در
کتابخانه
بازدید : 384906تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Collapse <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مأمون عالمترین خلفا و بلكه شاید عالمترین سلاطین جهان است. در میان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 118
سلاطین جهان شاید عالمتر، دانشمندتر و دانش دوست تر [1]از مأمون نتوان پیدا كرد. و در اینكه در مأمون تمایل روحی و فكری هم به تشیع بوده باز بحثی نیست، چون مأمون نه تنها در جلساتی كه حضرت رضا شركت می كردند و شیعیان حضور داشتند دم از تشیع می زده است، [در جلساتی كه اهل تسنن حضور داشته اند نیز چنین بوده است. ] «ابن عبد البِر» كه یكی از علمای معروف اهل تسنن است این داستانی را كه در كتب شیعه هست، در آن كتاب معروفش نقل كرده است كه روزی مأمون چهل نفر از اكابر علمای اهل تسنن در بغداد را احضار می كند كه صبح زود بیایید نزد من. صبح زود می آید از آنها پذیرایی می كند، و می گوید من می خواهم با شما در مسأله ی خلافت بحث كنم. مقداری از این مباحثه را آقای [محمد تقی ] شریعتی در كتاب خلافت و ولایت نقل كرده اند. قطعاً كمتر عالمی از علمای دین را من دیده ام كه به خوبی مأمون در مسأله ی خلافت استدلال كرده باشد؛ با تمام اینها در مسأله ی خلافت امیر المؤمنین مباحثه كرد و همه را مغلوب نمود.

در روایات شیعه هم آمده است، و مرحوم آقا شیخ عباس قمی نیز در كتاب منتهی الآمال نقل می كند كه شخصی از مأمون پرسید كه تو تشیع را از چه كسی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون. می خواست بگوید پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت. بعد داستان مفصلی را نقل می كند، می گوید پدرم تمایل شیعی داشت، به موسی بن جعفر چنین ارادت داشت، چنین علاقه مند بود، چنین و چنان بود، ولی در عین حال با موسی بن جعفر به بدترین شكل عمل می كرد. من یك وقت به پدرم گفتم تو كه چنین اعتقادی درباره ی این آدم داری پس چرا با او اینجور رفتار می كنی؟ گفت: اَلْمُلْكُ عَقیمٌ (مثلی است در عرب) یعنی مُلك فرزند نمی شناسد تا چه رسد به چیز دیگر. گفت:

پسرك من! اگر تو كه فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را كه چشمانت در او هست از روی تنت برمی دارم، یعنی سرت را از تنت جدا می كنم.

پس در اینكه در مأمون تمایل شیعی بوده شكی نیست، منتها به او می گویند «شیعه ی امام كُش» . مگر مردم كوفه تمایل شیعی نداشتند و امام حسین را كشتند؟ ! و در این كه مأمون مرد عالم و علم دوستی بوده نیز شكی نیست و این سبب شده كه بسیاری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 119
از فرنگیها معتقد بشوند كه مأمون روی عقیده و خلوص نیت، ولایتعهد را به حضرت رضا تسلیم كرد و حوادث روزگار مانع شد، زیرا حضرت رضا به اجل طبیعی از دنیا رفت و موضوع منتفی شد. ولی این مطلب البته از نظر علمای شیعه درست نیست، قرائن هم بر خلاف آن است. اگر مطلب تا این مقدار صمیمی و جدی می بود عكس العمل حضرت رضا در مسأله ی قبول ولایتعهد به این شكل نبود كه بود. ما می بینیم حضرت رضا قضیه را به شكلی كه جدی باشد تلقی نكرده اند.
[1] . نه به معنی مشوّق علما.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است