در
کتابخانه
بازدید : 384871تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Collapse امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Expand <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ابو سلمه- آن طور كه مسعودی در مروج الذهب می نویسد- اواخر به فكر افتاد كه خلافت را از آل عباس به آل ابی طالب بازگرداند؛ یعنی در همه ی مدتی كه دعوت می كردند او برای آل عباس كار می كرد، تا سال 132 فرا رسید كه در این سال رسماً خود بنی العباس در عراق ظاهر شدند و فاتح گردیدند: ابراهیم امام در حدود شام فعالیت می كرد و مخفی بود. او برادر بزرگتر بود و می خواستند او را خلیفه كنند ولی ابراهیم به چنگ «مروان بن محمد» آخرین خلیفه ی بنی امیه افتاد. خودش احساس كرد كه از مخفیگاهش اطلاع پیدا كرده اند و عن قریب گرفتار خواهد شد؛ وصیتنامه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 57
نوشت و به وسیله ی یكی از كسان خود فرستاد به «حُمَیمه» كه مركزی بود در نزدیكی كوفه و برادرانش آنجا بودند، و در آن وصیتنامه خط مشی سیاست آینده را مشخص كرد و جانشین خود را تعیین نمود، گفت: من به احتمال قوی از میان می روم، اگر من از میان رفتم، برادرم سفّاح جانشین من باشد (با این كه سفّاح كوچكتر از منصور بود سفّاح را برای این كار انتخاب كرد) و به آنها دستور داد كه اكنون هنگام آن است كه از حُمیمه خارج شوید، بروید كوفه و در آنجا مخفی باشید، و هنگام ظهور نزدیك است.

او را كشتند. نامه ی او به دست برادرانش رسید و آنها مخفیانه رفتند به كوفه و مدتها در كوفه مخفی بودند. ابو سلمه هم در كوفه مخفی بود و نهضت را رهبری می كرد. دو سه ماه بیشتر نگذشت كه ظاهر شدند، رسماً جنگیدند و فاتح گردیدند.

می گویند: بعد از آن كه ابراهیم امام كشته شد و جریان در اختیار سفّاح و دیگران قرار گرفت، ابو سلمه پشیمان شد و فكر كرد كه خلافت را از آل عباس به آل ابو طالب بازگرداند. نامه ای نوشت در دو نسخه، و محرمانه فرستاد به مدینه؛ یكی را برای حضرت صادق و دیگری را برای عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علیّ بن ابی طالب [1] به مأمور گفت این دو نامه را مخفیانه به این دو نفر می دهی، ولی به هیچ كدامشان اطلاع نمی دهی كه به آن دیگری نیز نامه نوشته ام [2]. برای هر كدام از اینها در نامه نوشت كه خلاصه، كار خلافت در دست من است، اختیار خراسان به دست من است. اختیار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 58
اینجا (كوفه) به دست من است، منم كه تاكنون قضیه را به نفع بنی العباس برگردانده ام، اگر شما موافقت كنید، من اوضاع را به نفع شما می گردانم.
[1] . حضرت امام حسن پسری دارد كه نام او هم حسن است. به او می گویند «حسن مثنّی » یعنی حسن دوم.

حسن مثنّی در كربلا در خدمت أبا عبد اللّه بود ولی جزء مجروحین بود، در میان مجروحین افتاده بود و كشته نشده بود. بعد كه آمدند به سراغ مجروحین، یك كسی كه با او خویشاوندی مادری داشت وی را با خودش برد و نزد عبید الله زیاد نیز شفاعت كرد كه متعرضش نشود. بعد [حسن مثنی خود را] معالجه كرد و خوب شد. بعدها حسن مثنّی با فاطمه بنت الحسین دختر حضرت سید الشهداء- كه او هم در كربلا بود ولی هنوز دختر و در خانه بود كه نوشته اند: كانَتْ جاریةً وَضیئَةً دختر زیبایی بود- ازدواج كرد. (فاطمه همان كسی است كه در مجلس یزید یك كسی به یزید گفت این دختر را به من ببخش و یزید سكوت كرد، بار دوم گفت و حضرت زینب به او تعرّض كرد و او را مورد عتاب قرار داد، یزید هم بدش آمد و به او فحش داد كه چرا چنین سخن گفتی؟ ! ) . از این دو فرزندانی به وجود آمد كه یكی از آنها همین عبد اللّه است. عبد اللّه از طرف مادر نوه ی امام حسین و از طرف پدر نوه ی امام حسن است و به این جهت افتخار می كرد، می گفت من از دو طریق فرزند پیغمبرم، از دو راه فرزند فاطمه هستم، و لهذا به او می گفتند «عبد اللّه محض» یعنی خالص از اولاد پیغمبر. عبد اللّه در زمان حضرت صادق رئیس اولاد امام حسن بود همچنانكه حضرت صادق رئیس و بزرگتر بنی الحسین بود.
[2] . [در جلسه ی بعد، استاد شهید می گویند: «ابو سلمه این دو نامه را به وسیله ی دو نفر فرستاد. » احتمالاً از مآخذ مختلف نقل شده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است