در
کتابخانه
بازدید : 87976تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی از مسائل مهم اخلاق جنسی مسأله ی عشق است. چنانكه می دانیم فلاسفه از قدیم الایام برای عشق فصل مخصوصی باز كرده و به بررسی ماهیت آن پرداخته اند.

ابن سینا رساله ی مخصوصی در عشق فراهم آورده است. عرفا عشق را در همه ی اشیاء، ساری و عشق انسان به انسان را مظهر آن حقیقت كلی دانسته اند.

شعرای اهل ادب با آنكه شهوت را امری حیوانی و پست شمرده اند، عشق را ستایش كرده و به آن افتخار كرده اند، تا آنجا كه مقایسه ی عقل و عشق و ترجیح عشق بر عقل بخشی از ادبیات ما را تشكیل می دهد.

عشقی كه مورد ستایش واقع شده و از غیرمقوله ی شهوت دانسته شده است تنها عشق الهی نیست؛ حتی عشق انسان به انسان نیز در بعضی از اقسامش امری شریف و خارج از مقوله ی شهوت معرفی شده است.

نقطه ی مقابل این عده افرادی بوده و هستند كه عشق را چه از لحاظ مبدأ و چه از لحاظ كیفیت و چه از لحاظ هدف، جز حدّت و شدّت غریزه ی جنسی نمی دانند و به عشق مقدس ایمان و اعتراف ندارند. از نظر این عده استعمال عشق در مورد خداوند نیز خارج از نزاكت و ادب و عبودیت است.

از نظر دسته ی اول عشق تقسیماتی دارد؛ یكی از اقسام آن عشق انسان به انسان است. این عشق نیز به نوبه ی خود بر دو قسم است: جسمانی و نفسانی (و به تعبیر دیگر:

حیوانی و انسانی) . ولی از نظر دسته ی دوم عشق تقسیمات و اقسامی ندارد، هرچه هست همان شهوت است و بس.

امروز در میان بعضی از فلاسفه ی جدید عقیده ی سومی پیدا شده است. از نظر این عده ریشه ی همه ی عشقها امر جنسی است ولی همین امر جنسی در شرایط خاصی تدریجاً تغییر شكل می دهد و خاصیت جنسی و شهوانی خود را از دست می دهد و جنبه ی روحی و معنوی به خود می گیرد.

این عده به دوگونگی عشق قائل هستند، اما به معنی دوگونگی از لحاظ حالت و كیفیت و هدف و آثار، نه دوگونگی از لحاظ ریشه و مبدأ. از نظر این عده جای تعجب نیست كه یك امر مادی شكل معنوی به خود بگیرد، زیرا میان مادیات و معنویات آنچنان دیوار غیرقابل عبوری وجود ندارد و به قول یكی از اهل نظر: «هر امر معنوی،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 663
اصل و پایه ی مادی و طبیعی دارد و هر امر مادی یك گسترش و بسط معنوی. » [1] ما فعلاً نمی خواهیم وارد این بحث عمیق روانی و فلسفی بشویم و به نقل و نقد عقاید و آراء زیادی كه در این باره- قدیماً و جدیداً- گفته شده بپردازیم. در اینجا همین قدر می گوییم خواه عشق ریشه ی غیرجنسی داشته باشد و خواه نداشته باشد، و به فرض اول خواه بتواند تغییر شكل و ماهیت بدهد و جنبه ی معنوی و روحانی پیدا كند خواه نكند، در این جهت نمی توانیم تردید داشته باشیم كه عشق از لحاظ آثار روانی و اجتماعی، یعنی از لحاظ تحولاتی كه در روح فرد ایجاد می كند و از لحاظ تأثیراتی كه در خلق آثار هنری و ذوقی و اجتماعی دارد، با یك شهوت ساده ی حیوانی كه هدفش صرفاً ارضاء و اشباع است تفاوت بسیار دارد.

حالت خاص شهوانی تا وقتی كه صورت شهوانی دارد مقرون به خودخواهی است و در این حالت، انسان به موضوع شهوت به چشم یك ابزار و وسیله نگاه می كند، اما همینكه شكل عشق به خود گرفت، موضوع دلخواه آنچنان اصالت پیدا می كند كه حتی از جان خواستار عزیزتر و گرانبهاتر می گردد و خواستار، فدایی موضوع دلخواه خود می شود؛ یعنی شخص خواستار از «خودی» بیرون می رود و لااقل خودی او خودی طرف را نیز دربرمی گیرد. از این روست كه عشق به عنوان مربّی، كیمیا، معلّم و الهام بخش خوانده شده است.

سعدی می گوید:

هركه عشق اندر او كمند انداخت
به مراد وی اش بباید ساخت
هركه عاشق نگشت مرد نشد
نقره فائق نگشت تا نگداخت
یا مثلاً حافظ می گوید:

بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
ادبیات جهان پر است از این تعبیرات.

عشق را، هم غربی ستایش كرده هم شرقی، اما با این تفاوت كه ستایش غربی از آن نظر است كه وصال شیرین دربردارد، و حداكثر از آن نظر كه به از میان رفتن خودی فردی- كه همواره زندگی را مكدّر می كند- و به یگانگی در روح منجر می شود و دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 664
شخصیت بسط یافته و یكی شده، توأم با یكدیگر زیست می كنند و از حداكثر لطف زندگی بهره مند می گردند؛ اما ستایش شرقی از این نظر است كه عشق فی حد ذاته مطلوب و مقدس است؛ به روح شخصیت و شكوه می دهد، الهام بخش است، كیمیا اثر است، مكمل است، تصفیه كننده است، نه بدان جهت كه وصالی شیرین در پی دارد و یا مقدمه ی همزیستی پر از لطف دو روح انسانی است. از نظر شرقی اگر عشق انسان به انسان مقدمه است، مقدمه ی معشوقی عالیتر از انسان است و اگر مقدمه ی یگانگی و اتحاد است، مقدمه ی یگانگی و وصول به حقیقتی عالیتر از افق انسانی است [2] خلاصه اینكه در مسأله ی عشق نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر طرز تفكر شرقی و غربی متفاوت است. غربی در عین اینكه در آخرین مرحله عشق را از یك شهوت ساده جدا می داند و به آن صفا و رقّتی روحانی می دهد، آن را از چهارچوب مسائل زندگی خارج نمی سازد و به چشم یكی از مواهب زندگی اجتماعی به آن می نگرد، اما شرقی عشق را در مافوق مسائل عادی زندگی جستجو می كند.

اگر آن فرضیه را بپذیریم كه می گوید عشق از لحاظ ریشه و هم از لحاظ كیفیت، هدف و آثار جز غریزه ی جنسی نیست، عشق در اخلاق جنسی فصل جداگانه ای نخواهد داشت؛ آنچه درباره ی لزوم و عدم لزوم پرورش غریزه ی جنسی گفته شد، دراین باره كافی است. و اما اگر عشق را از لحاظ ریشه و لااقل از لحاظ كیفیت و آثار روانی اجتماعی با غریزه ی جنسی مغایر دانستیم، ناچاریم فصل جداگانه ای برای لزوم و عدم لزوم پرورش این استعداد باز كنیم؛ لزوم اشباع غریزه ی جنسی كافی نیست كه عشق را مجاز بشماریم، همچنانكه اشباع غریزه ی جنسی برای پرورش این حالت نیمه معنوی كافی نیست و محرومیت از این موهبت ممكن است عوارضی داشته باشد كه با اشباع حیوانی غریزه ی جنسی چاره پذیر نیست.

راسل در زناشویی و اخلاق می گوید:

«كسانی كه هرگز از وحدت صمیمانه و عمیق رفاقت پرشور یك عشق طرفینی بویی نبرده اند، درحقیقت شیرینی جنبه های زندگی را نچشیده اند و بی آنكه خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 665
بدانند محرومیت از آن عواطف، آنان را به سوی قساوت، حسادت و زورگویی سوق می دهد. » .

معمولاً گفته می شود كه مذهب دشمن عشق است. باز طبق معمول، این دشمن این طور تفسیر می شود كه چون مذهب، عشق را با شهوت جنسی یكی می داند و شهوت را ذاتاً پلید می شمارد، عشق را نیز خبیث می شمارد.

ولی چنانكه می دانیم این اتهام درباره ی اسلام صادق نیست، درباره ی مسیحیت صادق است. اسلام شهوت جنسی را پلید و خبیث نمی شمارد تا چه رسد به عشق كه یگانگی و دوگانگی آن با شهوت جنسی مورد بحث و گفتگو است.

اسلام محبت عمیق و صمیمی زوجین را به یكدیگر محترم شمرده و به آن توصیه كرده است و تدابیری به كار برده كه این یگانگی و وحدت هرچه بیشتر و محكمتر باشد.

نكته ای كه در اینجا هست و از آن غفلت شده این است: علت اینكه گروهی از معلمان اخلاق با عشق از نظر اخلاقی به مخالفت برخاسته اند و لااقل آن را اخلاقی نشمرده اند ضدیت عقل و عشق است. عشق آنچنان سركش و نیرومند است كه هرجا راه پیدا می كند به حكومت و سلطه ی عقل خاتمه می دهد. عقل نیرویی است كه به قانون فرمان می دهد و عشق به اصطلاح تمایل به آنارشی دارد و پابند هیچ رسم و قانونی نیست. عشق یك نیروی انقلابی انضباطناپذیر آزادی طلبی است. علیهذا سیستمهایی كه اساس خود را بر پایه ی عقل گذاشته اند نمی توانند عشق را تجویز كنند. عشق از جمله اموری است كه قابل توصیه و تجویز نیست. آنچه در مورد عشق قابل توصیه است این است كه اگر به حسب تصادف و به علل غیراختیاری پیش آید شخص باید چگونه عمل كند تا حداكثر استفاده را ببرد و از آثار مخرب آن مصون بماند.

مطلب عمده ای كه در اینجا هست رابطه ی عشق و عفت است. آیا عشق به مفهوم عالی و مفید خود، در محیطهای به اصطلاح آزاد بهتر رشد می یابد و یا عشق عالی توأم با عفت اجتماعی است؛ محیطهایی كه در آنجا زن به حال ابتذال درآمده است كُشنده ی عشق عالی است؟ این، مطلبی است كه در قسمت آینده كه آخرین قسمت این بحث است مطرح خواهد شد.
[1] . لذات فلسفه ، ص 135
[2] . رجوع شود به الهیات اسفار.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است