در
کتابخانه
بازدید : 384986تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Collapse <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال: وقتی معاویه یزید را به ولایتعهدی انتخاب كرد همه مخالف بودند، نه به خاطر اینكه یزید یك شخصیت فاسدی بود، بلكه اساساً با اصل ولایتعهدی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 143
مخالفت می شد. آن وقت چطور شد كه ولایتعهدی در زمان مأمون این ایراد را نداشت؟ .

جواب: اولا این كه می گویند مخالفت می شد، آنچنان هم مخالفت نمی شد، یعنی آن وقت هنوز دیگران به خطرات این مطلب توجه نكرده بودند، فقط عده ی كمی توجه داشتند، و این بدعتی بود كه برای اولین بار در دنیای اسلام به وجود آمد، و علت آن عكس العمل بسیار شدید امام حسین نیز همین بود كه بی اعتباری و بدعت بودن و حرام بودن این كار را مشخص كند كه كرد. در دوره های بعد این امر دیگر جنبه ی مذهبی خودش را از دست داده بود، همان شكل ولایتعهدهای دوران قبل از اسلام را به خود گرفته بود كه پشتوانه اش فقط زور بود و دیگر جنبه ی به اصطلاح اسلامی نداشت؛ و علت مخالفت حضرت رضا با قبول ولایتعهدی نیز یكی همین بود- و در كلمات خود حضرت هست- كه اصلاً خود این عنوان «ولایتعهد» عنوان غلطی است، چون معنی «ولایتعهد» این است كه حق مال من است و من زید را برای جانشینی خودم انتخاب می كنم؛ و آن بیانی كه حضرت فرمود این مال توست یا مال غیر و اگر مال غیر است تو حق نداری بدهی، شامل «ولایتعهد» هم هست.

سؤال: فرضی فرمودند كه اگر فضل بن سهل شیعی واقعی بود مصلحت بود كه حضرت در ولایتعهدی با ایشان همكاری كند و بعد دست مأمون را از خلافت كوتاه كنند. اینجا اشكالی پیش می آید و آن اینكه در این صورت لازم می شد كه حضرت مدتی اعمال مأمون را تصویب كنند و حال آنكه با توجه به عمل حضرت علی علیه السلام امضا كردن كار ظالم در هر حدی جایز نیست.

جواب: به نظر می رسد كه این ایراد وارد نباشد. فرمودید به فرض اینكه فضل بن سهل شیعی بود حضرت باید مدتی اعمال مأمون را امضاء می كرد و این جایز نبود همچنانكه حضرت امیر حكومت معاویه را امضاء نكرد.

خیلی تفاوت است میان وضع حضرت رضا نسبت به مأمون و وضع حضرت امیر نسبت به معاویه. حضرت امیر می بایست امضایش به این شكل می بود كه معاویه به عنوان یك نایب و كسی كه از ناحیه ی او منصوب است كار را انجام دهد، یك ظالمی مثل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 144
معاویه به عنوان نیابت از علیّ بن ابی طالب كار كند. ولی قضیه ی حضرت رضا این بود كه حضرت رضا باید مدتی كاری به كار مأمون نداشته باشد، یعنی مانعی در راه مأمون ایجاد نكند. به طور كلی، هم منطقاً و هم شرعاً فرق است میان اینكه مفسده ای را ما خودمان بخواهیم تأثیری در ایجادش داشته باشیم- كه در اینجا یك وظیفه داریم- و این كه مفسده ی موجودی را بخواهیم از بین ببریم [كه در اینجا وظیفه ی دیگری داریم. ] مثالی عرض می كنم. یك وقت هست من شیر آب را باز می كنم كه آب بیاید داخل حیاط شما خرابی به بار آورد. اینجا من ضامن حیاط شما هستم به جهت اینكه در خرابی آن تأثیر داشته ام. و یك وقت هست كه من از كنار كوچه رد می شوم، می بینم كه شیر آب بازشده و آب به پای دیوار شما رسیده است. اینجا اخلاقا من وظیفه دارم كه این شیر را ببندم و به شما خدمت كنم. نمی كنم و این ضرر به شما وارد می آید. در اینجا این كار بر من واجب نیست.

این را گفتم از نظر این كه خیلی فرق است میان این كه كاری به دست شخصی یا به دستِ دست او می خواهد انجام شود، و این كه كاری را یك كس دیگر انجام می دهد و دیگری وظیفه ی از بین بردن آن را دارد. معاویه، مافوقش علی علیه السلام بود، یعنی تثبیت معاویه معنایش این بود كه علی علیه السلام معاویه را به عنوان دستی برای خود بپذیرد؛ ولی تثبیت [مأمون توسط] حضرت رضا (به قول شما) معنایش این است كه حضرت رضا مدتی در مقابل مأمون سكوت داشته باشد. این، دو وظیفه است. در آنجا علی علیه السلام مافوق است. در اینجا قضیه برعكس است، مأمون مافوق است. این كه حضرت رضا مدتی با فضل بن سهل همكاری كند، یا به قول شما [مأمون را] تثبیت كند، یعنی مدتی در مقابل مأمون ساكت باشد. مدتی ساكت بودن برای مصلحت بزرگتر، برای انتظار كشیدن یك فرصت بهتر، مانعی ندارد. و بعلاوه در قضیه ی معاویه، مسأله تنها این نیست كه حضرت راضی نمی شد كه معاویه یك روز حكومت كند (البته این هم یك مسأله ی آن است، فرمود: من راضی نمی شوم كه ظالم حتی یك روز حكومت كند) ، مسأله ی دیگری هم وجود داشت كه جهت عكس قضیه بود، یعنی اگر حضرت، معاویه را نگاه می داشت، او روزبه روز نیرومندتر می شد و از هدف خودش هم برنمی گشت. ولی در اینجا فرض این است كه باید صبر كنند تا روزبه روز مأمون ضعیفتر شود و خودشان قویتر گردند. پس اینها را نمی شود با هم قیاس كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 145
سؤال: سؤال بنده راجع به مسمومیت حضرت رضا بود چون جنابعالی ضمن بیاناتتان فرمودید كه حضرت رضا معلوم نیست كه مسموم شده باشد، ولی واقعیت این است كه چون هرچه می گذشت بیشتر معلوم می شد كه خلافت حق حضرت رضاست، مأمون مجبور شد كه حضرت رضا را مسموم كند. دلیلی كه می آورند راجع به سن حضرت رضاست كه حضرت رضا در سن 52 سالگی از دنیا رفتند.

اینكه امامی كه تمام جنبه های بهداشتی را رعایت می كند و مثل ما افراط و تفریط ندارد در سن 52 سالگی بمیرد خیلی بعید است. همچنین آن حدیث معروف می فرماید: «ما مِنّا اِلاّ مَقْتولٌ اَوْ مَسْمومٌ» یعنی هیچ كدام از ما (ائمه) نیستیم الاّ اینكه كشته شدیم یا مسموم شدیم. بنابراین این امر از نظر تاریخ شیعه مسلّم است.

حالا اگر صاحب مروج الذهب (مسعودی) اشتباهی كرده دلیل نمی شود كه ما بگوییم حضرت رضا را مسموم نكرده اند بلكه از نظر اكثر مورخین شیعه حضرت رضا مسلّما مسموم شده اند.

جواب: من عرض نكردم كه حضرت رضا را مسموم نكرده اند. من خودم شخصا از نظر مجموع قرائن همین نظر شما را تأیید می كنم. قرائن همین را نشان می دهد كه ایشان را مسموم كردند، و یك علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد بود. مأمون در حالی حضرت رضا را مسموم كرد كه از خراسان به طرف بغداد می رفت و مرتب [اوضاع بغداد را] به او گزارش می دادند. به او گزارش دادند كه اصلاً بغداد قیام كرده. او دید كه حضرت رضا را معزول كه نمی تواند بكند، و اگر با این وضع هم بخواهد برود آنجا كار بسیار مشكل است. برای اینكه زمینه ی رفتن به آنجا را فراهم كند و به بنی العباس بگوید كار تمام شد، حضرت را مسموم كرد. آن علت اساسی ای كه می گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ نیز وفق می دهد همین جهت است؛ یعنی مأمون دید كه رفتن به بغداد عملی نیست و بقای بر ولایتعهد هم عملی نیست (با اینكه مأمون جوانتر بود، حدود 28 سال داشت و حضرت رضا 55 سال داشتند، و حضرت رضا نیز در آغاز به مأمون فرمود: من از تو پیرترم و قبل از تو می میرم) و اگر به این شكل بخواهد به بغداد برود محال است كه بغداد تسلیم بشود و یك جنگ عجیبی درمی گیرد. وضع خود را خطرناك دید. این بود كه تصمیم گرفت هم فضل را از میان بردارد و هم حضرت رضا را. فضل را در حمام سرخس از بین برد. البته این قدر معلوم است كه فضل به حمام رفته بود، عده ای با شمشیر ریختند و قطعه قطعه اش كردند و بعد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 146
هم گفتند «افرادی با او كینه داشتند» (و اتفاقاً یكی از پسرخاله های او نیز جزء قتله بود) و خونش را لوث كردند، ولی ظاهر این است كه آن هم كار مأمون بود؛ دید او خیلی قدرت پیدا كرده و اسباب زحمت است، او را از بین برد. بعد، از سرخس آمدند به همین طوس. مرتب گزارشهای بغداد هم می رسید. دید نمی تواند با حضرت رضا و ولیعهد علوی وارد بغداد شود، این بود كه حضرت را نیز در آنجا كشت.

یك وقت یك حرفی می زنیم از نظر آنچه كه برای خود ما امری است مسلّم. از نظر روایات شیعی شكی نیست در اینكه مأمون [حضرت رضا را مسموم كرد] ولی از نظر برخی مورخین این طور نیست؛ مثلاً مورخ اروپایی این حرف را قبول نمی كند، او مدارك تاریخی را مطالعه می كند، می گوید: تاریخ نوشته «قیلَ» . اغلب مورخین اهل تسنن كه [این قضیه را] نقل كرده اند، نوشته اند حضرت آمد در [طوس ] مریض شد و فوت كرد و «قیلَ» كه مسموم شد (و گفته شده كه مسموم شد) . این بود كه من خواستم با منطقی غیر منطق شیعه نیز در این زمینه صحبت كرده باشم، و الاّ قرائن همه حكایت می كند از همین كه حضرت را مسموم كردند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است