در
کتابخانه
بازدید : 383865تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Expand <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
[1] بنا بر مشهور، امشب شب وفات امام هفتم حضرت موسی الكاظم سلام اللّه علیه است. ولادت موسی بن جعفر در سال 128 در اواخر عهد اموی و وفات آن حضرت در سال 183 در زندان هارون الرشید خلیفه ی عباسی واقع شد. مدت عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. سالهای آخر عمرش در زندان سپری شد و آن حضرت در زندان در اثر سم درگذشت.

شاعر عرب می گوید:

قالوا حُبِسْتَ فَقُلْتُ لَیْسَ بِضائِرٍ
حَبْسی وَ أیُّ مُهَنَّدٍ لا یُغْمَدُ
أَ وَ ما رَأَیْتَ اللَّیْثَ یَأْلِفُ غیلَةً
كِبْراً وَ اَوْباشُ السِّباعِ تَرَدَّدُ
مولوی در دفتر اول مثنوی در داستان آمدن دوست قدیمی و رفیق ایام كودكی یوسف به دیدار یوسف، پس از آن همه ابتلاها، به چاه افتادنها، بردگیها و بالاخره سالها حبس و زندان كه برای یوسف پیش آمد، می گوید:

آمد از آفاق یاری مهربان
یوسف صدّیق را شد میهمان
كاشنا بودند وقت كودكی
بر وساده ی آشنایی متكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 86
یاد دادش جور اخوان و حسد
گفت آن زنجیر بود و ما اسد
عار نبود شیر را از سلسله
ما نداریم از رضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه ی زنجیرسازان میر بود
گفت چون بودی تو در زندان و چاه
گفت همچون در محاق و كاست، ماه
در محاق ار ماه نو گردد دو تا
نی در آخر بدر گردد در سما؟
گندمی را زیر خاك انداختند
پس ز خاكش خوشه ها برخاستند
بار دیگر كوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند
از این نظر كه سالها از عمر امام موسی بن جعفر علیهما السلام در زندان یك ستمگر گذشت حال آن حضرت شبیه است به حال یوسف صدّیق. یوسف- همان طوری كه در قرآن كریم آمده است- پس از آنكه تحت فشار تمناهای زنان متشخص مصر واقع شد، برای آنكه گوهر ایمانش محفوظ و جامه ی تقوایش پاكیزه و از تعرض مصون بماند، از خدا آرزوی زندان كرد: «قالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاّ تَصْرِفْ عَنِّی كَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ اَلْجاهِلِینَ. `فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ. `ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا اَلْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّی حِینٍ» [2]پروردگارا برای من زندان از برآوردن تقاضای این زنان گواراتر است. اگر تو به لطف خود دام حیله ی اینها را از سر راه من برنداری به سوی آنها كشیده خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. خداوند دعای او را مستجاب كرد، دام مكر آنها را از سر راه یوسف برداشت، او شنوا و داناست. بعدها برای آنها (كسانی كه یوسف در اختیار آنها بود) این فكر پیدا شد كه مدتی یوسف را به زندان افكنند.

حسد برادران یوسف، یوسف را به چاه انداخت. تقاضاها و تمناهای غیر قابل پذیرش زنان مصر او را روانه ی زندان كرد و سالهایی در زندان بسر برد(فَلَبِثَ فِی اَلسِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ) [3]. در همان زندان به مقام نبوت رسید. از زندان، خالص تر و كاملتر و پخته تر خارج گشت.

در میان پیغمبران، یوسف است كه به جرم محبوبیت نزد پدر به چاه انداخته شد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 87
به جرم پاكی و تقوا و حق شناسی روانه ی زندان شد، و در میان ائمه، موسی بن جعفر بود كه به جرم علاقه و توجه مردم و اعتقاد اینكه او از هارون شایسته تر است سالها زندانی شد؛ با این تفاوت كه یوسف را از زندان آزاد كردند اما دستگاه هارونی عاقبت الامر موسی بن جعفر را در زندان مسموما شهید كرد. «أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ» [4]بلی، وقتی كه فضل خدا را می بینند كه شامل حال گروهی از افراد شده حسد می برند و در صدد آزار برمی آیند.

دو بیت عربی كه در آغاز سخن خواندم معنی اش این است:

مرا ملامت كردند كه تو زندانی شدی. گفتم این كه عیب نیست، كدام شمشیر كاری هست كه او را در غلاف قرار ندهند؟ .

مگر نمی بینی شیر را كه به بیشه ی خود خو می گیرد و از آن خارج نمی گردد و اما درندگان پست و ضعیف، آزاد و دائما در تردد و حركت به این طرف و آن طرفند.

دنباله ی آن دو بیت این است:

وَ الشَّمْسُ لَوْ لا أَنَّها مَحْجوبَةٌ
عَنْ ناظِرَیْكَ لَما أَضاءَ الْفَرْقَدُ
اگر خورشید جهانتاب غروب نكند و مدتی چهره پنهان ننماید، فلان ستاره ی ضعیف آشكار نمی شود و نمودی نمی كند. بگذار به خاطر نمود این ضعیفها هم كه شده خورشید جهانتاب چهره پنهان كند.

وَ النّارُ فی اَحْجارِها مَخْبوءَة
لا تَصْطَلی اِنْ لَمْ تُثِرْهَا الْاَزْنُدُ
آتش در داخل سنگ پنهان است و آنگاه می جهد و ظاهر می گردد و قابل استفاده می شود كه سنگ و آهن با هم تصادم كنند و اصطكاك سختی رخ دهد.

وَ الْحَبْسُ ما لَمْ تَغْشُهُ لِدَنِیَّةٍ
شَنْعاءَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ الْمُسْتَوْرَدُ
زندان مادامی كه به علت كار بد و جنایت نباشد، به واسطه ی عمل پست و زشتی نباشد، جایگاه و مكان خوبی است برای مردان. یك وقت كسی دزدی كرده، خیانت كرده، قتل كرده، شرارت كرده و عدالت او را به زندان انداخته. البته این ننگ است، عار است، مایه ی سرافكندگی است، بلكه خود آن كارها و لو منجر به زندان نشود موجب ننگ و عار و سرافكندگی است. و اما یك وقت شخصی به جرم شخصیت و عظمت و به واسطه ی حق گویی و حق خواهی و ایستادگی در مقابل ظلم و استبداد به زندان می رود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 88
این مایه ی افتخار و مباهات است.

بَیْتٌ یُجَدِّدُ لِلْكَریمِ كَرامَةً
وَ یُزارُ فیه وَ لا یَزورُ وَ یُحْفَدُ
زندان آن جایگاهی است كه آنچنان را آنچنانتر می كند. آنها كه به موجب شرافت ذاتی و بزرگواری و حق گویی زندانی می شوند، در آنجا صافتر و خالص تر و مصمم تر می گردند و شرفی بر شرفهایشان افزوده می گردد. آنجاست كه دیگران خود را نیازمند می بینند كه به زیارت او بروند و افتخار می كنند، اما او از رفتن به زیارت آنها بی نیاز است.

باز همین شاعر می گوید:

فَقُلْتُ لَها وَ الدَّمْعُ شَتّی طَریقُهُ
وَ نارُ الْهَوی فِی الْقَلْبِ یَذُكو وَقودُها
فَلا تَجْزَعی اِمّا رَأَیْتِ قُیودَهُ
فَاِنَّ خَلاخیلَ الرِّجالِ قُیودُها
یعنی در حالی كه اشك، جاری و آتش عشق در دلم زبانه می كشید، به او گفتم كه اگر پاهای او را در كند و زنجیر بسته می بینی بی تابی نكن و ناراحت مباش، خلخال و پای برنجن و زینت مردان همین چیزهاست.


[1] . این سخنرانی در شب 25 رجب 1382 هجری قمری به مناسبت وفات امام كاظم علیه السلام ایراد شده است.
[2] . یوسف/33- 35.
[3] . یوسف/42.
[4] . نساء/54.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است