در
کتابخانه
بازدید : 1188186تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Expand فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Expand فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Collapse فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
الف. اولین تحریف این بود كه این حادثه را یك حادثه ی استثنائی و ناشی از یك دستور محرمانه و خصوصی دانستند. امام حسین فدای گناهان امت شد! او كشته شد تا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 587
گناهان امت بخشیده شود! بدون شك این یك فكر مسیحی است كه در میان ما نیز رایج شده است. این فكر است كه امام حسین را به كلی مسخ می كند و او را به صورت سنگر گنهكاران درمی آورد، قیام او را كفاره ی عمل بد دیگران قرار می دهد: امام حسین كشته شد كه گنهكاران از عذاب الهی بیمه شوند! جوابگوی معصیت معصیت كاران باشد [1]. (به شخصی گفتند تو چرا نماز نمی خوانی، روزه نمی گیری، مشروب می خوری؟ گفت من؟ ! شب جمعه در هیئت، سینه ی سه ضربه ی مرا ندیدی؟ ! آقای بروجردی هرچه خواستند سردسته های قمی را از بعضی كارها منع كنند قبول نكردند، گفتند ما همه ی سال جز یك روز مقلد شما هستیم. ) چیزی كه هست فرق ما با مسیحیان این است كه می گوییم یك بهانه ای لازم است، به قدر بال مگسی اشك بریزد و همان كافی است كه جواب دروغگوییها، خیانتها، شراب خواریها، رباخواریها، ظلمها و آدمكشیها بشود! مكتب امام حسین به جای اینكه مكتب احیاء احكام دین باشد، مكتب اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ و آتَیْتَ الزَّكاةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ باشد، و همان طور كه خودش فرمود: اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْكَرِ، مكتب ابن زیادسازی و یزیدسازی شد.

در این زمینه است كه افسانه ها ساخته شده از قبیل داستان مردی كه سرِراه را می گرفت و آدمها را می كشت و لخت می كرد، اطلاع پیدا كرد كه قافله ای از زوّار حسینی امشب از فلان نقطه عبور می كنند، در گردنه ای كمین كرد و در حالی كه انتظار می كشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد. قافله كه می گذشت، گرد و غبار بلند شده بود و روی لباسها و بدن او نشست. در همین حال خواب دید كه قیامت بپاشده و او را هم كشان كشان به طرف جهنم می برند به جرم خونهای ناحقّی كه ریخته و مالهایی كه دزدیده و امنیتی كه سلب كرده است (زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده می شوند: إِنَّما جَزاءُ اَلَّذِینَ یُحارِبُونَ اَللّهَ وَ رَسُولَهُ . . . أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ [2]. . . رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهی مطلب) ولی همین كه به نزدیك جهنم رسید، جهنم از قبول او امتناع كرد و امر شد او را برگردانید زیرا این كسی است كه در وقتی كه در خواب بوده، غبار زوّار حسینی بر روی او نشسته است!
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 588
فَاِنْ شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَیْناً
لِكَیْ تَلْقَی الْاِلهَ قَریرَ عَیْنِ
فَاِنَّ النّارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْماً
عَلَیْهِ غُبارُ زُوّار الْحُسَیْنِ [3]
پس وقتی كه غبار زوّار حسین بر روی یك دزد جانی بنشیند او را نجات دهد، خود زوّار چه مقام و درجه ای دارند! و حتماً بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود! به قول شاعر:

من خاك كف پای سگ كوی كسی ام
كو خاك كف پای سگ كوی تو باشد
و به قول شاعر اصفهانی مردی را در قیامت می آورند و ملائكه ی غِلاظ و شِداد او را به محضر عدل الهی می برند و هی به گناهان او شهادت می دهند و مورد توجه فرشته ی مأمور رسیدگی [واقع ] نمی شود، می گویند: شكمها پاره كرده است، . . . دیوان مُكْرَم صفحه ی 133:

اگر این مرده اشكی هدیه كرده
ولش كن گریه كرده
عیان گر معصیت یا خُفیه كرده
ولش كن گریه كرده
نمازْ این بنده ی عاصی نكرده
مه حق روزه خورده
ولی یك ناله در یك تكیه كرده
ولش كن گریه كرده
اگر پستان زنها را بریده
شكمهاشان دریده
هزاران مرد را بی خُصیه كرده
ولش كن گریه كرده
اگر از كودكان شیرخواره
شكمها كرده پاره
به دسته گریه های نسیه كرده
ولش كن گریه كرده
خوراك او همه مال یتیم است
گناه او عظیم است
خطا در شهر و هم در قریه كرده
ولش كن گریه كرده
اگر بر ذمّه ی او حقّ ناس است
خدا را ناشناس است
برای خود جهان را فدیه كرده
ولش كن گریه كرده
به دست خود زده قدّاره بر فرق
به خون خود شده غرق
تن خود زین ستم بی بنیه كرده
ولش كن گریه كرده
نمی ارزد دوصد تضییع ناموس
به یك سُبّوح و قدّوس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 589
اگر اشكی روان بر لحیه كرده
ولش كن گریه كرده
6. قبلاً گفتیم عامل تحریف دو چیز است. اكنون می گوییم عامل تحریف چند چیز است:

الف. اغراض دشمنان این وقایع كه كوشش می كنند اینها را قلب و تحریف كنند، چنانكه نمونه اش را در نمره ی 4 دیدیم.

ب. حس اسطوره سازی و قهرمان سازی خیالی كه در بشر وجود دارد كه قبلاً به آن اشاره شد و آقای دكتر شریعتی در سخنرانی عید غدیر، مبنای توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان كردند. و گفتیم همین حس است كه علی را آنجا می برد كه جبرئیل از آسیب شمشیر علی چهل روز نمی تواند بالا برود، و ضربت علی آنچنان نرم و بُرنده صورت می گیرد كه خود «مَرحَب» متوجه نمی شود و به علی می گوید: یا علی! اینهمه كه از تو تعریف می كنند، همه ی زور و هنر تو همین است؟ ! علی می گوید خودت را یك تكان بده تا ببینی چه خبر است. تا تكان می خورد نیمی به این طرف و نیمی به آن طرف می افتد! .

ج. در خصوص حادثه ی عاشورا یك عامل خاصی هم دخالت كرده است و آن اینكه به خاطر فلسفه ی خاصی از طرف پیشوایان دین توصیه شده كه این جریان به عنوان یك مصیبت یادآوری شود و مردم بر آن بگریند. فلسفه ی این تذكر و گریستن و گریاندن، احیاء این خاطره است و فلسفه ی احیاء آن این است كه هدف كلی این نهضت برای همیشه زنده بماند و امام حسین هر سال در میان مردم به این صورت ظهور كند و مردم از حلقوم او بشنوند كه: أَ لا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ، مردم همیشه بشنوند: لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً، مردم بشنوند این ندایی را كه با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخی را كه با خون نوشته شده است.

ولی این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها، خود گریستن موضوع شده است، بلكه هنر مخصوص شده است. گریز زدن خود یك هنری است در میان اهل منبر و روضه خوان ها. قهراً برای اینكه مردم بهتر و بیشتر گریه كنند، و به ظاهر برای اینكه اجر و ثواب بیشتری پیدا كنند، روضه های دروغ جعل شد. مردم ما هم فعلاً مثل چایخورهایی كه به چای پررنگ عادت كرده باشند كه چای كمرنگ آنها را نمی گیرد، به روضه های خیلی داغ و پرحاشیه عادت كرده اند و این خود عاملی شده كه اجباراً عده ای از اهل منبر برای اینكه مردم گریه بكنند، روضه های دروغ و اگر بخواهیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 590
محترمانه بگوییم روضه های ضعیف می خوانند.

اینجا دو داستان دارم: می گویند یكی از علمای آذربایجان همیشه از روضه های بی اصلی كه خوانده می شد رنج می برد و به اهل منبر اعتراض می كرد. معمولاً می گفت این زهرمارها چیست كه شما می خوانید؟ ! ولی كسی به سخنانش گوش نمی كرد، تا آنكه یك دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و بانی هم خودش بود. با روضه خوان شرط كرد به اصطلاحِ خودش از آن زهرمارها قاطی نكند. روضه خوان گفت: آقا! من حرفی ندارم ولی بدانید كه مردم گریه نمی كنند. گفت: تو چه كار داری؟ ! در مجلس من نباید از آن زهرماری ها یعنی روضه های دروغ خوانده شود. مجلس بپاشد . آقا خودش در محراب، و منبر هم كنار محراب. منبری وارد روضه شد ولی هرچه خواست با روضه ی راست مردم گریه كنند نشد. آقا خودش هم دست را به پیشانی گذاشته بود و دید عجب! مجلس خیلی یخ شد؛ و لا بد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینكه روضه ی آقا نمی گیرد این است كه نیّت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید. یواشكی سرش را به طرف منبر برد و گفت قدری از آن زهرماری ها قاطیش كن.

داستان دیگر اینكه: در یكی از شهرستانها برای اولین بار یك روضه ی مفصلی شنیدم درباره ی داستان زنی كه در زمان متوكل رفت به زیارت أبا عبد اللّه علیه السلام، و مانع می شدند و دست می بریدند، تا عاقبت آن زن با شرح مفصلی كه یادم نیست، به دریا انداخته می شود و فریاد می كند: یا أبا الفضل! به فریادم برس. سواری پیدا می شود و می آید و به زن می گوید: ركابم را بگیر! زن می گوید: چرا دست دراز نمی كنی و مرا نمی گیری؟ می گوید: آخر من دست در بدن ندارم.

پس معلوم می شود خود مردم هم عاملی برای این جعل و تحریف ها هستند.

بسیاری از زبان حال ها زبان حال نیستند:

ای خاك كربلا تو به من یاوری نما
چون نیست مادری تو به من مادری نما
یعنی چه؟ ! نه امام چنین كلماتی به زبان آورده و نه شایسته ی شأن امام است، بلكه شایسته ی هیچ مردی نیست. یك مرد پنجاه وهفت ساله فرضاً بخواهد از تنهایی و غربت بنالد، مادر را نمی خواند. مادر را خواندن در شأن یك بچه است كه هنوز احتیاج به دامن مادر دارد. این سنین وقتی است كه معمولاً فرزندان پناه مادران هستند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 591
كتاب لؤلؤ و مرجان كه در نوع خود كتاب بی نظیری است و از یك تبحّر واقعی مؤلف مرحومش حكایت می كند، بحث خود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده ی هر دو نیكو برآمده است: اخلاص، صدق.

در بحث صدق، صفحه ی 82، آیات مربوطه را نقل می كند. اول آیه ی: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَكْتُبُونَ اَلْكِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اَللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَكْسِبُونَ» [4]. سپس آیات افترای كذب را نقل می كند كه زیاد است [5] 7. در صفحه ی 92 به بعضی دروغهای روضه خوان ها اشاره می كند از قبیل:

الف. پس از رفتن علی اكبر به میدان و برگشتن، امام به مادرش لیلی فرمود برخیز و برو در خلوت دعا كن برای فرزندت كه من از جدّم شنیدم می فرمود: دعای مادر در حق فرزند مستجاب می شود.

ب. حضرت زینب در حالت احتضار آمد به بالین امام فَرَمَقَها بِطَرْفِهِ فَقالَ لَها اَخوهُ:

اِرْجِعی اِلَی الْخَیْمَةِ فَقَدْ كَسَرْتِ قَلْبی، وَ زِدْتِ كَرْبی [6]! .

ج. امام چند بار به دشمن حمله كرد و هر نوبت ده هزار نفر را كشت! .

8. در صفحه ی 142 اشتباه شیخ مفید را نقل می كند در جراحت برنداشتن علی علیه السلام، و در صفحه ی 149 داستان عبور اسرا را از كربلا در مراجعت از شام نقل می كند كه لهوف متفرّد به آن است و فقط پس از او «ابن نما» در مثیر الأحزان نقل كرده است. تألیف این كتاب، بیست و چهار سال بعد از وفات سیّد [7]واقع شده است.

9. در صفحه ی 163، از كتاب مُحْرِق القلوب آخوند ملا مهدی نراقی نام می برد كه مشتمل بر بعضی اكاذیب است از آن جمله [8]:

«چون بعضی از یاران به جنگ رفته شهید شدند، ناگاه از میان بیابان سواری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 592
مِكْمَل و مسلَّح پیدا شد، مركبی كوه پیكر سوار بود، خُود عادی [9]فولاد بر سر نهاده و سپر مدوّر به سر كتف در آورده و تیغ یمانی جوهردار چون برق لامع حمایل كرده و نیزه ی هجده ذرعی (! ) در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته كَالْبَرْقِ اللاّمِعِ وَ الْبَدْرِ السّاطِع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان [10]روی به سپاه مخالف كرد و گفت: هركه مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن أبی وقّاص پسر عمّ عمر سعد. پس روی به امام حسین كرد و گفت: اَلسّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِ اللّه اگر پسر عمّم عمر سعد. . . » .

10. در صفحه ی 166 اشاره می كند به كتابهای برغانیهای قزوینی كه مشتمل بر برخی اكاذیب است.

11. در صفحه ی 167 می گوید:

«در ایام مجاورت كربلا و استفاده از محضر علامه ی عصر شیخ عبد الحسین طهرانی، سید عرب روضه خوانی از «حِلّه» آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء (جمع جزوه) كهنه ای از میراث پدر داشت. اول و آخر نداشت. در حاشیه اش نوشته بود از تألیفات فلان عالم از علمای جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است. غرض، آن سیّد استعلام حال آن كتاب نمود. مرحوم شیخ عبد الحسین اولاً در احوال آن عالم كتابی در مقتل نیافت؛ ثانیاً خود كتاب را مطالعه كرد و دید آن قدر اكاذیب دارد كه ممكن نیست از عالمی باشد. لذا آن سید را نهی كرد از نشر و نقل از آن. ولی بعد همین كتاب به دست مرحوم دربندی افتاد و مطالب آن را در كتاب اسرار الشهادة نقل كرد و بر عدد اخبار واهیه ی مجعوله ی بی شمار آن افزود. » .

در اسرار الشهادة [11]می نویسد: عدد لشكریان كوفه به شش صد هزار سواره و دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 593
كرور پیاده (یك میلیون و ششصد هزار) می رسیده است.

12. در صفحه ی 168 می گوید:

«مرحوم دربندی مشافهةً نقل كرد كه من در ایام سابقه شنیدم كه فلان عالم گفت یا روایتی نقل كرد كه روز عاشورا هفتاد ساعت بود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لكن حال كه تأمل در وقایع روز عاشورا كردم خاطرجمع یا یقین كردم كه آن نقل، راست و آن همه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان. » .

13. در صفحه ی 169:

«شخصی در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فرید، آقا محمد علی صاحب مقامع و غیره قدّس اللّه روحه رسیده و عرض كرد: در خواب می بینم به دندان خود گوشت بدن مبارك حضرت سید الشهداء علیه السلام را می كَنم. آقا او را نمی شناخت، سر به زیر انداخت و متفكر شد. پس به او فرمود: شاید روضه خوانی می كنی؟ عرض كرد: بلی. فرمود: یا ترك كن یا از كتب معتبره نقل كن. » .

14. در صفحه ی 170 مقدمتاً برای نقل نمونه ای از اكاذیب روضه خوان ها جریان مسنای بنی اسرائیل و تَلمود را كه سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آوری شد ذكر می كند و تمثیل می كند «به صدور الواعظین و لسان الذاكرین» .

15. در صفحه ی 174 عبارت و بیانی در دنبال مطلب فوق دارد، می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 594
«لكن مسنای یهود كتاب معین و معهودی است كه به ملاحظه ی آن دو تفسیر (شرح مسنا) از زیادی و نقصان مصون و محروس است، و اما روایات مسنای این امت دارای قوه ی قویه ی نباتیه است كه چون از مجموعه ای به مجموعه ی دیگر نقل كند فوراً نمو كند و با بركت شود و شاخه ها و برگهای تازه ی با طراوت و نضارت برای آن پیدا [شود] و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه ی حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا كند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز كند. و ما به جهت مثال به پاره ای از آنها اشاره كنیم به اینكه مختصری از او نقل كنیم. » .

قبلاً سه فقره نقل شد، لهذا از شماره ی 4 شروع می كنیم:

16. د. صفحه ی 175: افسانه ای راجع به حضرت امیر پس از ضربت خوردن.

هـ. افسانه ی یكی از قاصدان كوفه كه نامه ای آورد برای امام حسین و جواب خواست. حضرت سه روز مهلت خواستند، روز سوم عازم سفر شدند. آن شخص گفت: برویم ببینیم جلالت شأن پادشاه حجاز را كه چگونه سوار می شود. آمد دید حضرت بر كرسی نشسته، بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین كرده و چهل محمل كه همه را به حریر و دیباج پوشانیده اند. . . تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بی جهاز را حاضر كردند برای سوار شدن اسیران. . .

و. صفحه ی 177: حضرت زینب در شب عاشورا به جهت همّ و غم و خوف از اعداء در میان خیمه ها سیر می كرد برای استخبار حال اقربا و انصار، دید حبیب بن مظهّر اصحاب را در خیمه ی خود جمع كرده و از آنها عهد می گیرد كه فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ایشان به میدان برود. . . آن مخدّره مسروراً آمد پشت خیمه ی أبو الفضل، دید آن جناب نیز بنی هاشم را جمع كرده و به همان قِسم از ایشان عهد می گیرد كه نگذارند احدی از انصار پیش از ایشان به میدان برود. مخدّره مسرور در خدمت حضرت رسید و تبسم كرد. حضرت از تبسم او (در این وقت) تعجب كرد و سبب پرسید. آنچه دیده بود عرض كرد. . .

ز. داستان اینكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب، حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد. پس، از پدر حال معامله ی آن جناب را با اعداء پرسید.

خبر داد كه به جنگ كشید. پس جمعی از اصحاب را پرسید. در جواب فرمود: قُتِلَ،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 595
قُتِلَ؛ تا رسید به بنی هاشم، و از حال جناب علی اكبر و ابی الفضل سؤال كرد؛ به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمه ها غیر از من و تو مردی نمانده است.

صفحه ی 178:

«این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آنكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابداً از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبری نداشت. » .

ح. داستان عزم رفتن أبا عبد اللّه به میدان جنگ و طلب كردن اسبِ سواری و [اینكه ] كسی نبود اسب را حاضر كند:

«پس مخدّره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد. بر حسب تعدد منابر، مكالمات بسیار بین برادر و خواهر ذكر می شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز درآمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور درآورند. » .

ظاهراً از آن جمله است اینكه حضرت زینب هنگام وداع، برادر را ایست داد و فرمود: وصیتی از مادرم به یادم افتاد. مادرم به من گفته در همچو وقتی حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس. از آن جمله است اینكه حضرت دید اسب حركت نمی كند، هرچه نهیب می زند اسب نمی رود، یك مرتبه می بیند طفلی خودش را روی سم اسب انداخته است. (اشعار معروف صفی علی شاه در بیان دو جاذبه ی عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است. ) باید متوجه بود كه حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریباً پنج ساله بوده است.

ط. صفحه ی 179: زینب آمد به بالین أبا عبد اللّه علیه السلام در قتلگاه وَ رَأَتْهُ یَجودُ بِنَفْسِهِ وَ رَمَتْ بِنَفْسِها عَلَیْهِ وَ هِیَ تَقولُ: اَنْتَ اَخی، اَنْتَ رَجاؤُنا، اَنْتَ كَهْفُنا، اَنْتَ حِمانا [12].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 596
ی. صفحه ی 179: افسانه ی منسوب به «ابوحمزه ی ثمالی» كه درِ خانه ی امام سجاد را كوبید، كنیزكی آمد، چون فهمید ابو حمزه است خدای را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلّی دهد چون امروز دومرتبه حضرت بیهوش شدند. پس ابو حمزه داخل شد و تسلّی داد به اینكه شهادت در این خانواده موروثی است؛ جد، پدر، عم، . . . امام فرمود: بلی، ولی اسارت در این خانواده موروثی نبود. آنگاه شمّه ای از حالت اسیری عمّه ها و خواهران بیان كردند.

یا. از هشام بن الحكم [مطلبی ] نقل كرده اند كه خلاصه اش این است: «در ایامی كه امام صادق علیه السلام در بغداد بودند، هر روز می بایست در محضر امام باشم. روزی یكی از شیعیان، هشام را به یك مجلس عزا دعوت می كند و او معتذر می شود كه باید در حضور امام باشم. او می گوید: از امام اجازه بگیر، و هشام می گوید: اسم این مطلب را پیش امام نمی شود برد كه منقلب می شود. او گفت: بی اجازه بیا. هشام گفت: این هم ممكن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید. آخر كار هرطور بود هشام را برد. روز بعد امام جویا شد و بعد از تكرار فاش كرد. امام فرمود: گمان می كنی من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسی حاضر نمی شوم؟ ! عرض كرد: شما را در آنجا ندیدم. فرمود: وقتی كه از حجره بیرون آمدی، در محل كفشها چیزی ندیدی؟ عرض كرد: جامه ای در آنجا افتاده بود. فرمود: من بودم كه عبا بر سر كشیدم و روی زمین افتادم! .

نظیر این افسانه است افسانه ای درباره ی امام سجاد علیه السلام كه در یك مجلس عزاداری شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام كفشهای عزاداران را جفت كرده است.

17. در صفحه ی 183 می گوید:

«دو چیز است كه سبب تجرّی این جماعت بلكه بعضی از ارباب تألیف شده در نقل اخبار و حكایات بی اصل و مأخذ، بلكه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حكایات:

اول: گفته اند در اخبارِ مدحِ اِبكاء ننوشته كه به چه قسم بگریانید و چه بخوانید، و از این ذكر نكردن معلوم می شود هرچه سبب گریانیدن، وسیله ی سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشك باشد ممدوح و مستحسن است. علی هذا اخبار منع كذب در غیر مقام تعزیه داری است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 597
به این بیان می توان بسیاری از معاصی كبیره را مباح بلكه مستحب كرد. مثلاً اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن. پس مثلاً غیبت یا بوسه و زنای با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است. » .

18. در صفحه ی 186 می گوید:

«یكی از ثقات اهل علم یزد برای من نقل كرد كه وقتی از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان (كویر) كه مشقت بسیار دارد. در مسیر منازل، وارد قریه ای از دهكده های خراسان شدم قریب نیشابور. چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا. چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغی روشن كردند و پیشنمازی آمد و نماز مغرب و عشا را به جماعت كردند. آنگاه پیشنماز رفت بالای منبر نشست، پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ كرد و برد بالای منبر نزد جناب آخوند گذاشت. متحیّر ماندم برای چیست؟ ! آنگاه مشغول روضه خوانی شد. چند كلمه كه خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش كرد. تعجبم بیشتر شد. در این حال دیدم بنای سنگ انداختن شد از بالای منبر بر آن جماعت، و فریادها بلند شد، یكی می گوید: ای وای سرم، دیگری فریاد از بازو، سومی از سینه، و هكذا گریه ها و شیونها بلند شد. قدری گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن كردند. مردم با سر و صورت خونین و دیده ی اشكبار رفتند. پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این كار شنیع پرسیدم. گفت: روضه می خوانم و این جماعت به غیر از این قسم عمل گریه نمی كنند. لا بد باید (برای اینكه به ثواب گریه بر أبا عبد اللّه برسند) به این نحو ایشان را بگریانم. » .

19. صفحه ی 187:

«دوم: استقرار سیره ی علما در مؤلّفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب، و مسامحه ی ایشان در این مقامات، خصوص مقام اخیر چنانكه مشاهد و محسوس است. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 598
مرحوم حاجی بعداً وارد بحث در مسأله ی تسامح در ادلّه ی سنن می شود و فرق می گذارد میان حدیث ضعیف و موهون، و می گوید: آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه.

20. در صفحه ی 193 می گوید:

«قصه ی زَعْفَر جنّی و عروسی قاسم در روضه كاشفی، و دومی در منتخب شیخ طریحی هم هست. منتخب طریحی مشتمل بر موهونهایی از قبیل زنده دفن كردن حضرت عبد العظیم در ری است. » .

21. صفحه ی 194:

«قصه ی عروسی، قبل از روضه كاشفی در هیچ كتابی دیده نشده است. اما قصه ی زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاك ری و اطراف آن كه در السنه ی عوام دائر شده، پس آن از خیالات واهیه است. . . تمام علمای انساب متفقند كه قاسم بن الحسن عقب ندارد (بلكه صغیر بوده) . » .

22. صفحه ی 195، می گوید:

«مسعودی كه شیعه است و معاصر كلینی است، در اثبات الوصیّة عدد كشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آن هم به عبارتِ «وَ رُوِیَ اَنَّهُ قَتَلَ بِیَدِهِ ذلِكَ الْیَوْمَ اَلْفاً وَ ثَمانَمِائَةٍ» و محمد بن أبی طالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است. اما در كتابی كه هزار سال بعد نوشته شده (اسرار الشهادة دربندی) عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت أبو الفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است. » .

اگر فرض كنیم امام در هر ثانیه یك نفر كشته باشد، سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد كه با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست؛ و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یك ثانیه كشته شود، شش ساعت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 599
و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت می خواهد. به علاوه جمعیت یك میلیون و شش صد هزار نفر در صحرای كربلا جا نمی گیرد. وسائل و اسبابش از كجا فراهم می شود؟ آن هم همه از مردم كوفه بودند، از حجاز و شام كسی نبود [13]. خداوند عقلی بدهد.

23. در صفحه ی 202 اشاره می كند به افسانه ی دیگری كه ما نظر به آنچه قبلاً نقل كرده ایم آن را دوازدهم قرار می دهیم:

یب. روزی حضرت امیر در بالای منبر خطبه می خواند. حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست. حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور. عباس در آن وقت طفل بود، چون شنید تشنگی برادر را، دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف می ریخت. به همین قسم وارد مسجد شد. چشم پدر بر او افتاد، گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان. . . .

البته قصه باید در كوفه باشد زیرا سخن از خطابه و منبر است، و در آن وقت امام حسین یك مرد سی و چندساله است و ممكن نیست در حضور جمع در حین خطبه ی پدر از پدر آب بخواهد. به علاوه در هیچ مدركی وجود ندارد.

یج. حضرت أبو الفضل در صفین هشتاد نفر را یكی پس از دیگری به هوا انداخت كه هنوز اولی برنگشته بود، و هر كدام برمی گشت با شمشیر دو حصّه می نمود. . .

ید. [می گوید: ] .

«برای ذرّیّه ی طاهره دوشیزگانی بهم بافتند خصوص برای حضرت ابی عبد الله علیه السلام، بعضی را در مدینه گذاشتند و بعضی را در كربلا شوهر دادند و بعضی را به جهت صدق كلام جبرئیل (صَغیرُهُمْ یُمیتُهُمُ الْعَطَشُ) در كربلا از تشنگی بكشتند و بعضی را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش كنند. . . » .

24. صفحه ی 208:

«خاتمه، در مذمّت گوش دادن به اخبار كاذبه و حكایات و قصص دروغ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 600
مجالس تعزیه داری. خداوند در مقام مذمّت یهودان بلكه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ی ایشان می فرماید: سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكّالُونَ لِلسُّحْتِ [14]. درباره ی اهل بهشت می فرماید: لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا كِذّاباً [15]. درباره ی اهل دوزخ كه در این جهان به دروغ عادت كرده اند و در آخرت و موقف نیز ترك نكنند می فرماید: وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّاعَةُ یُقْسِمُ اَلْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا یُؤْفَكُونَ [16]. ایضاً: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اَللّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ كَما یَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ اَلْكاذِبُونَ [17]. ایضاً: ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اَللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكِینَ*`اُنْظُرْ كَیْفَ كَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ [18]. ایضاً: وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ [19]. ایضاً: وَ اَلَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ اَلزُّورَ [20]. » .

25. صفحه ی 213:

«و نیز دلالت كند بر قبح و مذمّت آن، استقراء غالب معاصی كه محل آن مانند غالب اقسام دروغ، زبان است مثل غیبت و غنا و سبّ و بهتان و استهزاء و نظایر آنها، زیرا كه چنانكه غیبت در شرع حرام است، گوش دادن به آن نیز حرام است؛ خوانندگی حرام است، گوش دادن به آن نیز حرام است؛ سبّ اولیاء خداوند یا مؤمن كفر یا معصیت است، گوش دادن به آن نیز حرام است.

خدای تعالی فرماید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی اَلْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اَللّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ [21]. . .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 601
هركس مرتكب گناهی شد، به آیه ای از آیات الهی استهزاء كرده است. » .

26. حال سزاوار است كه ارباب دانش و بینش، مجالس مصائب جدیده ی حضرت ابی عبد الله علیه السلام را ترتیب می دادند و صدماتی كه بر آن وجود مبارك می رسد از زائر و مجاور و خدّام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسكین و مأمومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع كرده به دست دیندار دلسوزی دهند كه در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیّت بخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را بخواهند.

27. این بحث در چهار فصل بیان می شود:

الف. معنی تحریف و انواع تحریفها و اینكه در حادثه ی عاشورا انواعی از تحریف واقع شده است.

ب. عوامل تحریف به طور عموم و عوامل تحریف به طور خصوص در حادثه ی عاشورا، و به عبارت دیگر مسئولان تحریف در حوادث به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص.

ج. تشریح تحریفهایی كه لفظاً یا معنیً، شكلاً یا روحاً در حادثه ی عاشورای حسینی صورت گرفته است.

د. وظیفه ی علمای امت در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص كه: اِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَی الْعالِمِ اَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ وَ اِلاّ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ [22]. ایضاً: وَ اِنَّ لَنا فی كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً یَنْفونَ عَنّا تَحْریفَ الْغالینَ و انْتِحالَ الْمُبطِلینَ [23]؛ و وظیفه ی ملت مسلمان در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص از نظر حرمت شركت در استماع و لزوم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 602
مبارزه ی عملی و نهی از منكر.

28. معنی تحریف: راغب در مفردات می گوید:

«حَرْفُ الشَّیْ ء طَرَفُهُ. . . وَ تَحْریفُ الشَّیْ ء اِمالَتُهُ كَتَحْریفِ الْقَلَمِ. وَ تَحْریفُ الْكَلامِ اَنْ تَجْعَلَهُ عَلی حَرْفٍ مِنَ الْاِحْتِمالِ یُمْكِنُ عَلَی الْوَجْهَیْنِ. قال عَزَّ وَ جَلَّ: یُحَرِّفُونَ اَلْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ*. . . وَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ. . . » [24].

در تفسیر امام فخر رازی جلد 3 صفحه ی 134 ذیل آیه ی 75 از سوره ی بقره می گوید:

«قالَ القَفّالُ: اَلتَّحْریفُ: اَلتَّغییرُ وَ التَّبْدیلُ، وَ أصْلُهُ مِنَ الْاِنْحِرافِ عَنِ الشَّیْ ء وَ التَّحْریفِ عَنْهُ، قالَ تَعالی : إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ. وَ التَّحْریفُ هُوَ إمالَةُ الشَّیْ ء عَنْ حَقِّهِ. یُقالُ: قَلَمٌ مُحَرَّفٌ إذا كانَ رَأْسُهُ قَطُّ مائِلاً غَیْرَ مُسْتَقیمٍ. قالَ القاضی: إنَّ التَّحْریفَ إمّا أنْ یَكونَ فِی اللَّفظِ أوْ فِی الْمَعْنی . وَ حَمْلُ التَّحْریفِ عَلی تَغْییرِ اللَّفْظِ أوْلی مِنْ حَمْلِهِ عَلی تَغْییرِ الْمَعْنی . . . » [25].

تحریف لفظی به این است كه مثلاً لفظی كم یا زیاد می كنند و یا كلمه یا جمله ای را پس و پیش كنند و به هر حال معنی را كم یا زیاد [كنند] یا تغییر دهند. خطر بزرگ در تحریفاتِ مغیّر معنی است.

این گونه تحریفات در كتب و نوشته ها زیاد است حتی در متن اشعار خصوصاً آنجا كه به اصطلاحْ مصحّح «شدرسنا» می كند.

مولوی در یكی از اشعار خود گفته است:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 603
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرّین شود
بعد نُسّاخ اضافه كرده اند: «از محبت دُردها صاف، و دردها شفا، و خارها گل، و سركه ها مُل، و دار تخت، و بار بخت، و سنگ روغن، و حزن شادی، و غول ماری، و مرده زنده، و شاه بنده می شود» . مانده است بگویند سقف دیوار و خربوزه هندوانه و استكان نعلبكی می شود.

اما تحریف معنوی- سه مثال:

الف. یا عَمّارُ! تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِیَةُ. .

ب. لا حُكْمَ اِلاّ للّهِ. .

ج. اِذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ [26].

اولی مورد سوء استفاده ی معاویه، دوم مورد سوء استفاده ی خوارج، سوم مورد سوء استفاده ی شیعیان از حدیث امام صادق شد كه خود آن حضرت به طور صحیح توضیح دادند.

در قرآن تحریف لفظی واقع نشده ولی تحریف معنوی كه عبارت است از سوء تفسیر، زیاد واقع شده است.

منطقیین در باب صنعت مغالطه گفته اند یا لفظی است و یا معنوی، و اقسامی ذكر كرده اند كه برای «ما نحن فیه» مخصوصاً از نظر پیدا كردن مثال عربی و فارسی بسیار مفید است.

قرآن از تحریف كلمه در آیات زیادی یاد و نكوهش كرده است. اما همان طور كه «كلمه» در اصطلاح قرآن اعمّ است از جمله و شخصیت و حادثه، قهراً تحریف نیز اقسامی پیدا می كند: تحریف عبارات، تحریف حادثه ها و تاریخچه ها، تحریف شخصیتها. (برای قسم سوم رجوع شود به سخنرانی سید مرتضی جزائری در گفتار ماه) .

29. بحث ما در نوع دوم یعنی تحریف حادثه است كه هم ممكن است تحریف لفظی شود یعنی كم و زیاد در نقل آن بشود، و هم ممكن است تحریف معنوی بشود یعنی روح حادثه كه عبارت است از علل و انگیزه ها و از هدفها و منظورها، مسخ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 604
بشود. از همین جا معلوم می شود كه اهمیت تحریف بستگی دارد به اهمیت موضوع آن یعنی مُحَرَّفٌ فیه كه یك سخن عادی یا یك حادثه ی عادی و یا یك شخصیت عادی باشد یا آنكه در سخنی یا حادثه ای یا شخصیتی واقع شود كه سند تاریخی و اخلاقی و تربیتی و دینی یك اجتماع است. لهذا كذب بر خدا و رسول، اشنع اقسام كذب است و مبطل روزه است. از نظر قوانین نیز جعل و تحریف در اسناد رسمی از نظر جُرمی جنایت تشخیص داده می شود نه جنحه.

30. واقعاً حادثه های اخلاقی و نهضتهای بزرگ الهی، آیه ای هستند از آیات الهی در كتاب مقدس تكوین. مردم وظیفه دارند حد اكثر رعایت را در حفظ و رعایت و صیانت آنها بنمایند، و الاّ مناطاً مشمول این جمله می شوند: مَنْ فَسَّرَ الْقُرْانَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ [27]. ایضاً: فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ اَلْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ [28]. ایضاً: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَكْتُبُونَ اَلْكِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اَللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَكْسِبُونَ [29].

31. در حادثه ی عاشورا، هم تحریف لفظی صورت گرفته و بند و بیلها و كم و زیادهای زیاد در آن صورت گرفته كه در كمتر حادثه ای اینهمه برگ و ساز پیدا شده است. به قول شاعر:

بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
دوستان و اصحابی، دشمنانی، فرزندانی، جمله هایی، كارهایی، سخنانی به امام نسبت داده شده كه اگر امام بشنود هیچ تشخیص نمی دهد كه درباره ی او صحبت می كنند؛ با آنكه حادثه ی عاشورا بر خلاف توهّم بعضی، از نظر تاریخی بسیار روشن و خالی از ابهام است؛ كمتر حادثه ی تاریخی مثل این حادثه اسناد صحیح و درست دارد به علت اهمیت این حادثه، و مخصوصاً اهل بیت جزئیات این حادثه را فاش كردند [30]. [و هم در این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 605
حادثه تحریف معنوی صورت گرفته است. ] .

32. اما عاملها: .

گفتیم كه عامل تحریف به طور كلی دو قسم است: عامل عداوت و غرض، و دیگر عامل اسطوره سازی. اینجا باید عامل سومی هم اضافه كنیم، دوستی و تمایل. مثال عامل غرض، جعلها و تحریفهای مسیحیان درباره ی رسول اكرم و جعل و تحریفهای امویّین درباره ی حضرت امیر است؛ و مثال عامل دوستی، همه ی اكاذیبی است كه افراد و اقوام برای نیاكان خود جعل می كنند. در مورد امام، او را اخلالگر و تفرقه انداز خواندند كه قبلاً گذشت.

اما «اسطوره سازی» خود یك حس اصیل است در بشر كه قبلاً اشاره كردیم.

افسانه ی مجروح شدن پرِ جبرئیل در جنگ خیبر و همچنین افسانه ی دونیم كامل شدن «مرحب» و نفهمیدن خودش. ایضاً افسانه ی پرتاب كردن ابی الفضل هشتاد نفر را در صفین به هوا كه هشتادمین رفته بود بالا و هنوز اولی برنگشته بود، و پس از برگشتن یكی یكی را دونیم كرد. همچنین است افسانه ی ششصد هزار كشته و هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا.

عوامل سه گانه ی فوق در همه ی جهان بوده و هست.

اما عامل خصوصی: از طرف اولیاء دین پیشنهاد شده كه اقامه ی عزای حسین بن علی بشود و قبرش زیارت شود و او به عنوان یك فداكار بزرگ همیشه نامش زنده و پاینده باشد. این موضوع تدریجاً سبب شد كه بعضی مرثیه خوانان حرفه ای پیدا شوند و كم كم مرثیه خوانی به صورت یك فن و هنر از یك طرف، و وسیله ی زندگانی از طرف دیگر درآید؛ از طرفی فكری پیدا شود كه چون گریاندن بر ابی عبد الله ثواب جزیل و اجر عظیم دارد پس به حكم «اَلْغایاتُ تُبَرِّرُ الْمَبادی» (هدف، وسیله را مباح می كند) از هر وسیله ای می شود استفاده كرد.

اینجاست كه جعل و دروغ در نظر عده ای مشروع می شود.

به قول حاجی [نوری ] اگر اینچنین است، پس چون ادخال سرور در دل مؤمن نیز مستحب است و هدف وسیله را مباح می كند، از غیبت و حتی از بوسه و زنا نیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 606
می توان استفاده كرد. اینجاست كه داستان روضه خوان سنگ پران كه قبلاً گذشت به یاد می آید.

و اینجاست كه باید آن خواب روضه خوانی كه دید گوشت بدن امام را با دندانهای خود می كَند صادق دانست.

عجبا كه در پنج قرن پیش یك مرد بوقلمون صفت كه معلوم نیست شیعه است یا سنّی به نام ملاّ حسین كاشفی [كتابی می نویسد به نام روضة الشهداء. ] این مرد، واعظ است و چون اهل سبزوار و بیهق بوده و آنجا مركز تشیع بوده ذكر مصیبت هم می كرده است. این مرد تا توانسته ساخته و پرداخته و حتی اسمهایی در این كتاب هست از اصحاب و از مخالفین كه معلوم است مجعول است و ظاهراً از خود ساخته. بعد این كتاب چون فارسی بوده به دست مرثیه خوان ها می افتد و سند و مدرك آنها می شود كه این كتاب را از رو می خوانده اند و به همین مناسبت آنها را روضه خوان گفته اند، و این كتاب بعد بجای همه ی كتابهای درست، منبع و مأخذ روضه های دروغ شده است. این كتاب در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم نوشته شده است زیرا ملا حسین كاشفی در 910 وفات كرده است. بعد در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم كتاب دیگری كه صد چوب به سر آن كتاب زده به نام اسرار الشهادة نوشته و چاپ می شود و كار را می رساند به آنجا كه رسانده اند. البته كتابهایی از قبیل محرق القلوب نیز بی تأثیر نبوده اند.

تحریفهای لفظی از قبیل: داستان لیلی و علی اكبر، داستان عروسی قاسم، داستان آب آوردن حضرت ابی الفضل در كودكی برای امام حسین، آمدن زینب در حین احتضار به بالین أبا عبد اللّه علیه السلام، عبور اسرا در اربعین از كربلا، عدد مقتولین، هاشم بن عتبه با نیزه ی هجده ذرعی، روز عاشورا 72 ساعت بود، امام حسین با زیّ شاهان از مكه خارج شد، بی خبر بودن امام سجاد علیه السلام از وقایع، افسانه ی اسب آوردن زینب برای أبا عبد اللّه و بوسیدن گلوگاه آن حضرت، بیهوش شدن امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام.

این تحریفها بعضی مربوط است به قبل از حادثه نظیر آب آوردن حضرت ابی الفضل در كودكی برای امام، بعضی مربوط است به بین راه مثل خروج امام از مكه با زیّ پادشاهان، بعضی مربوط است به روز عاشورا مثل داستان لیلی، عروسی قاسم، آمدن زینب در حین احتضار به بالین أبا عبد اللّه، اسب حاضر كردن زینب برای امام، افتادن سكینه روی سم اسب، بوسیدن زیر گلو، آمدن هاشم مرقال، آمدن زعفر جنّی،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 607
و عدد مقتولین؛ و بعضی مربوط است به بعد، مثل حادثه ی اربعین، بیهوش شدن امام سجاد، افتادن امام صادق در كفش كَن.

33. اما تحریف معنوی: .

تحریف معنوی یعنی منحرف كردن روح و معنی یك جمله یا یك حادثه، و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحریف معنوی یك حادثه یعنی اینكه علل و انگیزه ها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه را چیز دیگر غیر از آنچه هست معرفی كنیم. مثلاً شما به دیدن شخصی می روید، یا شخصی را به خانه یا مجلس خودتان دعوت می كنید، دیگری می آید می گوید: می دانی منظور فلانی از آمدن به خانه ی تو چیست؟ (یا از دعوت تو چیست؟ ) می خواهد مثلاً دخترش را به پسر تو بدهد؛ در صورتی كه شما چنین منظوری هرگز ندارید.

تحریف در جمله ها سه مثال دارد كه قبلاً اشاره كردیم.

در بسیاری از حوادث تاریخی جهان، از نظر تفسیر و توجیه، تحریف شده یا عمداً یا جهلاً، كه فعلاً وارد آنها نمی شویم.

حادثه ی بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحریفهای لفظی و شكلی مربوط به حوادث و جریاناتی كه بوده است، دچار یك سلسله تحریفهای مهمتر در ناحیه ی روح و معنی و تفسیر و توجیه گردیده است.

می دانیم امام حسین نهضتی كرده است كه شرایط سه گانه ی عظمت را دارا بوده است:

الف. مقدس بودن هدف و شخصی نبودن آن، به خاطر انسانیت بودن آن كه توأم با فداكاری و گذشت از منافع فردی بوده است. به همین دلیل بشریت این گونه افراد را كه مرز میان خود و دیگران را شكسته اند از خود می داند و خود را از آنها می داند، او را فدای امت و مصالح امت می بیند.

ب. اینكه توأم بوده با یك بصیرت قوی و نافذ، و آنچه دیگران در ظاهر نمی دیدند او در پشت پرده می دیده است. آنچه دیگران در آینه نمی دیدند، او در خشت خام می دیده است. به عبارت دیگر از محیط خودش پیش بود.

ج. اینكه نوری بوده كه در میان یك ظلمت كامل درخشیده است به شرحی كه قبلاً گفته ایم.

از طرف دیگر اولیاء دین سخت توصیه كرده اند به مردم راجع به اخبار این حادثه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 608
و عزاداری دائم و زیارت تربت او.

در اینجا سخن این است كه امام چرا نهضت كرد و بعد چرا پیشوایان اسلام توصیه كردند كه این حادثه زنده بماند؟ .

تحریفی كه در اصل حادثه رخ داد این بود كه [گفتیم امام حسین ] كفّاره ی گناه امت را بدهد و سنگر گنهكاران باشد، بیمه كند معصیت كاران را.

تحریف دوم این بود كه این حادثه جنبه ی خصوصی و فردی دارد، یعنی آن را به آسمان بردیم و غیر قابل پیروی قرار دادیم و از مكتب بودن و درس بودن خارج كردیم، آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از یك طرف و دستورهای اسلام در این زمینه ها از طرف دیگر قرار ندادیم كه بتواند مكتب و مدرسه و الهام بخش باشد.

پس دو كار به سرش آوردیم. اول آن را از مكتب بودن- از راه خصوصی كردن- خارج كردیم. دوم اینكه به علاوه آن را به صورت یك مكتب گنهكارسازی درآوردیم و گفتیم هر گناهی بكنیم سینه ی سه ضربه آن را جبران می كند.

تحریف دیگر، در موضوع دستورها درباره ی فلسفه ی عزاداری است. در اینجا گاهی گفتیم برای تسلّی خاطر حضرت زهراست چون ایشان در بهشت همیشه بی تابی می كنند و هزار و چهارصد سال است آرام ندارند، با گریه های ما ایشان آرامش پیدا می كنند! پس آن را یك خدمت خصوصی به حضرت زهرا تلقی كردیم.

دوم اینكه به چشم یك آدم نفله شده كه حد اكثر مقامش این است كه بی تقصیر به دست یك ظالم كشته شد پس باید برایش متأثر بود به امام نگاه كردیم، فكر نكردیم كه تنها كسی كه نفله نشد و برای هر قطره ی خون خود ارزش بی نهایت قرار داد او بود. كسی كه موجی ایجاد كرد كه قرنها كاخهای ستمگران را لرزاند و می لرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت و توحید و خداپرستی و ترك خودپرستی یكی شده چگونه هدر رفته است؟ ! ما هدر رفته ایم كه عمری را جز در پستی و نكبت زندگی نكرده و نمی كنیم.

هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بیان كرده است. هدفش همان هدف پیغمبر بود. خطبه های امام مبیّن هدف نهضت امام است. امام هدف نهضت خود را اصلاح امت اسلامیه معرفی كرد؛ خواست عملاً درسهای اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند كه خاندان پیغمبر اسلام كه نزدیكترین مردم به او هستند، از همه ی مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقّانیّت این پیغمبر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 609
اما اینكه فلسفه ی اقامه ی عزای حسین چیست؟ برای اینكه صحنه ای بالاتر و بهتر از این صحنه در جهان وجود ندارد كه: اولاً این اندازه درس توحید و ایمان كامل به جهان غیب را بدهد و مظهر نفس مطمئنّه باشد. پس روحش توحید بود.

ثانیاً همه ی تربیتها برای این است كه روح بشر در برابر حوادث، شكست ناپذیر شود؛ تنش با شمشیرها قطعه قطعه، ثروتش به باد، فرزندانش كشته، خاندانش اسیر، ولی روحش ثابت و محكم بماند.

ثالثاً چقدر فرق است میان ادعا و عمل. مدعیان آزادی و آزادیخواهی، حقوق بشر، عدالت، [زیادند] اما داستان پادشاه و وزیر و گربه ی تربیت شده است؛ ولی مردان الهی عملاً نشان دادند كه اگر یك طرف حق باشد با محرومیتها، با كشته شدن ها، با قطعه قطعه شدن ها، و طرف دیگر مال و ثروت و همه چیز باشد با پامال شدن حق و حقیقت، كدام طرف را می گیرند.

چند چیز كه علامت شكست دشمن بود:

الف. پرهیز از جنگ تن به تن.

ب. تیراندازی و سنگ پرانی.

ج. دستور عمر سعد كه از جنگ با شخص حسین پرهیز كنند: هذَا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ، وَ اللّهِ نَفْسُ اَبیهِ بَیْنَ جَنْبَیْهِ [31].

د. دستور عمر سعد كه مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود. نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمی آوردند.

آنچه از امام ظهور كرد:

الف. شجاعت بدنی.

ب. قوّت قلب و روح.

ج. ایمان به حق و قیامت، كه ساعت به ساعت بر بشاشتش افزوده می شد.

د. صبر و تحمل.

هـ. رضا و تسلیم.

و. طمأنینه و عدم هیجان روحی و نشنیدن یك سخن [از او] كه حاكی از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 610
ز. روح حماسی كه چنان خطبه ای انشاء كرد.

دو چیزی كه چشم امام را روشن داشت:

الف. خاندان.

ب. یاران. هاهُنا مُناخُ رُكّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاقٍ [32]. اصحاب و خاندان نشان دادند كه عاشقانه عمل می كنند.

پس بی نظیری و آموزندگی آن، علت اصلی و فلسفه ی اصلی عزاداریهاست.

34. اما وظیفه ی ما: .

این وظیفه در دو قسمت باید بیان شود: وظیفه ی علما و وظیفه ی عامه و توده ی مردم؛ و به زبان مردم این عصر و بلكه برای مردم این عصر: رسالت علما (خواص) و رسالت توده (عوام) . معمولاً علما این انحرافات را به گردن توده و عامّه ی مردم می گذارند و تقصیر عوامی و جهالت مردم می دانند، و مردم عوام متقابلاً می گویند تقصیر علماست كه نمی گویند، زیرا: «ماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم» .

ولی حقیقت این است كه در این جریان، هم خواص مسئولند و هم عوام، هم علما مسئولند و هم توده؛ این ماهی، هم از سر گَنده گردیده و هم از دُم، سر و دم مشتركاً مسئول این گندیدن هستند.

درحقیقت قبل از آنكه وظیفه ی خواص و وظیفه ی عوام بیان شود باید معلوم شود كه تقصیر از كی بوده است. چون اینكه وظیفه الآن متوجه كیست یك مطلب است، و تقصیر از كی بوده مطلب دیگر است. چنانكه گفتیم در تقصیر هر دو شركت داشته اند و این ماهی، هم از سر گنده گردیده است و هم از دم. و از لحاظ وظیفه نیز بیان خواهیم كرد كه هر دو طبقه مسئولند. نه گناه، گناه یك طبقه است و نه وظیفه ی فعلی وظیفه ی یك طبقه ی بالخصوص است.

قبل از اینكه بیان وظیفه بشود، برای درك اهمیت این وظیفه باید خطرات تحریف بیان شود.

به طور كلی هر چیزی آفتی دارد، از جماد، نبات، حیوان و انسان. مثلاً موریانه آفت كتاب یا چوب است، كرم خاردار و سِن و ملخ آفت گیاه است و بعضی میكروبها آفت حیوانها یا انسانهاست، خود دین نیز آفتی دارد. پیغمبر اكرم فرمود: «آفَةُ الدّینِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 611
ثَلاثَةٌ:

فَقیهٌ فاجِرٌ، وَ اِمامٌ جائِرٌ، وَ مُجْتَهِدٌ جاهِلٌ» [33].

بدیهی است كه آفت هر چیزی یك شی ء خاص است متناسب با خود او. هرگز كرم خاردار آفت دین نیست، و سِن و ملخ هم هرگز دین را نمی خورد، خوره و سرطان نیز آن را از میان نمی برد.

تحریف و قلب و بدعت، آفت بزرگ دین است [34]. تحریف، چهره و سیما را عوض می كند، خاصیت اصلی را از میان می برد، بجای هدایت، ضلالت می آورد و بجای تشویق به سوی عمل صالح، مشوّق معصیت و گناه می شود و بجای فلاح، شقاوت می آورد. تحریف، از پشت خنجر زدن است، ضربت غیر مستقیم است كه از ضربت مستقیم خطرناكتر است. یهودیان كه قهرمان تحریف در تاریخ جهان اند همیشه ضربتهای خود را از طریق غیر مستقیم وارد كرده اند. علی علیه السلام را دوستانه و از طریق تحریف، بهتر و بیشتر می شود خراب كرد تا به صورت دشمنانه. قطعاً ضرباتی كه از طرف دوستان جاهل علی بر علی وارد شده، از ضربات دشمنانش كاری تر و بُرّاتر بوده است.

تحریف، مبارزه ی بدون عكس العمل است. تحریف، مبارزه است با استفاده از نیروی خود موضوع.

تحریف سبب می شود كه سیمای شخص بكلّی عوض شود، مثلاً علی علیه السلام به صورت یك پهلوان مهیب بدقیافه ی سبیل از بناگوش دررفته تجسم پیدا كند، به صورتی درآید كه هرگز نتوان باور كرد كه این همان مرد محراب، خطابه، حكمت، قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست.

تحریف است كه امام سجاد را در میان ما به نام «امام بیمار» معروف كرده است. تنها در میان فارسی زبانان این نام به آن حضرت داده شده و كار به جایی رسیده كه وقتی می خواهیم بگوییم فلانی خود را به ضعف و زبونی زده، می گوییم خود را امام زین العابدین بیمار كرده است؛ در صورتی كه این شهرت فقط بدان جهت است كه امام در ایام حادثه ی عاشورا مریض بوده اند نه اینكه در همه ی عمر تب لازم داشته و عصا به دست و كمر خم راه می رفته اند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 612
مرحوم آیتی در سخنرانی «راه و رسم تبلیغ» كه در انجمن ماهانه ی دینی ایراد كرد و چاپ شد (جلد 2، صفحه ی 160) همین موضوع را عنوان كرد و گفت: چندی پیش شخصی در مجله ی اطلاعات از وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود كه غالباً متصدیان امر یا بی عرضه و نالایقند و یا خائن و ناپاك، در صورتی كه ما نیازمند افرادی هستیم كه هم باعرضه باشند و هم پاك. مطلب را به این صورت بیان كرده بود: «اكثر رجال و مأمورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتی كه كشور اكنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است، یعنی افرادی كه هم پاك باشند و هم كاربُر» . یعنی شمر كاربر بود و ناپاك، امام زین العابدین پاك بود ولی كاربر نبود؛ حضرت عباس خوب بود كه هم پاك بود و هم كاربر [35] اینكه می گویند عارفاً بحقّه، معرفت امام لازم است؛ برای این است كه فلسفه ی امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان، و به همین دلیل می تواند سرمشق بشود؛ اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت كه ما شخصیتها و حادثه ها را جنبه ی اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مكتب بودن و از رهبر بودن خارج كرده ایم. برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است، اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه ی معكوس می دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیكیها و محرّك تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود، بلكه اساساً نیرو نخواهد بود. نتیجه ی «امام زین العابدین بیمار» این است كه امروز هركس بیشتر آه بكشد و بنالد، مردم او را تقدیس كنند كه آقا شبیه امام بیمارند.

تا اینجا خطر تحریف معلوم شد.

اكنون ببینیم مقصر كیست؟ هم خواص یعنی علما مقصرند و هم عوام یعنی غیر علما. اما علما از آن نظر كه در دوران شریعت ختمیه، آنها هستند كه هم باید مانع تحریف و هم رافع و زایل كننده ی تحریف باشند: اِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَی الْعالِمِ اَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ وَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 613
اِلاّ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ. ایضاً در حدیث كافی است: وَ اِنَّ لَنا فی كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً یَنْفونَ عَنّا تَحْریفَ الْغالینَ وَ انْتِحالَ الْمُبْطِلینَ. .

اولین وظیفه ی علما این است كه با نقاط ضعف مردم مبارزه كنند نه آنكه از آنها استفاده كنند. مثلاً در جریان مجالس عزاداری و وعظ و خطابه، امروز دو نقطه ی ضعف در مردم هست؛ یكی اینكه علاقه ی شدید دارند كه در مجالس، اجتماع و ازدحام زیاد شود، دیگر اینكه می خواهند از لحاظ گریه، مجلس بگیرد و شور بپاشود و كربلا شود.

اینجاست كه یك خطیب، سر دوراهی قرار می گیرد: ازدحام را زیاد كند و مجلس را كربلا كند، یا حقایق را بگوید كه احیاناً نه ازدحام می شود و نه شور و وا ویلا.

علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه كنند، جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند، دست دشمنان را كوتاه كنند، با اسطوره سازی ها مبارزه كنند. مثلاً كتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری یك نوع قیام به وظیفه به نحو شایسته است كه این مرد بزرگ كرده است و ما امروز از نتیجه ی كار این مرد بزرگ استفاده می كنیم. علما باید فضایح و رسوایی دروغگویان را ظاهر كنند. (لهذا می گویند از موارد جواز غیبت، «جَرح» راوی حدیث است. ) علما باید متن واقعی احادیث معتبر، سیمای واقعی شخصیتهای بزرگ، متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصریح كنند.

نگاهی به زبان حال های امروز كافی است كه بفهمیم چقدر شخصیتها تحریف شده اند. بعضی زبان حال هاست كه واقعاً آینه ی شخصیت امام است، مثل اشعار اقبال لاهوری و بعضی اشعار بِرّ «حجة الاسلام تبریزی» ولی بعضی زبان حال هاست كه تحریف شخصیت است، مثل: افسوس كه مادری ندارم. . . ای خاك كربلا تو به من مادری نما. . .

اینها نه تنها زبان حال امام حسین با آن شخصیت عظیم و بی نظیر نیست، اساساً زبان حال یك مرد پنجاه و هفت ساله نیست كه در این سن دنبال آغوش مادر بگردد.

این سن، سنی است كه برعكس، مادر به فرزند پناه می برد. امام حسین از مادر یاد كرده است اما به صورت حماسه و افتخار: أَنَا ابْنُ عَلِیِّ الطُّهْرِ مِنْ آلِ هاشِمٍ. . . وَ فاطِمُ اُمّی. . . یَأْبَی اللّهُ ذلِكَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ نُفوسٌ اَبِیَّةٌ وَ اُنوفٌ حَمِیَّةٌ؛ و امثال اینها.
[1] . امام حسین در سه مرحله شهید شد و سه نوع شهادت داشت: شهادت تن، شهادت نام، شهادت هدف.
[2] . مائده/33.
[3] . [اگر نجات خواهی به زیارت حسین برو تا خداوند را با چشم روشن دیدار كنی. زیرا آتش دوزخ به جسمی كه غبار پای زائران حسینی بر روی آن نشسته، نمی رسد. ]
[4] . بقره/79.
[5] . و شاید اگر مانند ما به آیات تحریف متمسك می شد بسیار مناسب بود.
[6] . [پس حضرت با گوشه ی چشم به وی نگاهی انداخت و فرمود: به خیمه بازگرد كه دلم را شكستی و غمم را افزودی. ]
[7] . [سید طاووس، مؤلف لهوف. ]
[8] . این داستان به طول و تفصیل در روضة الشهداء كاشفی آمده و محرق القلوب علی الظاهر از آنجا گرفته است. در روضة الشهداء می گوید فضل بن علی علیهما السلام به كمك هاشم شتافت! ! !
[9] . كذا [یعنی مطلب مبهم است. ]
[10] . تعبیر به «طرید و جولان» در روضة الشهداء كاشفی نیز آمده است.
[11] . دو سه روز قبل از محرم امسال (1389 قمری) به مناسبت اینكه می خواستم در اطراف «تحریفات در واقعه ی تاریخی كربلا» بحث كنم، به وسیله ی تلفن از آقای [علی اكبر] غفاری مدیر مؤسسه ی كتابفروشی صدوق دروغترین كتابهای مقتل را خواستم. نظر هر دو نفر به اسرار الشهادة بود. آقای غفاری این كتاب را نداشت و قول داد تهیه كند، اما بعد از دو سه روز تلفن كرد كه از هر كتابفروش خواستم او هم دنبال این كتاب بود زیرا مشتری زیاد دارد و همه اهل منبر هستند، با این تفاوت كه شما برای انتقاد و آنها برای نقل و استفاده می خواهند.
[12] . [و او را دید كه مشغول جان دادن است. خود را به روی بدن او انداخت و می گفت: تو برادر منی، تو امید مایی، تو پناه مایی، تو پشتیبان مایی. ]
[13] . در اینجا انسان به یاد آن افسانه می افتد كه یك نفر اغراق گو در بزرگی شهر هرات در یك تاریخی گفت كه در آن وقت در هرات بیست و یك هزار احمد یك چشم كله پز بود. نظیر اینها را درباره ی سرو كاشمر و عدد بنی اسرائیل و متقابلاً لشكریان فرعون و غیره گفته اند.
[14] . مائده/42. [به دروغ گوش دهند و حرام خورند. ]
[15] . نبأ/35. [در آنجا سخن لغو و دروغ نشنوند. ]
[16] . روم/55. [روزی كه قیامت برپا شود مجرمان سوگند خورند كه جز ساعتی درنگ نكرده اند. اینچنین از حق منحرف و منصرف می شوند. ]
[17] . مجادله/18. [روزی كه خدا همه ی آنها را برانگیزد، پس برای او سوگند خورند چنانكه برای شما سوگند می خورند، و پندارند كه برحقند. آگاه باشید كه اینان دروغگویانند. ]
[18] . انعام/23 و 24. [سپس پاسخ آنها جز این نبود كه گفتند به اللّه پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبودیم. بنگر كه چگونه بر خود دروغ می بندند و چگونه افتراهایشان از نظرشان گم شده است. ]
[19] . حج/30. [و از گفتار باطل و دروغ بپرهیزید. ]
[20] . فرقان/72. [و كسانی كه شاهد و ناظر كارهای لغو و باطل نمی شوند. ]
[21] . نساء/140. [و حال آنكه در كتاب بر شما این حكم را فرستاده كه چون شنیدید به آیات خدا كفر می ورزند و ریشخند می زنند با آنان منشینید تا در سخنی دیگر فرو روند، كه (اگر چنین نكنید) شما هم مثل آنان خواهید بود. ]
[22] . اصول كافی، ج /1ص 54 با كمی اختلاف. [هرگاه بدعتها روی داد بر عالِم است كه علم خویش آشكار كند، وگرنه لعنت خدا بر اوست. ]
[23] . اصول كافی، ج /1ص 32، و در آن «ینفون عنه» است. [ما را در هر نسلی عادلانی است كه تحریف افراطیان و دروغزنی مبطلان را از ما (از دین) دور می سازند. ]
[24] . [حرفِ یك چیز طرف و كنار آن است. . . و تحریف یك چیز كج كردن آن است مانند كج كردن و مایل ساختن قلم. و تحریف سخن آن است كه آن را بر یكی از دو طرف احتمال حمل كنی درحالی كه امكان هر دو معنی را دارد. خدای عزّ و جلّ فرموده: سخن را از جای خود تحریف می كنند. . . . ]
[25] . [قفّال گفته: تحریف، تغییر دادن و عوض كردن است، و ریشه ی آن از منحرف شدن از چیزی است. خدای متعال فرموده: جز اینكه بخواهد برای جنگ جا عوض كند یا در گروهی جای گیرد. و تحریف، كج كردن و مایل ساختن چیزی از محل شایسته ی آن است. گفته می شود: قَلَمٌ مُحَرَّفٌ، یعنی قلمی كه سرش كج شده است. قاضی گفته: تحریف گاه در لفظ است و گاه در معنی. و تحریف را تغییر در لفظ بگیریم بهتر است از تغییر در معنی. . . . ]
[26] . [ترجمه ی سه جمله به ترتیب: ای عمّار! گروه متجاوز تو را می كشند. هیچ حكمی جز برای خدا نیست. چون شناختی هرچه خواهی بكن. ]
[27] . تفسیر صافی، مقدمه ی پنجم. [هركس قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر كند جایگاه خویش را در آتش فراهم كند. ]
[28] . مائده/13. [چون پیمان خویش بشكستند آنان را لعنت كردیم و دلهایشان را سخت نمودیم. آنان سخن را از جای خود تحریف می كنند و بهره ای را كه از آنچه بدان تذكر داده شدند نصیبشان می شد فراموش نمودند. ]
[29] . بقره/79. [وای بر كسانی كه كتاب را با دست خود می نویسند سپس می گویند این از نزد خداست تا بهره ی اندكی بخرند. پس وای بر آنان از كاری كه كرده اند و وای بر آنان از آنچه به دست می آورند. ]
[30] . مطلب مهم این است كه تمام این تحریفها در جهت پایین آوردن است و امام را در سطح یك آدم پست كم فكر، العیاذ باللّه كم شعور پایین می آورد، مثل آب خواستن وسط سخنرانی پدر در سن سی و چند سالگی، یا عروسی قاسم.
[31] . [این، فرزند كشنده ی عرب است. به خدا سوگند جان پدرش در میان دو پهلوی اوست. ]
[32] . [اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است. ]
[33] . [آفت دین سه چیز است: دانشمند فاجر، و پیشوای ستمكار، و در عبادت كوشای جاهل. ]
[34] . داستان حدیث «اِذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ» مثال خوبی است برای اینكه تحریف نتیجه ی معكوس می دهد. [این داستان در كتاب حق و باطل (اثر استاد شهید) بخش «احیای تفكر اسلامی» نقل شده است. ]
[35] . مرحوم شمس واعظ می گفت: چندی پیش در مشهد ما را به منزلی دعوت كردند. ما هم نمی دانستیم، خیال می كردیم رسماً یك مهمانی است. موقع ناهار شد. جمعیت هم زیاد بود. آش آوردند، اما چه آشی! از لحاظ نیرو مثل ماش سفت كه به هر جا دست می زدی، تمامش از بشقاب بیرون می جَست. به صاحبخانه گفتم: خدا پدرت را بیامرزد این چیست كه به حلق خلق اللّه فرو می كنی؟ ! گفت: آقا! اختیار دارید، شما چرا همچو حرفی می زنید؟ ! این آش امام زین العابدین بیمار است. گفتم: پس قطعاً بیماری ایشان از همین آش بوده!
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است