در
کتابخانه
بازدید : 299027تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse مسئله ی ربا و بانك (1) مسئله ی ربا و بانك (1)
Expand مسئله ی ربا و بانك (2) مسئله ی ربا و بانك (2)
Expand مسئله ی ربا و بانك (3) مسئله ی ربا و بانك (3)
Expand مسئله ی ربا و بانك (4) مسئله ی ربا و بانك (4)
Expand مسئله ی بیمه مسئله ی بیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك وقت است كه ما این فرضیه را می پذیریم كه سرمایه هرگز تولید سود نمی كند. هرچه سود پیدا می شود فقط مولود كار است نه سرمایه. در این صورت فرقی بین اجاره و ربا باقی نمی ماند. ولی این مطلب كه سرمایه تولید سود نمی كند، درست نیست. سرمایه خودش یك وجود عینی است. چطور بازوی من كار می كند ولی بازوی اسب من كار نمی كند؟ ! در حالی كه اسب را من با تلاش خودم تهیه و تولید كرده ام. چطور فعالیت من به دلیل اینكه انسان هستم می تواند تولید ثروت بكند، اما فعالیت مال من نمی تواند تولید ثروت بكند؟ ! فرض این است كه اصل سرمایه را مشروع می دانیم. از همان نقطه ی صفر شروع می كنیم: شخصی رفته از جنگل چوب تهیه كرده، بعد ابزاری تهیه نموده و با آن كار می كند. ابزار به او كمك می دهد. چرا سرمایه نتواند كار كند؟ خود سرمایه یك ابزار است و اگر در جریان باشد كار می كند. ولی آیا وجود عینی سرمایه كار می كند یا وجود ذهنی و اعتباری آن؟ مسلّم وجود عینی آن كار می كند. من اگر پول یا گندمی را به شما قرض می دهم، خود این پول است كه به جریان می افتد و كار می كند؛ یا این گندم، این مال التجاره است كه به جریان می افتد و كار می كند. وجود عینی است كه كار می كند. نتیجه ی كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 274
وجود عینی مختلف است. یك وقت زیاد كار می كند، یك وقت كم كار می كند، یك وقت هیچ كار نمی كند و اصلاً زیان می برد، یك وقت هم تلف می شود. از نظر طبیعی قهراً هركسی كه مالك بالفعل سرمایه است، سود و منافع سرمایه هم به او تعلق می گیرد همچنانكه زیان سرمایه هم به او تعلق می گیرد و اگر خطری هم متوجه اصل سرمایه شود، متوجه او می گردد. اما اگر انسان پولش را تبدیل به دَیْن كرد، یعنی آن را به قرض داد، در این صورت مالك عین، مقترض است و مقرض مالك دین است یعنی مالك یك امر اعتباری و قراردادی. اینكه انسان وقتی می خواهد به مسافرت برود، پولش را به بانك می دهد تا در مقصد از شعبه ی بانك دریافت كند، یا به شخصی قرض می دهد تا در آنجا از وكیل او تحویل بگیرد، به همین جهت است كه پول را از خطر تلف شدن نجات دهد. پول را قرض می دهد. از آن ساعت اگر این پول تلف شد، قرض دهنده آن را پس می گیرد؛ می گوید مال تو بوده كه تلف شده مال من نبوده است. آدمی كه می خواهد برود به نجف، پولش را به تاجری در اینجا می دهد كه سه ماه بعد در آنجا از وكیل او تحویل بگیرد. اگر امروز كه قرض داد فردا صندوق این تاجر آتش گرفت و مال التجاره اش از بین رفت، او حق دارد پولش را مطالبه كند و آن تاجر نمی تواند بگوید پولی كه تو به من دادی، عین آن تلف شد؛ زیرا آن شخص می گوید آن عین مال من نبود؛ از ساعتی كه به تو دادم مال تو شد.

پس طبیعت قرض این است كه انسان پول را، سرمایه را، مملوك خودش را از عینیت خارج می كند و به آن ذهنیت و اعتباریت می دهد، وجود اعتباری می دهد.

خاصیت وجود اعتباری یكی این است كه تلف و زیان در آن معنی ندارد. دنیا را اگر آب ببرد، آن از بین نمی رود. قصه ی ملانصرالدین است كه دیگ همسایه را قرض گرفت. بعد از مدتی كه دیگ را پس داد، یك دیگچه ای هم داخل آن گذاشت.

همسایه گفت این چیست؟ گفت دیگ شما زاییده است. خیلی خوشحال شد كه عجب همسایه ی احمقی گیر آوردیم. برای بار دوم دیگی از او قرض گرفت. این دفعه كه همسایه آن را طلب كرد، گفت مرده. همسایه گفت دیگ كه نمی میرد. گفت آن كه می زاید یك روز هم می میرد. زاییدن حق است ولی مردن حق نیست؟ ! .

طبیعت قرض و طبیعت وجود اعتباری دادن مثل یك نوع بیمه كردن است، مثل یك نوع اخته كردن مال است از نظر سود و زیان دادن. هم بیمه ی عمر می شود، هم اخته می گردد. به همان دلیل كه بیمه ی تكوینی می شود و جلوی مردن و كسر شدنش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 275
گرفته می شود، قهراً جلوی انتاج آن هم گرفته شده است. اصلاً وجود اعتباری انتاج ندارد.

پس انسان وقتی كه چیزی را به عنوان قرض به كسی می دهد، از نظر حقوقی آن را از اثر انداخته، از تلف حفظ كرده و به طور كلی از اثر مثبت و منفی انداخته. اینكه كسی چیزی را قرض بدهد و بعد سود آنچه را كه در ذمه ی طرف است بخواهد، اساساً غلط است. سود، متعلق به عین است و عین هم متعلق به مقترض است.

با این بیان، قهراً از نظر طبیعت حقوقی فرقی نمی كند میان قرض استهلاكی و مصرفی، و قرض تولیدی و استنتاجی. البته از نظر اخلاقی و عاطفی خیلی فرق می كند؛ همان طور كه اجاره گرفتن ها از نظر طبیعت حقوقی فرق نمی كند ولی از نظر اخلاقی خیلی فرق می كند. انسان خانه اش را به یك آمریكایی گردن كلفت پولدار بدهد و از او مال الاجاره بگیرد، یا به یك نفر بیچاره ی فقیر مستحقی بدهد و مال الاجاره بگیرد، ایندو از نظر اخلاقی خیلی فرق می كند ولی از نظر طبیعت حقوقی فرق نمی كند.

در این صورت هیچ فرقی میان انواع وامهایی كه بانك می دهد، از نظر جواز و عدم جواز نیست. همه ی این وامها مورد نیاز است؛ وام درماندگان، وام امیدواران، وام بستانكاران و حتی وام تولیدی. باید ببینیم كه این امر مورد نیاز را غیر از قرض ربوی از چه راه می توان تأمین كرد.

از نظر ادله ی شرعی چطور؟ آیا آن حرفی كه بعضی مصریها گفته اند درست است یا درست نیست كه ادله ی شرعی فقط ناظر به قرضهای مصرفی و استهلاكی است؟ اینكه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله آیا قرض استنتاجی هم وجود داشته یا نه، من به طور جزم نمی توانم بگویم وجود نداشته؛ البته عمده ی قرضها مصرفی بوده، ولی مخصوصاً در مكه كه عده ای سرمایه دار در آنجا بودند، آیا هیچ معمول نبوده كه مثلاً یك نفر تاجر، از یك پولدار دیگری مقداری پول قرض بگیرد برای اینكه تجارت كند و بعد سود آن را به او بپردازد؟ به طور جزم نمی توان گفت نبوده. حالا بود و نبودش اثر زیادی در بحث ما ندارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است