كرده، تحت تأثیر ابن اعثم كوفی بوده اند [18]. و همچنین روضة الصّفاء، روضة الشّهداء، تسلیة المجالس محمد بن أبی طالب حسینی، نفس المهموم، ناسخ التواریخ، همه بلاواسطه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 552
یا مع الواسطه به ابن اعثم اعتماد كرده اند.

22. آقای صالحی مدعی است كه خطبه ی «خُطَّ الْمَوتُ. . . فَمَنْ كانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ. . . » را به این ترتیب و با ذكر اینكه هنگام حركت از مكه انشاء شده است فقط لهوف نقل كرده است. در مقتل خوارزمی با اختلافی در الفاظ آمده است ولی نوشته است كه این خطبه را امام در روز عاشورا انشاء فرمود و جمله ی «فَمَنْ كانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ» اصلاً در آنجا نیست. به علاوه آنچه خوارزمی آورده این است:

اَیُّهَا النّاسُ خُطَّ الْمَوْتُ عَلی بَنی آدَمَ كَمَخَطِّ الْقَلادَةِ عَلی جیدِ الْفَتاةِ. وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافِی اشْتیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ، وَ اِنَّ لی مَصْرَعاً اَنَا لاقیهِ. كَأَنّی اَنْظُرُ اِلی اَوْصالی تَقَطَّعُها وُحوشُ الْفَلَواتِ غُبْراً وَ عَفْراً قدْ مَلَأَتْ مِنّی اَكْراشَها، رِضَی اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ لِیُوَفّینا اُجورَ الصّابرینَ، لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسولِ اللّهِ لُحْمَتُهُ وَ عِتْرَتُهُ وَ لَنْ تُفارِقَهُ اَعْضاؤُهُ وَ هِیَ مَجْموعَةٌ لَهُ فی حَظیرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِها عَیْنُهُ وَ تُنْجَزُ فیهِمْ عِدَتُهُ [19].

23. اثبات الوصیّة مسعودی ص 139 روایت معروف اُمّ سلمه و قارورة و ارائه دادن أبا عبد اللّه صحنه ی كربلا را به اُمّ سلمه نقل می كند. آقای صالحی این جریان را با جریان عادی زندگی امام منافی می داند و این روایت را رد می كند.

24. آقای صالحی در صفحه ی 196 مكرر كتاب خود پس از انكار روایت اثبات الوصیة روایات زیادی را كه حكایت می كند رسول خدا مقداری از تربت به اُمّ سلمه داد كه آن را به عنوان علامت شهادت امام حسین نگهداری كند نقل و قبول می كند.

25. یكی از سؤالات مهم این است كه چرا امام پس از وصول خبر شهادت مسلم در كوفه و تسلّط ابن زیاد، بازهم حركت به كوفه را ادامه داد؟ مخصوصاً پس از استماع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 553
خبر شهادت مسلم این آیه را خواند: «مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» [20].

26. یكی دیگر این است كه اگر به قول آقای صالحی امام حتی الامكان از ریختن خون پرهیز داشت و علت تسلیم نشدن این بود كه به هر حال به دست پسر زیاد كشته می شد، چرا از كشته شدن یاران و فرزندان خود جلوگیری نكرد؟ برای عباس بن علی و برادران او امان آمد، دیگران نیز به نصّ خود امام كسی به آنها كار نداشت، چرا امام حاضر شد كه آنها هم كشته شوند؟ به علاوه اگر امام تسلیم ابن زیاد می شد صدها نفر از مردم كوفه كه در لشكر ابن زیاد بودند كشته نمی شدند. آن هم نوعی خونریزی بود.

27. امام پس از آنكه پیك مخصوص از كوفه می رسد (از طرف محمد اشعث و به وصیت مسلم) ، در میان مردم خطبه می خواند و عده ای را كه به طمع آمده اند و وسط راه ملحق شده اند برمی گرداند ولی خود همچنان به طرف كوفه می رود، چرا؟ .

28. آقای صالحی برخورد با «حرّ» را از آن جهت مرحله ی تازه ای می خواند كه «حرّ» مأموریت دارد امام را دست بسته تسلیم ابن زیاد كند، و با این طرز ورود به كوفه احتمال هیچ گونه مساعدتی از ناحیه ی مردم وجود ندارد.

29. آقای صالحی از الاخبار الطِّوال ص 227 نقل می كند كه پس از آنكه نامه ی معروف ابن زیاد- كه راه را منحصر كرده بود به تسلیم یا شهادت- به عمر سعد، به امام ابلاغ شد، فرمود: «فَهَلْ هُوَ اِلاَّ الْمَوْتُ؟ فَمَرْحَباً بِهِ» [21].

30. آقای صالحی می نویسد (تقریباً) در آخر روز پنجم محرم فرمان ابن زیاد رسید كه حسین باید بیعت كند تا بعد درباره ی او تصمیم بگیریم، و تقریباً در آخر روز ششم جواب امام كه هرگز تسلیم نمی شوم به او ابلاغ شده است، و در آخر روز هفتم دستور رسیده است كه آب را بر حسین و اصحابش ببند.

31. آیا نمی توان گفت كه پیشنهاد امام به اینكه از كوفه مراجعت كند، پس از آنكه خود به پای خود آمده است، برای این بوده كه انقلاب را شدیدتر كند و دامن بزند؟ همانطور كه شمر آنگاه كه ابن زیاد می خواست پیشنهاد عمر سعد را بپذیرد گفت اگر حسین از چنگال تو خلاص شود او قویتر و تو ضعیفتر خواهی بود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 554
32. یكی دیگر از مطالب و سؤالات این است كه امام چرا به مردم بصره نامه نوشت و آنها را دعوت كرد؟ آیا این دعوت جز دعوت به قیام علیه حكومت بود؟ آیا جز نوعی دعوت به شورش و انقلاب بود؟ بالاتر اینكه چرا شب عاشورا حبیب بن مظهّر را به میان بنی اسد برای دعوت آنها فرستاد؟ چرا برادران و فرزندان و یاران خاص خود را در شب عاشورا الزام به رفتن نكرد كه خونی نریزد؟ .

33. عجیب است كه آقای صالحی كه در تمام كتابش كوشش دارد كه ابتدایی بودن قیام حسینی را نفی كند، در صفحه ی 299 بخش چهارم پس از آنكه اوضاع حكومت یزید را از تحلیل حرامها و تحریم حلالها و ظلمها و استثمارها و غیره بیان می كند و آنها را با مواد خطبه ی امام در بیضه تطبیق می كند، می گوید:

«اگر در این شرایط از هیچ حلقومی ندایی برنمی خاست و اگر به فرض محال امام حسین تسلیم بی قید و شرط یزید می شد، در این صورت كشورهای دیگر، اسلام را در قالب یزید بن معاویه می شناختند، زیرا رئیس كشور اسلامی اگر هیچ مخالفی (و معترضی) نداشته باشد، در نظر دنیای خارج نماینده ی روح اسلام است؛ آنگاه بیگانگان می گفتند كشور اسلام یعنی كشور ظلم و بیدادگری. . . حسین بن علی علیه السلام كه افق دیدش از مردم عادی خیلی وسیعتر است چون اسلام را از نظر موقعیت خارجی و جهانی در چنین وضعی می بیند وقتی كه به وی می گویند با یزید بیعت كن، می گوید: وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184) . » .

این مطلب خود می رساند كه گاهی یك اعتراض و اظهار وجود آن قدر ارزش دارد كه صدها نفر به خاطرش كشته شوند. پس چرا خود آقای صالحی این قدر از اینكه امام حسین معترض باشد امتناع دارد؟ .

آنگاه می گوید:

«از این رو حسین بن علی تصمیم می گیرد مقاومت كند. . . تا دنیای خارج بداند اسلام را از دریچه ی افكار حسین بن علی و در قالب فرزند پیغمبر باید شناخت نه در قالب یزید. . . تا دنیای خارج بداند اسلام، حسین فرزند برومندی را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 555
تربیت كرده است كه در راه دفاع از انسانیت و عدالت و در راه آزادی و حریت و تقوا و فضیلت عاشقانه جانبازی می كند. بنابراین دفاع از موقعیت جهانی و بین المللی اسلام را باید جزئی از هدف وسیع و همه جانبه ی فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله دانست. » 34. آقای صالحی می گوید بعضی مثل «موسیوماربین» آلمانی در السیاسة الحسینیة معتقدند كه امام حسین عمداً خواست صحنه ی مظلومیت بسازد و مقدمات شهادت هرچه فجیع تر خود را فراهم كند تا بهتر و بیشتر احساسات مردم را به نفع بنی هاشم و علیه امویها برانگیزد.

ماربین گفته است:

«چندین سال متوالی حسین علیه السلام تدارك كشته شدن خود را دید و مقصدی بسیار عالی مدّ نظر داشت. » (ص 33) ایضاً گفته است:

«حسین بن علی چون قصدی جز كشته شدن كه مقدمه ی آن خیالات عالی (رولیسیون) مقدس بود مدّ نظر نداشت، بزرگترین وسیله را بی كسی و مظلومیت دانسته و اختیار كرد تا مصائب وی در قلوب مؤثر واقع گردد. » (ص 25) گفته است:

«حسین علیه السلام در افشای ظلم و ستم بنی امیه و ابراز خیالاتشان در عداوت بنی هاشم و اولاد محمد صلی الله علیه و آله دقیقه ای فروگذار ننمود. » (ص 26) درباره ی طفل شیرخوار گفته است:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 556
«با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكمه و عطش و كثرت جراحات، بازهم از مقصد عالی خود (تحریك احساسات) صرف نظر ننمود و با اینكه می دانست بر فرزند صغیرش بنی امیه رحم نخواهد كرد، محض بزرگ ساختن مصائب، خود او را بر سر دست گرفته به ظاهر التجای آب برایش كرد و با تیر جواب شنید. » 35. آقای صالحی در بخش آخر كتاب خود ص 309 مغالطه می كند و می گوید:

«ما معنی صحیح و قابل قبولی برای این تعبیر: «با كشتن امام حسین اسلام زنده شد» تصور نمی كنیم، چه زنده شدن اسلام به معنی عمل كردن به احكام اسلام باشد و چه به معنی فتوحات اسلامی باشد و چه به معنی ضعف حكومت بنی امیّه باشد و چه به معنی متشكل شدن شیعه باشد و چه به معنی رسوا شدن بنی امیه باشد. چگونه ممكن است با كشتن رئیس اسلام و حافظ قرآن، اسلام زنده بشود؟ ! » 36. آقای صالحی می نویسد: «عبید الله از عمر سعد فرمان را مطالبه كرد و عمر نمی داد و مسئولیت را به گردن عبید الله می انداخت. » .

عثمان بن زیاد گفت: «دوست داشتم همه ی فرزندان زیاد تا قیامت ذلیل باشند و حسین بن علی كشته نشود. » (طبری، جلد 4، ص 375) .

«مرجانه» مادر ابن زیاد گفت: «یا خَبیثُ! قَتَلْتَ ابْنَ رَسولِ اللّهِ، وَ اللّهِ لا تَرَی الْجَنَّةَ اَبَداً. » [22](تذكره سبط ص 259) .

یحیی بن الحكم (برادر مروان حكم) گفت: «بین شما و پیغمبر خدا در روز قیامت جدایی افتاد. من دیگر در هیچ كاری با شما شركت نمی كنم. » (طبری، جلد 4، ص 356) .

یحیی بن الحكم وقتی كه سر امام را مقابل یزید دید، از روی ناراحتی و تأسف گفت: «سمیه باید فرزندانش به عدد ریگهای بیابان باشد ولی فرزندان دختر پیغمبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 557
باید كشته و نابود گردند! » (طبری، جلد 4، ص 352) .

هند زن یزید وقتی كه از ماجرا آگاه شد خود را در لباس مخصوص مستور كرد و از اندرون خانه به مجلس مردان آمد و گفت: آیا این سر حسین فرزند فاطمه است؟ یزید گفت: آری، سر حسین فرزند فاطمه است. تو برای او گریه و عزاداری كن. خدا بكشد ابن زیاد را كه در كشتن او تعجیل كرد. (طبری، جلد 4، ص 356) .

به نظر من از اینها بالاتر اینكه معاویه پسر یزید خود را از خلافت خلع كرد و بر یزید و بر معاویه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسین علیه السلام و علی علیه السلام داد. علی هذا بزرگترین اثر حادثه ی كربلا این بود كه پرده ی نفاق را درید و حساب سلطنت عملاً از حساب دین جدا شد؛ و اگر حادثه ی كربلا نبود، امویّین به نام دین بر مردم حكومت می كردند و البته این چسبیدن آنها به دین، در نظر عده ای آنها را تبرئه می كرد و در نظر عده ی بیشتری دین را ملوّث می نمود.

حد اقل اثر قیام حسینی این بود كه میان خلفا و دین برای همیشه تفكیك شد.

یكی دیگر از آثار این بود كه درجه ی محبوبیت امام حسین فوق العاده بالا رفت، واقعاً «شهید امت» ، «قهرمان فداكاری» در جهان اسلام شناخته شد، به صورت نیرویی مقدس درآمد، مصداق «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا» [23]شد. امام خود در روز عاشورا- به نقل طبری، ج 4، ص 346، و مقتل خوارزمی، جلد 2، ص 34- فرموده است: «وَ ایْمُ اللّهِ اِنِّی لارْجُوا اَنْ یُكْرِمَنِیَ اللّهُ بِهَوانِكُمْ» [24].

37. به عقیده ی آقای صالحی آنجا كه امام از تسلیم امتناع می كند، تسلیم به ابن زیاد مراد است و این غیر از بیعت با یزید است. به عقیده ی ایشان امام حاضر بود با یزید بیعت كند ولی حاضر نبود تسلیم بلاشرط ابن زیاد شود، زیرا قطع داشت كه او را ذلیلانه می كشد.

38. آقای غفاری در مقدمه ی بررسی تاریخ عاشورا پس از طرح یك سلسله سؤالها از این قبیل كه آیا عمل أبا عبد اللّه فرار از بیعت بود یا اجابت دعوت كوفیان و یا قیام و نهضت و ثوره و انقلاب، خود شقّ سوم را انتخاب می كند و مدعی می شود مقدمات و عللی پیدا شده بود كه ایجاب می كرد امام قیام و اقدام كند و دلایل و قرائنی در دست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 558
است كه امام از پیش در فكر نهضت و انقلاب بوده است.

اما جریانهایی در زمان معاویه پیش آمده بود:

الف. از همه مهمتر موروثی كردن خلافت بود كه بزرگترین بدعتها به شمار می رفت و در واقع جامه ی عمل پوشیدن به آرزوی دیرین ابو سفیان بود كه «تَلَقَّفُوها تَلَقُّفَ الْكُرَةِ، اَما وَ الَّذی یَحْلِفُ بِهِ اَبو سُفیانَ لا جَنَّةٌ وَ لا نارٌ» . در مقابل چنین بدعتی سكوت جایز نبود.

ب. وضع شیعیان بر خلاف قرارداد صلح امام حسن فوق العاده سخت و غیر قابل تحمل بود. سیاست اموی بر ریشه كن كردن اساس تشیع بود. معاویه در یك بخشنامه می نویسد: «مَنِ اتَّهَمْتُموهُ بِمُوالاةِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَنَكِّلُوا بِهِ وَ اهْدِمُوا دارَهُ» [25]. در بخشنامه ی دیگری می نویسد: «اُنْظُرُوا اِلی مَنْ قامَتْ عَلَیْهِ الْبَیِّنَةُ اَنَّهُ یُحِبُّ عَلِیّاً وَ اَهْلَ بَیْتِهِ فَامْحوهُ مِنَ الدِّیوانِ و اَسْقِطُوا عَطاءَهُ وَ رِزْقَهُ» [26]. (ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، چاپ مصر) .

ج. سبّ و لعن علی علیه السلام به طور رسمی در خطبه های نماز جمعه.

د. عدم قبول شهادت شیعیان و محرومیت آنها از حقوق اجتماعی.

هـ. قتل اكابر شیعیان از قبیل حجر بن عدی و رشید هجری به جرم تشیّع.

و. اثر سوء تبلیغات اموی و قرار دادن معاویه در صف صحابه ی كبار به طوری كه اگر وضع به همین منوال پیش می رفت روزی می رسید كه مردم اسلام را جز آنكه معاویه معرفی كرده نشناسند.

اما جریان اینكه امام حسین از پیش درصدد اقدام بود:

مقدمتاً این بحث باید طرح شود كه روش حضرت امیر و حضرت مجتبی و حضرت سید الشهداء درحقیقت تابع یك اصل كلی بود و آن اینكه آنها در عین اینكه خود را صاحب بالاستحقاق خلافت می دانستند هیچ گاه فقط به خاطر غصب خودِ خلافت قیام نمی كردند و از اصلی كه علی علیه السلام در موقع خلافت عثمان فرمود پیروی می كردند: «وَ اللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» [27].


[1] . [كتاب شهید جاوید]
[2] . ارشاد مفید، ص 218. و در آن «فلم یبعد» آمده است.
[3] . همچنانكه در عصر خود ما می بینیم افرادی به عنوان اعتراض و به خاطر اینكه آتش انقلاب را روشن كنند، خود را آتش میزنند و درحقیقت خود را «آتش گیره» می كنند. هرچند در اسلام اینطور كشته شدن جایز نیست، اما اطمینان به كشته نشدن هم لازم نیست. كار قیس بن مسهّر صیداوی و عبد الله بن یَقْطُر از این قبیل بود.
[4] . آل عمران/26.
[5] . شقّ چهارمی هست و یا مؤیدی برای شقوق سه گانه هست و آن اینكه عرب خصوصاً امثال زیاد و ابن زیاد طبعاً خشن و خونخوار بودند.
[6] . [و من تصمیم جنگ با تو و خلاف بر تو را ندارم. ] ولی آقای غفاری در صفحه ی 14 مقدمه ی بررسی تاریخ عاشورا می نویسد كه امام در جواب نامه ی معاویه نوشت: «من ترك نبرد با تو را تقصیر می شمرم و خود را در سكوت و عدم قیام علیه تو مسئول خدا می دانم» . جمع دو مطلب به این است كه امام انتظار فرصت می كشیده است. در صفحه ی 73 كتاب بررسی تاریخ عاشورا آمده است كه معاویه هنگام خروج امام حسن علیه السلام از كوفه به مدینه پس از صلح، نوشت كه تو باید اول به جنگ «فروة بن نوفل» خارجی بروی، سپس بروی به مدینه. امام در جواب نوشت: «لو آثَرْتُ اَنْ اُقاتِلَ اَحَداً مِنْ اَهْلِ الْقِبْلَةِ لَبَدَأْتُ بِقِتالِكَ فَاِنّی تَرَكْتُكَ لِصَلاحِ الْاُمَّةِ وَ حِقْنِ دِمائِها» .

با توجه به اینكه احیاناً قتال اهل قبله واجب می شود، معلوم می شود صلح امام حسن صلح مسلّح بوده است، و از اینجا وحدت مشی حسنی و حسینی روشن می شود.

- [و اگر من ترجیح دهم كه با یكی از اهل قبله بجنگم به جنگ با تو دست می زنم، زیرا من به خاطر صلاح امّت و حفظ خون آنها دست از تو بازداشته ام. ]
[7] . [ای پسر عباس نظر تو چیست درباره ی قومی كه دخترزاده ی رسول خدا را از وطن و كاشانه و قرارگاه و زادگاهش و از حرم و مجاورت قبر و مسجد و موضع هجرت پیامبرش رانده و مرعوب و ترسان رهایش ساخته اند كه نه جایی دارد و نه به وطنی پناه می برد، و با این كار می خواهند او را بكشند و خونش را بریزند. ]
[8] . [و هرچه را فراموش كنم هرگز فراموش نمی كنم كه تو حسین بن علی را از حرم رسول اللّه به سوی حرم خدا بیرون راندی، و مردانی را برانگیختی تا او را ترور كنند، و او را به حركت از حرم خدا به طرف كوفه ناچار ساختی. ]
[9] . [اگر شتاب نكنم دستگیر می شوم. ]
[10] . در سرمایه ی سخن می گوید: «عمرو بن سعید با لشكری مأمور این كار [یعنی كشتن امام ] شده بود. »
[11] . [و ما خاندان به سرپرستی این حكومت شایسته تریم از این مدعیان دروغین و كسانی كه در میان شما به جور و دشمنی رفتار می كنند. ]
[12] . [و اگر این كار را نكردید و آمدن مرا خوش ندارید و از ورود من بر شما خشمگینید، به همان جایی كه از آنجا به سویتان حركت نموده ام بازمی گردم. ]
[13] . [و اما اگر مرا نمی خواهید بازمی گردم. ]
[14] . [ای مردم! حال كه مرا نمی خواهید، رهایم كنید تا به پناهگاه خودم در زمین بازگردم. ]
[15] . [آیا از من نمی پذیرید آنچه را كه رسول خدا از مشركان می پذیرفت، كه هرگاه یكی از آنان تسلیم می شد حضرت می پذیرفت. گفتند: نه. ]
[16] . [اگر قطا (نام پرنده ای است) را به حال خود نهند می خوابد. ]
[17] . [وای بر شما! چرا آنگاه كه شمشیرها در نیام و دلها آرام بود و هنوز عزم جدی گرفته نشده بود ما را رها نكردید؟ ]
[18] . علاوه بر نقل ابن اعثم كوفی و صدوق، ابن اثیر نیز در جلد 3 صفحه ی 277 می گوید امام در جواب. . . فرمود: خوابی دیده ام كه آن را نقل نخواهم كرد. و چنانكه می دانیم روایات ائمه آن را نقل كرده اند. در مقتل أبو مخنف نیز می گوید:

و ذكر عمّار فی حدیثه: إنَّ الحسین علیه السلام لمّا خرج من المدینة أتی قبر الرّسول صلی الله علیه و آله فالتزمه و بكی بُكاءً شدیداً و سلّم علیه و قال: بأبی أنت و أمی یا رسول اللّه لقد خرجت من جوارك كرهاً، و فرّق بینی و بینك، و اُخذت بالأنف قهراً أن اُبایع یزید بن معاویة شارب الخمور و راكب الفجور و اِن فعلت كفرت و اِن أبیت قتلت علینا أنا خارج من جوارك علی الكره منّی فعلیك منّی السلام یا رسول اللّه. ثمّ عنّ علیه الكری ساعة فأجزعته أنه رأی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی منامه و قد وقف به و سلّم علیه و قال: یا بنیَّ لقد لحق بی أبوك و اُمّك و أخوك و هم مجتمعون فی دار الحیوان و لكنّا مشتاقون إلیك فعجّل بالقدوم علینا. و اعلم یا بنیَّ أنَّ لك فی الجنّة درجة مغشاة بنور الله فلست تنالها إلاّ بالشّهادة، و ما أقرب قدومك علینا.

مرحوم آیتی در صفحه ی 97 بررسی تاریخ عاشورا نیز مدعی است كه امام در جواب عبد الله بن جعفر كه به اتفاق حاكم مكه آمده بود نیز فرمود: جدم را به خواب دیده ام. گفتند چه خوابی؟ فرمود: تا زنده ام برای كسی نقل نخواهم كرد.

[و عمّار در حدیث خود گفته: چون حسین علیه السلام خواست از مدینه بیرون شود نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و آن را در آغوش گرفت و سخت گریست و بر وی سلام داد و گفت: پدرم و مادرم فدایت بادای رسول خدا، من از جوار تو بدون رضایت قلب خارج شدم و میان من و تو جدایی افتاد و برای بیعت با یزید شارب الخمر و فاجر مجبورم كرده اند. اگر بیعت كنم كافر شوم و اگر امتناع ورزم كشته می شوم، و اینك با اكراه از جوار تو خارج می شوم. پس سلام من بر تو بادای رسول خدا. سپس خواب بر چشمانش مستولی شد و رؤیایی دید كه به وحشت افتاد، و آن این بود كه پیامبر را در خواب دید كه نزد او آمده و بر وی سلام نموده و فرمود: پسرم پدر و مادر و برادرت به من ملحق شده اند و همگی در سرای زندگی دور هم جمع اند و همه مشتاق دیدار توئیم، پس به نزد ما بشتاب. پسر جانم بدان كه تو را در بهشت درجه ای است كه به نور خدا پوشیده است و جز با شهادت بدان نرسی، و چقدر ورود تو بر ما نزدیك شده است. ]
[19] . [ای مردم! مرگ چونان گردنبدی به گردن دوشیزگان بر آدمیزاد مقرر شده است. وه! چه اشتیاقی به دیدار پدرانم دارم بمانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف، و مرا قتلگاهی است كه باید دیدارش كنم. گویا به بندهای غبارآلود بدنم می نگرم كه درندگان بیابان قطعه قطعه می كنند، و شكمهای خود را از آن پر می سازند. خواست ما خاندان خواست خداست، بر بلای او صبر می كنیم تا پاداش صابران را كاملاً به ما دهد. هرگز خویشان و عترت پیامبر از او فاصله نگیرند، و اعضای او از وی جدا نشوند، و همه ی آنها در بهشت گرد او جمعند، كه چشم حضرتش به آنان روشن است و وعده اش درباره ی آنان عملی خواهد شد. ]
[20] . احزاب/23.
[21] . [مگر جز مرگ چیز دیگری است؟ درود بر مرگ. ]
[22] . [ای پلید! پسر رسول خدا را كشتی؟ ! به خدا سوگند هرگز روی بهشت را نخواهی دید. ]
[23] . مریم/96. [آنان كه ایمان آورده و عمل شایسته كرده اند خداوند دوستی آنان را در دل دیگران اندازد. ]
[24] . [و به خدا سوگند من امید دارم كه خداوند مرا با خواری شما گرامی دارد. ]
[25] . [بر هركس گمان بردید طرفدار این قوم است سخت گیرید و خانه اش را ویران كنید. ]
[26] . [بنگرید هركس ثابت شد دوست علی و خاندان اوست نامش را از دفتر پاك كنید و حقوق و جیره اش را ببُرید. ]
[27] . رجوع شود به یادداشت «عنصر امر به معروف. . . » شماره ی 23.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است