در
کتابخانه
بازدید : 1188106تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Expand فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Expand فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Expand فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Collapse فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
داستان جون مولی ابی ذر (نفس المهموم، ص 155) : فوقف علیه الحسین علیه السّلام و قال: اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ، وَ طَیِّبْ ریحَهُ، وَ احْشُرْهُ مَعَ الْاَبْرارِ، وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ و آلِهِ [1].

داستان جوان ترك (نفس المهموم، ص 156) .

15. زمینه ی تبلیغ پس از شهادت شهدا و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات كینه توزانه و طمعكارانه و جانشین شدن احساسات رقّت انگیز و پیدایش جنبه ی مظلومیت و حق به جانبی طبعاً بیشتر فراهم شد و درحقیقت مرحله ی بهره برداری از یك طرف و معرفی حقیقتِ آنچه بوده و دریدن پرده های تاریكی كه تبلیغات دروغین ایجاد كرده بود [از طرف دیگر] از بعد از شهادت أبا عبد اللّه به وسیله ی اهل بیت مكرّمش انجام یافت. امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «اِنَّ الْفِتَنَ اِذا اَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ اِذا اَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ» [2]. علت این است كه در غوغای فتنه، انسان در آن غرق است و وقتی كه انسان در داخل جریان باشد نمی تواند درست ببیند؛ از كنار بهتر می توان دید. این است كه زمینه ی روشن كردن اذهان طبعاً بعد از ختم جریان بهتر فراهم است و لهذا نقش عمده ی تبلیغات بر عهده ی اهل بیت و اسیران است.

اینجا ذكر دو مقدمه لازم است:

الف. از نظر منطق روایات و طبق اعتقاد خاص ما به جنبه ی مافوق بشری، یعنی جنبه ی ارتباط و اتصال امام به عالم مافوق بشری، تمام كارهای امام حسین حساب شده و از روی پیش بینی بوده، تصادف و اشتباه در آنها وجود ندارد. لهذا مسأله ی همراه آوردن زنان و كودكان با خود در سفری پرخطر كه در همان وقت عقلایی كه بر محور حفظ جان أبا عبد اللّه و اهل بیتش قضاوت می كردند این كار را جایز نمی شمردند، و حتی پس از شنیدن خبر قتل مسلم و قطعی و مسلّم شدن سرنوشت، بازهم لااقل این كار را نمی كند كه اهل بیت را به مدینه برگرداند [این مسأله یك كار حساب شده است. ] .

در روایات هم آمده است كه در عالم رؤیا پیغمبر [به امام حسین ] فرمود: «اِنَّ اللّهَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 647
شاءَ اَنْ یَراكَ قَتیلاً، وَ اِنَّ اللّهَ شاءَ اَنْ یَراهُنَّ سَبایا» [3]. البته مقصودی كه در آن زمان می فهمیده اند اراده ی تشریعی بوده نه اراده ی تكوینی. مقصود از اراده ی تكوینی، قضا و قدر حتمی الهی است و مقصود از اراده ی تشریعی، مصلحت و رضای الهی است، مثل «یُریدُ اللّهُ بِكُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» [4].

نتیجه این است كه طبق منطق روایات، حمل اهل بیت و زنان و كودكان بر اساس یك مصلحت بوده كه امثال ابن عباس نمی توانسته اند درك كنند.

ب. مقدمه ی دوم این است كه زن در تاریخ سه گونه نقش داشته و یا می توانسته است داشته باشد. یكی اینكه شی ء بوده و گرانبها و در نتیجه منفی محض و در ردیف قاصران بوده، بی نقشی بوده در ردیف اشیاء گرانبها، و آن همان منطق كنج خانه و خدمت به مرد و زاییدن و شیر دادن [است ] بدون آنكه استعدادهای روحی او رشد كند، بدون اینكه تعلیم و تربیت واقعی بیابد و شخصیت پیدا كند؛ هرچه دست و پا شكسته تر بهتر و گرانبهاتر، هرچه بی زبان تر بهتر و گرانبهاتر، هرچه بی خبرتر گرانبهاتر و بهتر، و هرچه بی اراده تر بهتر، هرچه ناآگاه تر بهتر، هرچه اسیرتر و مسلوب الاراده تر بهتر، و هرچه منفعلتر و بی هنرتر بهتر؛ یعنی از سه اصلی كه شخصیت انسانی انسان را تشكیل می دهد (آگاهی، آزادی، خلاقیت) هرچه نداشته باشد بهتر. ولی در این نقش، زن ملعبه ی فرد مرد هست اما ملعبه ی جامعه ی مردان نیست.

نقش دوم این است كه اساساً تفاوت مرد و زن را ندیده بگیریم و هرگونه حریم را كه احترام زن بسته به اوست برداریم و زن را مورد دستمالی و بهره برداری كامل قرار دهیم، فاصله و حریم را بكلی از میان ببریم. در این نقش، زن شخص بوده و عامل تاریخ اما بی بها و نقشش بیشتر در جهت فساد تاریخ بوده است. به عبارت دیگر زن در آن نقش تاحدی عزیز و محبوب و گرانبها بود اما ضعیف، یك ضعیف گرانبها و یك «شی ء» گرانبها. و در نقش دوم یك «شخص» بود اما شخص بی بها.

نقش سوم و یا مكتب سوم آن است كه «شخصِ گرانبها» باشد و آن به دو چیز وابسته است: یكی رشد استعدادهای خاص انسانی یعنی علم، اراده، قدرت ابتكار و خلاقیت، و دیگر دوری از ابتذال و مورد بهره گیری مرد بودن. پس رشد استعدادها در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 648
عین نگه داشتن حریم. در این مكتب، حریم و نه محبوسیت و نه اختلاط.

از این رو یك تاریخ ممكن است مذكر محض باشد و تاریخ دیگر ممكن است مختلط باشد و به واسطه ی اختلاط پلید باشد، و یك تاریخ دیگر ممكن است مذكّر- مؤنّث باشد اما به این نحو كه مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پس گاهی زن عامل مؤثر در تاریخ نیست، گاهی عامل است اما مختلط و درحقیقت بازیچه ی مرد، و گاهی عامل است اما در مدار خودش.

زن در تاریخ مذهبی طبق تلقّی قرآن كریم عامل مؤثر بوده است؛ یعنی تاریخ مذهبی قرآنی مذكر- مؤنث است، یعنی انسانی است، اما با حفظ مدارهای خاص به هر یك؛ به عبارت دیگر «مذنّث» است، زوج است.

در ورقه های «زن در قرآن» [5]در این باره بحث كرده ایم.

حادثه ی كربلا نیز یك تاریخ «انسانی» است یعنی تاریخ زوج است نه فرد، «مذنّث» است نه مذكر و نه مؤنث، مذكر و مؤنث است نه مذكر محض. به عقیده ی ما زن تا آنجا كه فقط نقش وسیله ی عشقبازی و چشم چرانی را [دارد] و نقش خود را در آرایش و درحقیقت رونق بخشیدن به محفل مرد- آن هم عموم مردان- می بیند، هرگز نقش مستقل و مؤثری در تاریخ ندارد.

البته ما نقش اساسی تأثیر غیر مستقیم زن را در تاریخ منكر نیستیم كه گفته اند زن مرد را می سازد اعم از فرزند و شوهر، و مرد تاریخ را. بحث ما در نقش مستقیم است.

قرآن به موازات مردان قدّیس و صدّیق، از زنان قدّیسه و صدّیقه ای یاد می كند كه در حد مردان صدّیق بلكه بالاتر مقام ملكوتی داشته اند. زكریا از مریم در شگفت می ماند. همسر آدم، ساره، هاجر، آسیه، مادر موسی، خواهر موسی، مریم، حضرت زهرا (كوثر) زنان قدّیسه ی قرآنند. خدیجه خود قدّیسه ی تاریخ اسلام است.

قرآن از مؤمنین و مؤمنات، مهاجرین و مهاجرات، قانتین و قانتات، صادقین و صادقات، صالحین و صالحات و. . . یاد كرده است.

در بعضی آئینها زن فقط عنصر فریب و گناه است و از آنجا شروع می شود كه شیطان از طریق حوّا بر آدم مسلط می شود و این فلسفه را می رساند كه شیطان زن را فریب می دهد و زن مرد را، ولی قرآن این منطق را قبول ندارد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 649
16. در خطبه ی زینب (علیها سلام) مجموعاً چند قسمت است:

الف. ملامت:

یا اَهْلَ الْكُوفَةِ، یا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ! اَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، اِنَّما مَثَلُكُمْ. . . هَلْ فیكُمْ اِلاَّ الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ. . . [6].

ب. آگاه ساختن آنها به اشتباهشان:

فَابْكُوا فَاِنَّكُمْ اَحْرِیاءُ بِالْبُكاءِ، فَقَدْ اُبْلیتُمْ بِعارِها وَ مُنیتُمْ بِشَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضوها اَبَداً، وَ اَنّی تَرْحَضونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ وَ سَیِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلاذِ حَرْبِكُمْ وَ مَعاذِ حِزْبِكُمْ وَ مَقَرِّ سِلْمِكُمْ واسی كَلْمِكُمْ وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ وَ الْمَرْجِعِ اِلَیْهِ عِنْدَ مُقاتَلَتِكُمْ وَ مِدْرَةِ حُجَجِكُمْ وَ مَنارِ مَحَجَّتِكُمْ [7].

ج. تحریك عواطف كه با پیغمبر چه كردید:

وَیْلَكُمْ أَ تَدْرونَ اَیَّ كَبِدٍ لِرَسولِ اللّهِ فَرَّیْتُمْ، وَ اَیَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ، وَ اَیَّ كَریمَةٍ لَهُ اَبْرَزْتُمْ، وَ اَیَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ، وَ اَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ [8].

عظمت فوق العاده ی این كار:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 650
لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا `تَكادُ اَلسَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ [9]. . .

د. انتقام الهی:

فَلا یَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهْلُ فَاِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لا یَحْفِزُهُ الْبِدارُ وَ لا یُخْشی عَلَیْهِ فَوْتُ الثّارِ، كَلاّ اِنَّ رَبَّكَ لَنا وَ لَهُمْ لَبِالْمِرْصادِ [10].

17. در بحث «تبلیغ» گفته ایم كه موفقیت یك پیام چند شرط دارد: غنای محتوای خود پیام، استخدام وسائل مشروع و پرهیز از وسائل ضد، استفاده از متد صحیح، شخصیت حامل پیام.

بحث ما فعلاً درباره ی دو مطلب است: یكی بحث كلی درباره ی شرایط حامل پیام، دیگر بحثی شخصی درباره ی تأثیر شخصیت اهل بیت در تبلیغشان، كه البته تبلیغشان دو جنبه دارد، یكی اینكه اسلام را شناساندند، دیگر اینكه مردم را به ماهیت اوضاع آگاه ساختند.

راجع به قسمت دوم باید دید چه زمینه ای ساخته بودند، چه پرده ای بر روی اوضاع كشیده بودند و چگونه بودند و چگونه می خواستند وانمود كنند و چگونه اهل بیت این پرده ی نفاق را دریدند. پسر زیاد در مجلس خودش خطاب به حضرت زینب می گوید: «اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی قَتَلَكُمْ وَ فَضَحَكُمْ وَ اَكْذَبَ أُحْدوثَتَكُمْ» و از جمله ی «اَكْذَبَ أُحْدوثَتَكُمْ» كاملاً پیداست كه می خواهد بگوید ببینید! بهترین دلیل بر اینكه حكومت، به حق باید دست ما باشد و سخنان شما ناحق بود این است كه خداوند شما را مغلوب كرد. این منطق، منطق كسانی است كه همیشه وضع موجود را بهترین وضع و دلیل آن را امضای خدا می دانند كه اگر بد می بود كه خدا خودش آن را از بین می برد، چون هست پس درست است و باید باشد، رابطه ای است میان هست و باید باشد، چون هست پس باید باشد و خوب است [11]، آنچنان كه در جاهلیت می گفتند: أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اَللّهُ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 651
أَطْعَمَهُ [12]، و یا آنچنان كه آیه ی كریمه ی «تُؤْتِی اَلْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» [13]را این طور تفسیر و تعبیر می كنند و این یك مغالطه ی عظیمی است.

اما زینب جواب می دهد:

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی اَكْرَمَنا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهیراً، اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ یَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا وَ الْحَمْدُ للّهِ [14].

ابن زیاد گفت: كَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخیكِ؟ قالَتْ:

كَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزوا اِلی مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللّهُ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُمْ، فَانْظُرْ لِمَنْ یَكونُ الْفُلْجُ، هَبِلَتْكَ اُمُّكَ یَا ابْنَ مَرْجانَةَ. . . فَغَضِبَ ابْنُ زِیادٍ وَ اسْتَشاطَ [15]. . . .

وقتی كه علیّ بن الحسین عرضه می شود بر پسر زیاد، [ابن زیاد] می گوید: مَنْ اَنْتَ؟ فَقالَ: أَنَا عَلیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ. فَقالَ: أَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللّهُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ؟ فَقالَ لَهُ عَلیٌّ علیه السلام: قَدْ كانَ لی اَخٌ یُسَمّی عَلیّاً قَتَلَهُ النّاسُ. فَقالَ لَهُ ابْنُ زیادٍ: بَلِ اللّهُ قَتَلَهُ. فَقالَ عَلیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: اَللّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها. . . فَغَضِبَ ابْنُ زیادٍ فَقالَ: وَ بِكَ جُرْأَةٌ لِجَوابی وَ فیكَ بَقِیَّةٌ لِلرَّدِّ عَلَیَّ! اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبوا عُنُقَهُ. . . [16]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 652
از مجموع روشن می شود كه پسر زیاد می خواست منطق جبرگرایی در عین عدل گرایی را پشتوانه ی كار خود قرار دهد.

هر جریانی بالأخره به یك فلسفه ای برای پشتیبانی و حمایت احتیاج دارد. جنگ تبلیغاتی آنجاست كه فلسفه ها با هم می جنگند.

اهل بیت پیغمبر یكی از آثار وجودیشان این بود كه نگذاشتند فلسفه ی اقناعی دشمن پا بگیرد.

كار دیگرشان این بود كه از نزدیك به وسیله ی خود دشمن توانستند با مردم تماس بگیرند، در صورتی كه قبلاً آحاد و افراد جرأت تماس نداشتند. زینب از تریبون دشمن استفاده كرد. استفاده از تریبون دشمن درحقیقت جنگ را تا خانه ی دشمن كشیدن است.

استفاده ی [اهل بیت امام ] از فرصت برای معرفی شخصیت واقعی خود كه كوفه را تبدیل كردند به پایگاه انقلاب. همان مردم گفتند: كُهولُهُمْ خَیْرُ الْكُهولِ وَ شَبابُهُمْ [17]. . .

مجموعاً كوفه و شام و بین راه، قبل از رفتن آنها و بعد از رفتن آنها دو جور بود.

انقلاب كوفه آنچنان شد كه توّابین را به وجود آورد و بعد همین كوفه علیه شام و ابن زیاد قیام كرد و ابن زیاد در جنگ با همین كوفیان كشته شد، و [در] شام اثرش آن است كه در مسجد اموی ظاهر گشت.

اینكه یزید روزهای آخر روش خود را عوض كرد علامت این بود كه مغلوب شده بود و اینكه دستور داد [اهل بیت امام ] مكرّماً و محترماً به مدینه بازگردند به همین جهت بود. اینكه در قیام حَرّه دستور داد مخصوصاً متعرض علی بن الحسین نشوند به همین جهت بود.


[1] . [حسین علیه السلام بالای سر او ایستاد و گفت: خداوندا صورتش را سپید كن، و بویش را خوش گردان، و با نیكوكاران محشورش بدار، و میان او و محمد و آل محمد آشنایی برقرار فرما. ]
[2] . نهج البلاغه، خطبه ی 91: [شأن فتنه ها این است كه چون رو آورند حق را مشتبه سازند، و چون برطرف شوند بیداری آورند. ]
[3] . [همانا خداوند خواسته است كه تو را كشته و خانواده ی تو را اسیر ببیند. ]
[4] . بقره/185 [خداوند راحتی و آسایش شما را خواسته و زحمت و سختی شما را نخواسته است. ]
[5] . [مطالب این ورقه ها در سلسله یادداشتها به چاپ خواهد رسید. ]
[6] . [ای كوفیان! ای حیله گران و دغلبازانی كه به هنگام یاری دست بازمی دارید! هان كه اشكتان خشك و آهتان سرد مباد. داستان شما به كسی ماند. . . آیا جز چاپلوسی و خودبینی و. . . در میان شما چیزی هست؟ ]
[7] . [پس بگریید كه سزاوار گریه اید. راستی كه شما به عار این كار گرفتار آمدید و به ننگ آن مبتلا گشتید و هرگز این لكه ی ننگ را نتوانید شست. و كجا می توانید ننگ كشتنِ زاده ی ختم نبوّت و معدن رسالت، و سرور جوانان بهشتی و پشتیبان جنگتان و جایگاه سلامتی خود و طبیب زخمهایتان و پناه مشكلاتتان و بیانگر حجتتان و مشعلگاه راهتان را بشویید؟ ! ]
[8] . [وای بر شما! می دانید چه جگری از رسول خدا بریدید؟ و چه پیمانی شكستید؟ و چه دخترانی از او در معرض دید آوردید؟ و چه حرمتی از او دریدید؟ و چه خونی از او ریختید؟ ]
[9] . [راستی كه كار ناپسندی كردید كه نزدیك است آسمانها از شدت آن بشكافد. ]
[10] . [پس این مهلت الهی شما را سبكسار نسازد كه عجله و شتاب، خدا را به شتاب نیندازد و بیم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود، هرگز، كه خداوند در كمین ما و آنها نشسته است. ]
[11] . به عبارت دیگر جبرگرایی در عین عدل گرایی، آنچنان كه مرجئه كردند.
[12] . یس/47. [آیا به كسی خوراك دهیم كه اگر خدا می خواست خوراكش می داد؟ ]
[13] . آل عمران/26. [حكومت را به هر كه خواهی می دهی، و از هركه خواهی می ستانی، و هركه را خواهی عزت می بخشی، و هركه را خواهی خوار و ذلیل می سازی. ]
[14] . [سپاس خدایی را كه ما را به پیامبرش محمد گرامی داشت، و از هرگونه پلیدی به خوبی پاك ساخت. جز این نیست كه فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید، و او بحمد اللّه ما نیستیم و غیر ماست. ]
[15] . [كار خدا را نسبت به برادرت چگونه دیدی؟ فرمود: خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خویش پیوستند، و به زودی خداوند میان تو و آنان جمع كند. پس بنگر كه پیروزی از آنِ كیست؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه! . . . پس ابن زیاد به خشم آمد و برافروخت. . . ]
[16] . [ابن زیاد گفت: تو كه هستی؟ فرمود: من علی بن الحسین ام. گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نكشت؟ حضرت فرمود: برادری داشتم به نام علی كه مردم او را كشتند. ابن زیاد گفت: بلكه خدا او را كشت. حضرت فرمود: البته خداوند جانها را به هنگام مردن می ستاند. . . ابن زیاد خشم گرفت و گفت: بر پاسخ من جرأت می كنی و هنوز توان ردّ بر مرا داری؟ او را ببرید و گردنش را بزنید. ]
[17] . [پیرانشان بهترین پیرانند، و جوانانشان. . . ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است