در
کتابخانه
بازدید : 384948تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Collapse موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Expand <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
داستان بشر حافی را شنیده اید [1]. روزی امام از كوچه های بغداد می گذشت. از یك خانه ای صدای عربده و تار و تنبور بلند بود، می زدند و می رقصیدند و صدای پایكوبی می آمد. اتفاقا یك خادمه ای از منزل بیرون آمد درحالی كه آشغالهایی همراهش بود و گویا می خواست بیرون بریزد تا مأمورین شهرداری ببرند. امام به او فرمود صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ سؤال عجیبی بود. گفت: از خانه ی به این مجللی این را نمی فهمی؟ این خانه ی «بشر» است، یكی از رجال، یكی از اشراف، یكی از اعیان، معلوم است كه آزاد است. فرمود: بله، آزاد است، اگر بنده می بود [2]كه این سروصداها از خانه اش بلند نبود. حال، چه جمله های دیگری ردوبدل شده است دیگر ننوشته اند، همین قدر نوشته اند كه اندكی طول كشید و مكثی شد. آقا رفتند. بشر متوجه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 107
شد كه چند دقیقه ای طول كشید. آمد نزد او و گفت: چرا معطل كردی؟ گفت: یك مردی مرا به حرف گرفت. گفت: چه گفت؟ گفت: یك سؤال عجیبی از من كرد. چه سؤال كرد؟ از من پرسید كه صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ گفتم البته كه آزاد است. بعد هم گفت:

بله، آزاد است، اگر بنده می بود كه این سروصداها بیرون نمی آمد. گفت: آن مرد چه نشانه هایی داشت؟ علائم و نشانه ها را كه گفت، فهمید كه موسی بن جعفر است. گفت:

كجا رفت؟ از این طرف رفت. پایش لخت بود، به خود فرصت نداد كه برود كفشهایش را بپوشد، برای اینكه ممكن است آقا را پیدا نكند. پای برهنه بیرون دوید. (همین جمله در او انقلاب ایجاد كرد. ) دوید، خودش را انداخت به دامن امام و عرض كرد: شما چه گفتید؟ امام فرمود: من این را گفتم. فهمید كه مقصود چیست. گفت: آقا! من از همین ساعت می خواهم بنده ی خدا باشم، و واقعاً هم راست گفت. از آن ساعت دیگر بنده ی خدا شد.

این خبرها را به هارون می دادند. این بود كه احساس خطر می كرد، می گفت: اینها فقط باید نباشند «وُجودُكَ ذَنْبٌ» اصلاً بودن تو از نظر من گناه است. امام می فرمود: من چه كار كرده ام؟ كدام قیام را بپاكردم؟ كدام اقدام را كردم؟ جوابی نداشتند، ولی به زبان بی زبانی می گفتند: «وُجودُكَ ذَنْبٌ» اصلاً بودنت گناه است. آنها هم در عین حال از روشن كردن شیعیانشان و محارم و افراد دیگر هیچ گاه كوتاهی نمی كردند، قضیه را به آنها می گفتند و می فهماندند، و آنها می فهمیدند كه قضیه از چه قرار است.
[1] . ائمه ی اطهار یك اعمال قدرتهایی می كردند، یعنی طبعاً می شد، نه اینكه می خواستند نمایش بدهند.
[2] . یعنی اگر بنده ی خدا می بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است