در
کتابخانه
بازدید : 298990تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مسئله ی ربا و بانك (1) مسئله ی ربا و بانك (1)
Expand مسئله ی ربا و بانك (2) مسئله ی ربا و بانك (2)
Collapse مسئله ی ربا و بانك (3) مسئله ی ربا و بانك (3)
Expand مسئله ی ربا و بانك (4) مسئله ی ربا و بانك (4)
Expand مسئله ی بیمه مسئله ی بیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مسئله ربا گرفتن دولت احتمالاً می توان بدون توجه به فلسفه، از نصوص هم مطلبی را استنباط كرد و آن این است كه فقها نوعی استنباط دارند كه آن را «الغاء خصوصیت» می نامند و چیزی است نظیر قیاس منصوص العلّة. الغاء خصوصیت یعنی گاهی در یك موردی دلیلی وارد می شود كه ما اگر خیلی جمود به ظاهر لفظ بكنیم نمی توانیم از آن تجاوز كنیم، اما حتی عرف هم به ما اجازه می دهد كه از ظاهر لفظ بگذریم؛ یعنی استدلال ما فلسفه بافی نیست، بلكه خود عرف هم ما را تأیید می كند و می گوید این جمود است. حالا من مثال اعلایش را ذكر می كنم.

اخباریین ما خیلی معروفند به اینكه جامد بودند. اینها خیلی جمود به ظاهر لفظ دارند. از جمله جمودهایی كه برایشان نقل می كنند و می خندند- البته من در كتابهای خودشان ندیده ام؛ ممكن است برایشان ساخته باشند- این است: می دانیم مستحب است كه در كفن میت نوشته شود كه او شهادت می دهد به وحدانیت خداوند و به رسالت پیغمبر، و می گویند دلیلش این است كه حضرت امام جعفرصادق علیه السلام در كفن فرزندشان اسماعیل نوشتند: «اِسْماعیلُ یَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ. » اینها می گویند در كفن هركس كه می خواهیم این جمله را بنویسیم باید بنویسیم: «اِسْماعیلُ یَشْهَدُ» . . . چون حضرت صادق علیه السلام به همین صورت نوشت. می گوییم حضرت صادق كه نوشت اسْماعیلُ. . . چون مرده اسمش اسماعیل بود. حالا اگر مرده اسمش اسماعیل نبود، باز ما باید بنویسیم اسماعیل. . . ؟ ! .

مثال دیگر اینكه مثلاً در نص چنین وارد شده: رَجُلٌ باعَ كَذا وَ كَذا. از امام سؤال می كنند حكمش چیست؟ امام می فرماید حكمش این است. آیا در اینجا ما می توانیم جمود كنیم بگوییم در حدیث دارد كه مردی چنین كرد، اگر زن باشد این حكم جاری نیست؟ ! فقها می گویند عرف خودش الغاء خصوصیت می كند. معلوم است كه مورد سؤال «رَجُلٌ» بوده، ولی مرد بودن در اینجا خصوصیت ندارد.

این را می گویند الغاء خصوصیت؛ یعنی با اینكه ظاهر لفظ محدود است، ولی این مقدار توسعه با متفاهَم عرف هم جور در می آید. در باب ادلّه ی ربا ما مواردی می بینیم كه اسلام در آن موارد ربایی را كه خود تصریح می كند: لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 324
ربا ظلم و تجاوز به حقوق دیگران است، نوعی استثمار است [1]و بالأخره ظلم است، مجاز می داند. می گوید بین زوج و زوجه و بین والد و ولد ربا مانعی ندارد. مخصوصاً پدر از پسر می تواند ربا بگیرد. در اینجا این مطلب را ضمیمه می كنند كه احكام عقلی قابل تخصیص نیست. نمی شود گفت ظلم هیچ جا جایز نیست ولی در یك جا جایز است. اگر چیزی در یك جا جایز شد، معلوم می شود كه ظلم نیست نه اینكه با اینكه ظلم است جایز است، چون نمی تواند ظلم باشد و جایز باشد. آنوقت می گوییم چطور است كه در میان والد و ولد یا زوج و زوجه ربا جایز است و این ربا ظلم نیست؟ توجیه خیلی روشنی دارد و آن اینكه حرمت ربا به تعبیر امروز برای این است كه فاصله ی طبقاتی ایجاد نشود، منشأ اجحاف به دیگری نشود. دو نفر بیگانه حتی دو برادر كه حساب زندگی شان از یكدیگر جداست اگر از یكدیگر ربا بگیرند، منجر به بدبختی یكی و خوشبختی دیگری می شود. ولی با توجه به اینكه میان پدر و پسر یك روابط عاطفی بسیار قوی وجود دارد (مخصوصاً از طرف پدر نسبت به پسر) و خصوصاً اینكه معمولاً پدر زودتر از پسر می میرد و ثروت او میان فرزندان تقسیم می شود، در واقع ربایی كه پسر به پدر می دهد مثل این است كه از یك جیبش در می آورد و به جیب دیگرش می گذارد. فلسفه ی ربا در اینجا وجود ندارد. همین طور است در مورد زوج و زوجه ای كه واقعاً زندگی مشترك دارند و آنچه دارند برای یكدیگر خرج می كنند. ربا گرفتن اینها نیز از یك جیب به جیب دیگر رفتن است.

بنابراین آن ایرادی كه آقای مهندس بازرگان به آقای مهندس طاهری گرفتند به نظر من وارد نیست. ولی اینكه این نظریه را بپذیریم یا نپذیریم، بستگی دارد به اینكه از نظر فقهی آن گونه الغاء خصوصیت در اینجا می توانیم بكنیم یا نه. ممكن است بسیاری از فقها بگویند نه، ما این مقدار الغاء خصوصیت نمی كنیم، این نوعی قیاس است. چون فقها از قیاس بیش از حد می ترسند. علت این امر هم- مكرر عرض كرده ام- بیش از حد استفاده ی غلطی بوده است كه ابوحنیفه و اتباع او از قیاس كرده اند. ابوحنیفه و اتباع او به بهانه ی اینكه اخبار ضعیف است و حدیث قابل اعتماد كم داریم، بنای فقه را بر قیاس و مشابه سازی و این گونه كارها نهادند. و اگر با فقه سیاسی ابوحنیفه مبارزه نشده بود، هم از طرف خود سنیها و هم از طرف شیعه، اصلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 325
دیگر از فقه چیزی باقی نمانده بود. خود سنیها داستان شیرینی در این زمینه نقل كرده اند كه ابوحنیفه آنچنان به قیاس گرفتن عادت كرده بود كه در امور طبیعی هم قیاس می كرد و گاهی چیزهای مضحكی از آب در می آمد. (حالا ممكن است این داستان را به عنوان شوخی ساخته باشند. ) می گویند روزی ابوحنیفه رفته بود نزد سلمانی در حالی كه ریشش تازه جوگندمی شده بود. به او گفت: برای اینكه این موهای سفید در نیاید آنها را از ریشه بكن. سلمانی گفت: اتفاقاً در این صورت بیشتر در می آید. گفت: پس موهای سیاه را بكن! چون عادت كرده بود به قیاس كردن، با خود گفت اگر موی سفید با كندنش بیشتر در می آید پس موی سیاه را بكند تا بیشتر درآید.

بنابراین پذیرفتن یا نپذیرفتن این نظریه بستگی دارد به نظر فقیه كه الغاء خصوصیت بكند یا نكند. بعید هم نیست كه در اینجا الغاء خصوصیت مانعی نداشته باشد؛ یعنی اگر ما راه حل های دیگری نداشته باشیم، این نظریه امر مستبعدی نیست ولی به طور قاطع هم نمی توان گفت.
[1] اگرچه گفتیم هر استثماری ربا نیست ولی هر ربایی نوعی استثمار است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است