در
کتابخانه
بازدید : 190437تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی
Expand تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی
ثروت یا مال
Expand مالكیت از نظر فلسفی مالكیت از نظر فلسفی
Expand ارزش اضافی ارزش اضافی
Expand سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام
شركت از نظر فقه اسلام
Expand رساله های اقتصادی رساله های اقتصادی
Expand یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام
قرآن و اقتصاد
پول و مال
یادداشت نظری به نظام اقتصادی اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 479
سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام
در باب سرمایه داری و سوسیالیسم از لحاظ انطباق و عدم انطباق آنها با اسلام این مطلب به ترتیب ذیل باید بحث شود: سرمایه داری در دنیای امروز یك پدیده نو و بی سابقه ای است كه دو سه قرن از عمر آن بیشتر نمی گذرد، و یك پدیده اقتصادی و اجتماعی نوی است كه محصول پیشرفت و ترقی تكنیك جدید است؛ از این رو مستقلاً به عنوان یك مسئله مستحدث باید از آن بحث شود. فقهای عصر از مسائل بانك و بیمه و چك و سفته به عنوان مسائل مستحدث كم و بیش بحثهایی كرده و می كنند ولی توجه ندارند كه رأس و رئیس مسائل مستحدثه خود سرمایه داری است، زیرا ابتدائاً چنین تصور می رود كه سرمایه داری یك موضوع كهنه و قدیمی است كه شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر كرده است؛ تجارت، اجاره، مستغلاّت، مزارعه، مضاربه، مساقات، شركتها، همه اینها سرمایه داری است كه در اسلام برای آنها احكام و مقرراتی تعیین شده است، اما اینكه مقدار سرمایه كمتر یا بیشتر باشد ربطی به مطلب ندارد. ولی حقیقت مطلب این طور نیست؛ سرمایه داری جدید یك پدیده جداگانه و مستقل و بی سابقه ای است و جداگانه و مستقلاً باید درباره آن اجتهاد كرد؛ همچنانكه تجارت در دنیای جدید سرمایه داری با تجارت ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممكن است متفاوت باشد. این موضوع از لحاظ اصول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 480
علم اقتصاد باید مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا ادعا می شود كه سرمایه داری جدید یك نوع استثمار بیّن و اكل مال به باطلِ مسلّمی است، معامله ای است كه یك طرف محصول زحمت كشیدن دیگری را مفت و مسلّم می خورد و می برد. در سرمایه داری جدید بحث در این نیست كه سرمایه دار با انصاف است یا بی انصاف، بحث در این است كه اگر سرمایه دار بخواهد حق واقعی كارگر را بدهد باید از سود مطلقاً صرف نظر كند، و همچو سرمایه داری هرگز در دنیا پیدا نخواهد شد، و اگر بخواهد سود ببرد، هر اندازه ببرد، دزدی و غصب است.

مشخِّص اصلی سرمایه داری جدید (كاپیتالیسم) از سرمایه داری قدیم- و به طریق اولی از سوسیالیسم- این است كه سرمایه دار نیروی كار كارگر را برای فروش می خرد نه برای آنكه شخصاً به آن احتیاج دارد؛ با این نیروی كار، اضافه ارزش ایجاد می كند. اضافه ارزش كه مولود نیروی كار كارگر است و طبعاً متعلق به خود او است همان سودی است كه كارفرما می برد. این است كه می گویند سرمایه داری جدید عین استثمار كارگر است.

آنچه در قدیم به عنوان اجاره بود این بود كه كارگر محصول كار یا نیروی كار خود را به دیگری كه به آن احتیاج داشت می فروخت و آن دیگری نیز آن كالا را به قیمت واقعی بازاری می خرید، مثلاً او را مستخدم خانه خود یا دفتر خود قرار می داد، و یا به وسیله او دیوار خانه خود را بالا می برد، اما با نیروی كار او تجارت نمی كرد كه مستلزم این باشد كه به قیمتی بخرد و به قیمت بیشتری محصول آن را بفروشد. در مضاربه می توان گفت هم سرمایه كار می كند و هم عامل و هر كدام به حسب قرارداد سهم خود را می برند. در مزارعه نیز هم زمین عمل می كند و هم عامل و هر كدام سهم خود را می برند؛ و بالاخره صاحب پول یا زمین نمی خواهد نیروی كارگر را بخرد و محصول كار او را به قیمت بیشتر بفروشد (هرچند مضاربه و مزارعه در رژیمهای غیر سرمایه داری نیز بنا بر اصول حضرات مورد خدشه قرار می گیرد [1]. در آینده ان شاء اللّه در این جهت بحث خواهد شد) .

برهانی كه در این زمینه اقامه شده است مشتمل بر دو پایه است:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 481
1. ارزش هرچیزی به واسطه مقدار كاری است كه بر روی آن صورت گرفته است؛ یعنی اولاً مالیّت و ارزش به واسطه كار پیدا می شود؛ و ثانیاً مقدار و میزان ارزش تابع مقدار و میزان كاری است كه روی یك كالا صورت می گیرد.

2. سودی كه كارفرما می برد محصول كاری است كه كارگر كرده و طبعاً به كارگر تعلق دارد. این سود، ارزش اضافی بر مزد است و بدون دلیل، سرمایه دار آن را به خود اختصاص داده است.

مقدمه اول نظریه ای است كه علمای مكتب اقتصاد كلاسیك امثال آدام اسمیت و ریكاردو آن را ابراز داشتند و كارل ماركس از آنها پیروی كرده است. ولی نظریه دوم یعنی نظریه ارزش اضافی ظاهراً از ابتكارات خود كارل ماركس است (هرچند می توان گفت كه نظر دوم لازمه و نتیجه روشن نظر اول است) . اما راجع به خود ارزش، یعنی راجع به منشأ ارزش: در باب ارزش چند جور می توان نظر داد [2]:

الف. ارزش اشیاء ذاتی آنهاست. بعضی امور ذاتاً با ارزش اند و بعضی ذاتاً بی ارزش. امور با ارزش نیز ذاتاً با یكدیگر متفاوتند. ارزش اشیاء با ذات و ماهیت آنها مرتبط است.

این نظریه بالضروره باطل است، زیرا ارزش اشیاء مربوط به اشیاء فی حدّ نفسها نیست نظیر وزن و حجم و صلابت، مربوط است به اشیاء از آن نظر كه با انسان مرتبط می باشند. اگر انسان نباشد ارزش به معنی اینكه اشیاء قابل تقویم باشند نیز نیست.

ب. ارزش اشیاء صرفاً قراردادی و اعتباری است. ارزش اشیاء به هیچ نحو مربوط به یكی از صفات ذاتی اشیاء یا صفات عرضی و عارضی آنها- از قبیل شكل و صورتی كه بالطبع یا با عمل انسان دارا می باشند- نیست، بلكه بشر همان طوری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 482
كه بسیاری از چیزهای دیگر را اعتبار می كند، مثلاً ریاست و مرئوسیت و زوجیت و ممكن است عكس آنها یا عدم آنها را نیز اعتبار كند، در مورد ارزش نیز چنین است.

این نظر نقطه مقابل نظر سابق است.

این نظر نیز باطل است. هر چند در مورد پول و خصوصاً پول كاغذی شاید بتوان گفت ارزش اعتباری دارد، اما در مورد همه اشیاء نمی توان گفت كه ارزشها اعتباری و قراردادی است.

ارزش و مالیّت و همچنین مراتب ارزش نه ذاتی اشیاء است به معنی اینكه یك صفت واقعی شی ء فی نفسه و قطع نظر از انسان باشد، و نه اعتباری است به معنی اینكه قراردادی محض باشد و با حالت واقعی اشیاء بی ارتباط باشد؛ بلكه صفتی است كه از طرفی با حالت واقعی شی ء مربوط است، یعنی با خاصیت تكوینی اشیاء به حسب جنس و ماهیت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به واسطه اثری كه بر آنها مترتب است دارای ارزش می شوند (نه به واسطه عملی كه در ایجاد آنها صورت گرفته است) ، و از طرفی دیگر با انسان مرتبط است، یعنی ارتباط با انسان است كه منشأ انتزاع این صفت می شود. از این نظر ارزش نظیر مفید بودن و یا ملایمت است كه یك صفت اضافی است ولی در عین حال عین مفید بودن و ملایمت نیست، زیرا مفید بودن و ملایمت با انسان، قابل كم و بیش شدن و بالا و پایین رفتن نیست اما ارزش این طور نیست، ارزش و قیمت و مالیّت و بها- یا هرچه دیگر اسم بگذاریم- نوساناتی پیدا می كند و مسلّماً این نوسانات مربوط به مفید بودن نیست. درجه مفید بودن نوسان پیدا نمی كند. عرضه و تقاضا در مفید بودن اثر ندارد ولی در ارزش و قیمت اثر دارد.

ولی از این اشكال می توان جواب داد به اینكه ارزش یك صفت واقعی است ولی نه به اعتبار اشیاء فی نفسها بلكه به اعتبار اشیاء برای انسان؛ و البته ارزش مساوی با مفید بودن نیست بلكه ارزش مساوی است با مفید بودن و احتیاج انسان، و چون احتیاج انسان به نوع كالاست نه به شخص، به هر اندازه كه وفور و عرضه زیاد شود احتیاج به شخص كالا كمتر می شود و از ارزش می افتد تا درجه ای كه اگر مانند هوا همه جایی شود بكلی از ارزش ساقط می شود. وفور و عرضه ی زیاد از قبیل توسعه سطح اتكاء جسم است كه هرچه بیشتر شود قوه ثقل تقسیم می شود و هرچه كمتر شود فشار قوه ثقل متوجه به یك نقطه می شود. این قوه همان قوه توجه و خرید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 483
مردم است؛ و عبارت بهتر این است كه بگوییم: ارزش ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج بودن، و در دسترس نبودن به معنی در انحصار دیگران بودن؛ و هرچه كه جنسی وافرتر باشد خود وفور اجباراً كالا را از دست صاحب آن كالا بیرون می آورد و به بازار می كشد. این نظر منطبق است با نظر عرضه و تقاضا در تعیین بها كه بعداً گفته خواهد شد.

ج. نظر سوم درباره ارزش این است كه ارزش تابع مفید بودن است و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند قهراً ارزش بیشتری پیدا می كنند. این نظریه نیز باطل است، زیرا اولاً ما گفتیم كه اگر ارزش به معنی مفید بودن- یا لااقل تابع مفید بودن- بود و صد درصد به آن بستگی داشت نمی بایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا كند. بعلاوه ما می بینیم بسیاری از اشیاء با اینكه بیشتر مورد احتیاج می باشند، مثل نان و آب، قیمت كمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با اینكه از تجملات زندگی است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد، مانند عطر و لوازم تجمل زنانه.

د. منشأ ارزش مفید و مورد احتیاج بودن است به علاوه ی در دسترس نبودن. (در دسترس نبودن همان ندرت یا قابلیت انحصار است كه قبلاً درباره آنها و تفاوت میان آنها بحث كردیم) ؛ به عبارت دیگر: عرضه و تقاضا. این همان است كه قبلاً از آن یاد كردیم و از اصول علم اقتصاد نوشین نیز نقل و از زبان خود آنها انتقاد كردیم.

حاصل انتقاد آنها این است [3]كه اگر مطلب از این قرار است باید هر دو كالایی كه به یك اندازه مورد احتیاج است و تقاضا دارد و به یك اندازه در دسترس است و به بازار عرضه شده است دارای یك قیمت باشد. مثلاً در هر خانه ای هم قیچی لازم است و هم چرخ خیاطی، پس تقاضای هر دو مساوی است، بلكه تقاضای قیچی بیشتر است، و در بازار این هر دو به حد وفور پیدا می شود، پس باید قیمت ایندو مساوی باشد و حال آنكه این طور نیست. علت تفاوت قیمت چرخ خیاطی و قیچی تفاوت مقدار كاری است كه روی آنها صورت گرفته است. پس ارزش و بها تابع عرضه و تقاضا نیست. بعلاوه ما می بینیم كه ارزش و بها بر عرضه و تقاضا تأثیر دارد. اگر قیمت یك چیز زیاد باشد سبب افزایش عرضه و كاهش تقاضا می گردد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 484
اگر به عكس، ارزش پایین باشد از عرضه می كاهد و بر تقاضا می افزاید؛ و چیزی كه عرضه و تقاضا را تحت تأثیر قرار می دهد چگونه می توان گفت معلول آن است؟ .

هـ. منشأ ارزش فقط كار است. میزان ارزش نیز بستگی دارد به مقدار كاری كه روی اشیاء صورت می گیرد. این همان نظری است كه آدام اسمیت و ریكاردو ابراز كردند و كارل ماركس نیز آن را انتخاب كرده است.

بر این نظر نیز چند ایراد وارد است:

اوّل اینكه اگر كار صد درصد منشأ ارزش است و ارزش در حقیقت عبارت است از مقدار كاری كه روی یك كالا صورت می گیرد، چرا و به چه علت عرضه و تقاضا در ارزش نوسان ایجاد می كند؟ طرفداران «ارزش كار» همین قدر می گویند:

«نوسانات عرضه و تقاضا پیرامون سطح معینی رخ می دهد ولی هرگز خود آن سطح را تعیین نمی نماید؛ خود آن سطح را كار تعیین می كند. » در اصول علم اقتصاد نوشین صفحه 23 پس از آنكه تنظیم لایشعر روابط كار را در اجتماع مبادله ای نقل و انتقاد می كند می گوید: .

. . . در جریان این تنظیم كه لایشعر صورت می گیرد به ندرت اتفاق می افتد كه بهای یك كالا به تحقیق مساوی ارزش آن كالا باشد. بدین طریق می بینیم كه در اقتصاد مبتنی بر مبادله، تعادلی كه باید در روابط تولید برقرار باشد (تعادل مقادیر كارها) ، چون این تعادل در نتیجه مبادله كالاها با تنظیم لایشعر برقرار می گردد، پس این تعادل ابداً ثابت و تغییرناپذیر نیست. . .

این در حقیقت عذری است كه در اینجا آورده شده است در مقابل اشكالی كه بر اصل «ارزش كار» وارد است. قبلاً در خود این كتاب گفته شد كه قوانین حاكم بر اقتصاد مانند قوانین طبیعی قطعی و تخلف ناپذیر است؛ و اگر این مطلب درست باشد كه كار موجد ارزش است و ارزش صد درصد بستگی دارد با مقدار كار، محال و ممتنع است كه تعادل میان روابط تولید یا مقادیر كارها بهم بخورد.

دوم اینكه كار علت و ایجاد كننده ارزش است نه اینكه مساوی با ارزش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 485
است [4]، آنهم یكی از علل ایجاد ارزش است نه علت منحصره؛ یعنی كار سبب می شود كه شی ء، مفید و رافع احتیاج بشود و به حالتی درآید كه مفید به حال بشر باشد؛ و اگر شی ء فی حدذاته چنین بود یا اینكه بشر قادر بود با خواندن یك ورد شیئی را به آن حالت درآورد، باز آن شی ء دارای ارزش می شد به شرط آنكه به شكلی باشد كه در دسترس همه نباشد و قابلیت اختصاص و انحصار داشته باشد. و اما علت اینكه چیزی كه كار بیشتری روی آن صورت گرفته ارزش بیشتری دارد از چیز دیگری كه كار كمتری روی آن صورت گرفته با آنكه هر دو مفید و مورد احتیاج و به یك اندازه در دسترس می باشند این است كه آن چیزی كه كار بیشتری لازم دارد، مثل چرخ خیاطی، بالقوه از چیزی كه كار كمتری لازم دارد، مثل قیچی، كمیاب تر است، زیرا فرض این است كه ایندو را كار بشر دارای ارزش می كند یعنی آنها را به حالت مفید درمی آورد، ولی از طرف دیگر بشر تابع قانون اخفّ و اسهل است، همیشه به دنبال این است كه چیزی را دارای ارزش كند یعنی به صورت شی ء مفید درآورد كه كار كمتری بخواهد. پس آمادگی بشر برای این گونه كارها بیشتر است و در درجه اول است و به ترتیب آسانی و سختی آماده ی كارهای دیگر است و تنها با بالا بودن قیمت است كه می توان جلوی نایابی آن را گرفت.

غیر از اخفّ و اسهل بودن، بی خطر بودن، شریف و مطابق وجدان بودن، ایضاً مطابق ذوق یا عادت شخصی بودن نیز مؤثر است. چرا جنس قاچاق گران است؟ چون بازی با جان است. چرا كارهای بی شرفی پول زیادتر می برد؟ چون منفور طبع است. چرا بعضی كارها با همه سختی فراوان است؟ چون مردم عادت كرده اند و یا اینكه با ذوق عده ای سازگار است.

پس نقضی كه از طرف طرفداران اصل «ارزش كار» بر نظریه «ارزش مساوی است با مفید بودن و در دسترس نبودن» یا «قانون عرضه و تقاضا» نقل كردیم وارد نیست.

سوم اینكه اگر ارزش بستگی دارد به مقدار كار، پس علت گرانی «احجار كریمه» چیست؟ فلزات قیمتی نیز همین طور. خود طلا كه پول اصلی است ماده ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 486
نقض نظریه «ارزش كار» است. در اصول علم اقتصاد نوشین صفحه 42 می گوید: «سكه طلا كالایی است دارای ارزش معین. . . » آیا گوهرهای گرانبهای جهان از آن جهت گرانقیمت اند كه كار بیشتری روی آنها صورت گرفته است؟ آیا ارزش دریای نور و كوه نور به علت كار زیادی است كه روی آنها صورت گرفته است؟ .

چهارم اینكه پس چرا یك كالا با ورود كالای جدیدِ مفیدتر و موافق سلیقه تر از لحاظ زیبایی و غیره یكمرتبه از ارزش می افتد؟ خواه آنكه كالای جدید از لحاظ جنس با كالای قدیم متفاوت باشد، مانند جوراب نخی و جوراب نایلون، و یا در كالای جدید ابتكاری صورت گرفته كه او را مفیدتر كرده است، مانند ابتكارهای گوناگونی كه در لوازم صنعتی از قبیل اتومبیل صورت می گیرد [5] پنجم: دو نفر با هم و به اندازه هم كاری را صورت می دهند ولی یكی از آنها به واسطه ابتكار ذاتی آن كار را به نحو احسن صورت می دهد و كارش ارزش بیشتری پیدا می كند.

ششم: بسیاری از چیزها بدون آنكه بشر كاری روی آنها صورت بدهد ارزش و مالیّت و قیمت دارند، مانند ماهیها و چوبهای جنگلی و میوه های جنگلی و دواهای صحرایی. قیمت آنها با زحمتی كه برای تحت اختیار قرار دادن آنها كشیده می شود متناسب نیست؛ بلكه بعضی از آنها را زورمندها یا دولتها تنها كاری كه كرده اند این است كه مانع استفاده عموم شده اند.

هفتم: گاهی برای دو محصول طبیعی مثل جو و گندم به اندازه هم انرژی صرف می شود و معذلك ارزش آنها با هم متفاوت است. اگر گفته شود به حكم قانون طبیعی «تلاش كمتر برای سود بیشتر» محال است كه بشر با توجه به اینكه از دو كار یكی از آنها سود بیشتری دارد انرژی خود را صرف كار كم سودتر بكند، چگونه ممكن است به تولید جو- در مثال بالا- بپردازد؟ جواب این است: این در صورتی است كه شرایط از هر جهت برای هر دو كار مساوی باشد. ولی گاهی به واسطه شرایط مكانی یا زمانی، در جایی یا زمانی كه می شود به تولید محصول كم سودتر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 487
پرداخت، به محصول پرسودتر نمی توان پرداخت. مثلاً ممكن است زمین مساعد برای گندم كاری یا چغندركاری نباشد یا آب لازم كه از كوهستان رایگان می آید برای محصول پرسود كافی نباشد و یا آنكه زمانی را كه كشاورز صرف تولید محصول كم سود می كند مساعد برای تولید محصول پرسود نیست. محصول پرسود، از لحاظ زمانی و مكانی محدود می گردد به حد معین، ناچار كشاورز در خارج از آن حدود به كار دیگر می پردازد. حتی دیده می شود كه یك كشاورز در شبهای بلند زمستان وقت خود را صرف نخ ریسی كه از عهده یك پیرزن مفلوك نیز می آید و برای آن كشاورز ممكن است ساعتی یك ریال مثلاً بیشتر ارزش نداشته باشد می كند در صورتی كه كار او در روز در صحرا اقلاً ساعتی ده ریال ارزش دارد، چرا؟ چون در شب و در زیر كرسی كار تولیدی دیگری نمی تواند انجام دهد.

هشتم: دلیل دیگر بر اینكه ارزش مربوط است به اثر كار، یعنی قابلیت استفاده نه مقدار صرف كار، این است كه ممكن است شخصی به واسطه وضع خاص برای كار كوچكی مجبور باشد انرژی زیاد مصرف كند ولی چون اثر كارش زیاد نیست كارش ارزش كمتری دارد؛ مثل اینكه فی المثل شخص افلح مأمور پف كردن، و شَل مأمور نامه رسانی و ضعیف البصر مأمور دیده بانی شود.

نهم: در نظریه «ارزش كار» به كار فقط از جنبه مادی و صرف انرژی و به عبارت دیگر از جنبه مشترك حیوانی و باربری توجه شده است [6]؛ ارزش و اهمیت كارها متناسب با مقدار انرژی كه معمولاً برای ایجاد آنها لازم است در نظر گرفته شده و به جنبه هایی كه انسان با یك قدرت معنوی یعنی با ابتكار و به واسطه هوش و استعداد و ذوق آن را بهتر و عالیتر ایجاد می كند توجه نشده است. اگر همه كارها از قبیل عملگی بود مطلب از همین قرار بود. كارهای به اصطلاح ساده همین طور است، اما كارهای عالی و انسانی این طور نیست. آیا ارزش تألیفات، نقاشیها، خطاطیها، منبّت كاری ها، خاتم كاری ها، كاشی سازی ها بستگی به مقدار كاری دارد كه صرف آنها شده است؟ آیا اگر فی المثل حافظ و سعدی می خواستند از حق التألیف كتابهای خود استفاده كنند و ثروت سرشاری به دست می آوردند، به واسطه كار زیادی است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 488
كه كرده اند یا به واسطه ابتكار و الهامی است كه دریافته اند؟ .

دهم: این كه طرفداران «ارزش كار» قطعی و مسلّم می گیرند كه انسان همواره كوشش می كند از تلاش خود سود بیشتری ببرد پس محال است كه كار پرسودتر را به خاطر كار كم سودتر ترك كند، درست نیست. این نظر مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی است؛ مبتنی بر این است كه محرك اصلی بشر در همه تولیدها و كارها منافع اقتصادی باشد و حال آنكه منافع اقتصادی یكی از محركات بشری است. در كارهای اقتصادی غالباً همین طور است كه هدف اصلی تحصیل سود و منفعت مادی است، ولی سایر كارها كه ارزش اقتصادی نیز دارد اكثر برخلاف است. مثلاً اكثر معلمین شغل خود را نه به واسطه اینكه درآمد بیشتری دارد بلكه به واسطه اینكه كار شریفی است و مورد علاقه آنهاست قبول كرده اند. برخی از كشاورزان در كنار محصولهای پرسود به ایجاد محصولهای پرزحمت و كم سود و نمونه نیز می پردازند، فقط به خاطر اینكه از این افتخار برخوردار باشند كه در مزرعه آنها همه گونه محصول وجود دارد. در میان مؤلفین یا نقاشان آثاری یافت می شود كه مورد پسند عامّه است و كار كمتری لازم دارد، و آثاری یافت می شود كه مورد استفاده خاصه است ولی زحمت فوق العاده ای لازم دارد. از لحاظ اقتصادی صرفه با كار اول است ولی مؤلف یا نقاش هرگز حاضر نیست تمام وقت خود را صرف كار ساده پرسود بكند. مرحوم قمی كتاب مفاتیح را در چند ماه و سفینة البحار را در 25 سال تألیف كرد.

سفینة البحار تقریباً صد برابر مفاتیح است و سود آن یك صدم مفاتیح (اگر مؤلف می خواست حق التألیف بگیرد) ، ولی مؤلف هرگز حاضر نیست وقت خود را صرف كارهایی نظیر مفاتیح بكند. خود نویسنده این اوراق، با صرف وقت كم در داستان راستان سود بهتری می برد از صرف وقت زیاد در تدریس اسفار یا تألیف اصول فلسفه و غیره، ولی هرگز حاضر نیست عقربه فعالیت خود را متوجه سود اقتصادی به تنهایی بكند.

یكی از ایرادهای مهم بر اصل «ارزش كار» این است كه به فعالیتهای بشری بیش از حد جنبه مادی و سودجویی (سود اقتصادی) داده شده است. مثل این است كه همه كارها از نوع عملگی دانسته شده است و حال آنكه در همان عملگی نیز سرعملگی مزد بیشتر دارد، نه به واسطه صرف انرژی بیشتر، بلكه به واسطه زبر و زرنگی بیشتر سرعمله.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 489
یازدهم: نظریه «ارزش هر چیز مساوی كاری است كه صرف تولید آن چیز شده است» نقش فعال طبیعت را كه قادر است دهها و بلكه صدها برابر كاری كه صرف آن می شود تولید كند و به تعبیر قرآن شریف: كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ [7]مورد غفلت قرار داده است. حداكثر این است كه نظریه «ارزش كار» در مورد طبیعت مرده و مصنوعات جمادی مثل خانه و كارخانه و كفش و كلاه و غیره صادق باشد؛ در مورد طبیعت زنده صادق نیست. طبیعت زنده- همان طوری كه فیزیوكراتها گفته اند- بیش از مقداری كه صرف آن می شود نتیجه و بار می دهد [8] خصوصاً شاهكارهای طبیعت. آیا می توان گفت لزوماً ارزش گوشتی كه در بدن یك كرّه اسب و یا اسب قیمتی هست معادل است با كاه و جو و علفی كه حیوان خورده است؟ این درست مثل این است كه بگوییم ارزش یك اندام زیبا و یك چشم و ابرو و چهره دلربا معادل است با خرجی كه صرف تولید آن شده است، در صورتی كه بشر حاضر است میلیونها ریال صرف آن كند و اگر مانند خواجه حافظ بی پول باشد بگوید:

شهری است پركرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
شیراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهری مفلس از این رو مشوّشم
و به همین دلیل- همان طوری كه قبلاً گفتیم- هرگز نمی توان گفت ارزش نیروی كار معادل خرجی است كه صرف تولید آن شده است [9].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 490
مطابق نظر «ارزش كار» ناچار باید ارزش واقعی نیروی كارگر را معادل حداقل زندگی او دانست و الا قاعده كلی «ارزش كار» در مورد این كالای بالخصوص یعنی نیروی كار بهم می خورد. پس ناچار باید قانون مفرغ را كه مالتوس و دیگران ابداع و تأیید كرده اند [10]آقایان یك قانون عادلانه بدانند؛ چیزی كه هست، مدعی هستند كه در این میان یك اضافه ارزش می جوشد كه محصول عمل كارفرما نیست و كارفرما آن را می برد. جرم كارفرما به عقیده آقایان این نیست كه مزد كارگر را كمتر از میزان واقعی می پردازد، جرمش این است كه اضافه ارزش را مجّاناً می برد؛ در صورتی كه اضافه ارزش محصولِ چیزی است كه به عقیده آقایان، كارفرما به نرخ عادلانه آن را خریده است؛ چرا باید كارفرما را ظالم و استثمارگر دانست؟ اگر شخصی فی المثل گاو و یا گوسفندی را به قیمت عادله بخرد و از نیروی تولید بچه و شیر اینها بیش از مقدار كاری كه صرف تولید اینها كرده است سود ببرد، باید او را مفتخوار و ظالم دانست؟ ! .

نظریه ماركس در باب اضافه ارزش بیش از آن اندازه كه اثبات كند كارفرما استثمارگر است، اثبات می كند كه استثمارگر نیست. آن وقت می توان كارفرما را استثمارگر دانست كه مزد كارگر را با مقیاس اثر كارش بسنجیم نه با مقیاس علل ایجاد نیروی كار وی. اگر با مقیاس اثر كار وی بسنجیم آن وقت می توانیم ادعا كنیم كه قیمت واقعی مزد كارگر باید به تناسب اضافه تولید بالا برود و حق طبیعت زنده در مقابل حق طبیعت مرده باید محفوظ بماند.

می توان بیان بالا را دلیل دوازدهم بر رد نظریه «ارزش كار» دانست، به این بیان كه اگر ارزش هر چیز مساوی كاری باشد كه صرف ایجاد آن شده است لازم می آید كه ارزش نیروی كار معادل مخارج كارگر باشد نه بیشتر. پس لازم می آید كه قانون مفرغ عادلانه باشد و كارفرما اضافه ارزش را بحق ببرد و كار ظالمانه ای صورت نداده باشد.

به طور كلی نظریه «ارزش مقدار مصرف انرژی از نظر تعادل مقادیر واقعی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 491
كارها و استحقاقها برای بهره ها» یك نظریه ضد كارگری است.

در كتاب تاریخ عقاید اقتصادی تألیف لوئی بدن، ترجمه دكتر هوشنگ نهاوندی نظریه ارزش ماركس را انتقاد می كند به كمتر از انتقاداتی كه ما كردیم. اضافاتی كه در آنجا هست یكی این است كه می گوید:

عصاره نظریه ماركس این است كه اساس ارزش تنها بر كارِ دستی نهاده شده و تنها بازوی انسان ممكن است خلاق ارزش باشد؛ نه اختراع تولید ارزش می كند نه سازمان گذاری و نه مدیریت [11] این بیان از نظر مولّد ارزش بودن سازمان و مدیریت، بیان تازه ای است، از آن نظر كه با اینكه قبول كنیم كه منشأ ارزش كار است، باید قبول كنیم كه سازمان و همچنین مدیریت در ایجاد كار مؤثر است.

در صفحه 143 آن كتاب می گوید:

كار به خودی خود به وجود آورنده ارزش نیست. یك تابلوی نقاشی زننده نازیبای نامأنوس ارزشی ندارد ولو آنكه ساعتهای طولانی برای ساختن و پرداختن آن به هدر رفته باشد.

این بیان چندان تازه نیست، فقط مؤید نظری است كه قبلاً گفتیم كه كار مساوی ارزش نیست، موجد ارزش است، همچنانكه جنس و فرم و ابتكار نیز موجد ارزش است. حقیقت ارزش عبارت است از مفید و مطلوب بودن در زمینه عدم عمومیت و رایگانی، و به عبارت دیگر در زمینه ندرت، و یا به عبارت دیگر در زمینه قابلیت تخصیص و انحصار.

ایضاً در همان صفحه می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 492
نتیجه منطقی نظریه ماركس این است كه ارزش در زمان تغییر نمی كند، ولی همه می دانیم كه این طور نیست؛ شراب خوب با گذشت زمان ارزش بیشتری می یابد، حال آنكه. . .

این ایراد باید به دو ایراد تجزیه شود: یكی اینكه عامل زمان بما هو هو ایجاد ارزش می كند به عنوان قدمت، مثل عتیقه ها، سكه های قدیم، خطوط قدیم، بناهای قدیمی، امثال اینها. دیگر اینكه خود طبیعت در طول زمان تأثیراتی می كند كه ارزش را بالا می برد. ترشی كهنه، سیر هفت ساله و غیره از این قبیل است.

معلوم می شود كه طبیعت مرده (البته طبیعت نه صنعت) نیز احیاناً مانند طبیعت زنده مولّد ارزش می شود از راه اینكه عمل می كند، با این تفاوت كه طبیعت زنده مولّد مثل است و افزایش دهنده است ولی طبیعت جامد فقط تغییرات كیفی می دهد.

از مجموع آنچه گذشت معلوم شد كه ارزش نه ذاتی اشیاء است كه از قبیل صفات فی نفسه اشیاء باشد، و نه اعتباری و قراردادی است. اصل ارزش ناشی از مفید بودن است- كه منشأ و مبدأ تقاضاست- به علاوه ی ندرت وجود، ولی البته ندرت وجودی كه مبدأش قابلیت تملك و انحصار باشد. و اما درجه ارزش، یعنی بها و قیمت خاص، بستگی دارد به مقدار تقاضا و مقدار ندرت و عدم ندرت، یعنی در دسترس بودن و نبودن. كار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یك طرف، و مفید كردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها؛ چنانكه قبلاً گذشت.

و اما بحث دوم، یعنی بحث ارزش اضافی.

در گذشته گفتیم كه اگر ثابت شود سرمایه داری مستلزم این است كه كارفرما سودی را كه صد درصد به كارگر تعلق دارد می برد، نمی تواند مشروع باشد.

سوسیالیستها این مطلب را با برهان خاصی خواسته اند اثبات كنند. (ما خود راه خاصی در آینده ذكر خواهیم كرد برای نامشروع بودن سرمایه داری. ) مطابق فرضیه سوسیالیستها اثبات این مطلب متوقف بر اثبات دو مطلب دیگر است: اول اینكه ارزش هر چیزی مساوی كاری است كه در آن چیز صورت گرفته است. دوم اینكه ارزش اضافی كه در سرمایه داری پدید می آید فقط و فقط ناشی از نیروی كارگر است، افزار تولید دخالتی در اضافه ارزش ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 493
ما اصل اول را باطل شناختیم، علیهذا احتیاجی به ابطال نظر ماركس در باب ارزش اضافی نداریم؛ ولی فعلاً بنا می گذاریم بر قبول اصل اول كه آدام اسمیت و ریكاردو آن را ابداع كردند و ماركس از آنها پیروی كرد؛ یعنی قبول می كنیم كه ارزش هر چیز ناشی از كاری است كه در آن صورت گرفته است و به مقدار كاری است كه در آن صورت گرفته است.

اكنون ببینیم تكلیف اضافه ارزش چه می شود؟ در اینجا به نظر ما در چند مطلب باید بحث شود: .

الف. آیا استفاده از نیروی كار به منظور فروش و استفاده از حاصل آن، و به عبارت دیگر استفاده از اضافه ارزش، از مشخصات كاپیتالیسم جدید است یا آنكه حتی در نظام اقتصاد ساده قدیم نیز بوده است؛ و اگر در قدیم هم بوده است پس مشخص اصلی سرمایه داری جدید چیست؟ و به عبارت دیگر فصل ممیز رژیم اقتصادی جدید چیست؟ .

ب. آیا همان طور كه ارزش هر چیزی ناشی از كاری است كه در آن صورت گرفته است و به مقدار كاری است كه در آن صورت گرفته است، قدرت ایجاد ارزش هر چیز نیز به اندازه ارزش خود آن چیز است؟ یا ممكن است چیزی بیش از اندازه ارزشی كه دارد ارزش ایجاد كند، و به عبارت دیگر بیش از اندازه كاری كه در ایجاد آن صورت گرفته كار تحویل دهد؟ به عبارت دیگر آیا مقدار كاری كه از اشیاء ساخته است حداكثر مساوی است با مقدار كاری كه در آنها تراكم یافته، و هر چیزی فقط قادر است مقدار كار متراكم شده در خود را به دیگری منتقل كند، یا قادر است بیش از آن مقدار كاری كه صرف خودش شده است به دیگری منتقل نماید؟ به عبارت دیگر، مطابق اصطلاح ماركسیستها، آیا ارزش اشیاء، ثابت است یا متغیر؟ یا شقّ سومی در كار است و باید قائل به تفصیل شد و آن اینكه بعضی اشیاء قادر نیستند و بعضی اشیاء دیگر قادرند. اگر اینچنین است رمز این تفاوت در كجاست؟ .

ج. آیا نظریه ارزش اضافی كارل ماركس سرمایه داری را ظالمانه جلوه داده است یا برعكس، آن را عادلانه جلوه داده است؟ به عبارت دیگر آیا ماركس سرمایه داری را از جنبه اخلاقی و حقوقی تبرئه و تطهیر كرده و قانون مفرغ را تصحیح كرده است، یا ظالمانه بودن آنها را به ثبوت رسانده است؟ .

د. ارزش اضافی از نظر ما مربوط به عادلانه نبودن مزد است از طرفی، و به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 494
استثمار مصرف كننده است از طرف دیگر، و مربوط به ماشین است از جانب سوم. .

هـ. آیا سودی كه بازرگان می برد سهمی از اضافه ارزش تولیدكننده است، آنچنانكه سوسیالیستها می گویند، و در نتیجه بازرگان تولیدكننده را استثمار می كند، یا سودی كه می برد اگر زائد بر مقدار كار و ابتكاری است كه به خرج می دهد استثمار مصرف كننده است نه شركت در ارزش اضافی تولیدكننده (و یا هر دو) ؟ .

سوسیالیستها روی قاعده ای كه دارند مبنی بر اینكه هر چیزی جبراً در حدود قیمت واقعی خود به فروش می رسد و بازار تعیین كننده ارزش واقعی است، ناچارند كه سودهای ناروای بازرگانی را تعدی به حقوق تولیدكنندگان بدانند و بس. اما به نظر ما كه این مطلب را قبول نداریم سود ناروای بازرگان ممكن است تعدی به حقوق تولیدكننده باشد، و ممكن است تعدی به حقوق مصرف كننده بوده باشد. .

و. [12]ریشه اضافه ارزش را در كاپیتالیسم جدید باید در خود تكنیك و صنعت دانست. این مخترعین هستند كه توانستند ابزارهایی بسازند كه بتوانند صدها و بلكه میلیونها برابر كاری كه صرف ایجاد آنها شده است كار تولید كنند و طبیعت را استخدام كنند. سرمایه دار محصول علم را كه اثر نبوغ دانشمند و پیشرفت اجتماع است و به اجتماع تعلق دارد نه به فرد [13]، با خریدن استخدام می كند و از طرف دیگر نیروی كارگر را استخدام می كند و سود سرشار می برد. ریشه خلافكاری سرمایه داری جدید و همچنین تجارت را تا آنجا كه با كارخانه داری مربوط است باید در تحت اختیار قرار دادن وسائلی كه به عموم مردم تعلق دارد و قابل خرید و فروش نیست جستجو كرد. سوسیالیسم تنها از این راه است كه قابل توجیه است [14].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 495
این وسائل بر دو قسم است: وسائل و منابع طبیعی، و وسائل و منابع صناعی. به همین دلیل سوسیالیسم، هم در قدیم می توانسته است وجود پیدا كند (به واسطه منابع طبیعی) و هم در جدید (كه منابع صناعی نیز به آن افزوده شده است) . .

اما قسمت اول: هرچند سوسیالیستها مدعی هستند كه اضافه ارزش به واسطه خرید و فروش نیروی كارگر، از مشخصات سرمایه داری جدید است، چنانكه قبلاً گذشت، ولی به عقیده ما در قدیم نیز وجود داشته است. كارخانه های قالیبافی و پارچه بافی و دستگاههای زرگری و قلم زنی و حتی خیاطیهای وسیع و كفاشیهای وسیع و غیره، همه اینها یك عده كارگر می گیرند و می گرفته اند و مزد معین به آنها می داده اند و با كار آنها تجارت و معامله می كرده اند؛ چیزی كه هست، همین معنی در عصر جدید و عصر ماشین توسعه پیدا كرده است. صرف توسعه و تغییر كمّی، ماهیت شی ء را عوض نمی كند مادامی كه منجر به تغییر كیفی نشود.


[1] بلكه قبلاً گفتیم كه اگر این اصل را قبول كنیم كه ارزش مساوی كار است، اشیاء یك قیمت واقعی غیرقابل تغییری پیدا می كنند و فروش خانه به زیادتر از قیمتی كه تمام شده، یا اجاره بهای آن بیشتر از قیمت خود خانه، جزء ارزش اضافی خواهد بود مگر اینكه برای عامل زمان هم ارزش قائل شویم.
[2] احتمالات باب ارزش:

الف. ارزش اشیاء یك صفت ذاتی است.

ب. ارزش مربوط است به عمل و كاری كه در ایجاد آنها صورت گرفته است (علت) .

ج. مربوط است به اثری كه بر اشیاء مترتب است (معلول) .

د. مربوط است به اثر به علاوه ی در دسترس نبودن.

هـ. صرفاً قراردادی و اعتباری است و چون مكتب سوداگران به مبادله زیاد اهمیت می دادند تقریباً نظر آنها این بود كه مبادله ایجاد ارزش می كند.

و. فیزیوكراتها گفتند مبادله موجد ارزش نیست بلكه طبیعت موجد ارزش است.
[3] لیكن بعداً این انتقاد رد خواهد شد.
[4] به عبارت دیگر ارزش هر شی ء ناشی از اثری است كه بر آن شی ء مترتب می شود نه از علتی كه آن را ایجاد كرده است، خواه آن علت كار باشد یا غیر آن. البته اثر داشتن به تنهایی علت ارزش نیست، ندرت و تحت انحصار بودن نیز، هم در اصل ارزش هم در درجه ارزش دخیل است.
[5] همچنین یك اتومبیل به صرف اینكه چند ماه كار كرد و از دست اول بودن خارج شد، در حدود ربع و یا ثلث قیمتش كاهش می یابد، در صورتی كه از مقدار كار مجسم هرگز به آن اندازه كاسته نشده است، به عبارت دیگر یك صدم آن هم استهلاك نشده است، چرا؟ چون دست اول بودن و بكر بودن، برای روح متجمل و خودپرست بشر ارزش خاصی دارد.
[6] طبق این نظریه یك كشاورز كه با یك گاو زراعت می كند، زمین را شخم می زند و صاف می كند و با او خرمن را می كوبد، سهم گاو از سهم انسان كه نقشه و ابتكار عمل در دست او است بیشتر است، زیرا گاو انرژی بیشتری مجموعاً صرف كرده است.
[7] بقره/261
[8] همان طوری كه قبلاً اشاره كردیم مطابق نظر بعضی از فلاسفه الهی طبیعت مرده علت اِعدادی طبیعت زنده است نه علت ایجابی آن. لهذا مانعی ندارد كه معلول بر علت افزایش داشته باشد.
[9] این برهان را به این شكل نیز می توان بیان كرد كه با مسئله ارزش اضافی نیز بستگی پیدا كند: اگر «ارزش كار» است آیا هر شی ء صاحب ارزش فقط ارزش خود را می تواند پس بدهد و به غیر منتقل كند، یا قادر است اضافه ارزش بر ارزش واقعی خود ایجاد كند؟ اگر قادر نیست پس لازم می آید تكامل اقتصادی هرگز رخ ندهد و این خلاف ضرورت است. اگر قادر است ایجاد كند پس ناچار یك موجود می تواند اضافه ارزش ایجاد كند و در این صورت نمی توان فقط این را به نیروی بازوی انسان اختصاص داد؛ یا تمام موجودات این طور هستند و یا خصوص طبیعت زنده این طور است و این یا از آن جهت است كه طبیعت زنده قادر است بیش از مقدار ماده ای كه صرف آن شده است نیرو و ماده تولید كند (طبق نظر صدرالمتألهین) و یا از آن جهت است كه كار یگانه عامل ایجاد ارزش نیست، خود طبیعت نیز ایجاد ارزش می كند و ارزش كار نیست، كار یكی از علل و عوامل ایجاد ارزش است؛ ارزش عبارت است از ارج داشتن چیزی و آن تابع فایده و احتیاج است از طرفی، و تابع ندرت و قابلیت انحصار است از طرف دیگر.
[10] رجوع شود به كتاب عقاید بزرگترین علمای اقتصاد ص 82 و ص 90.
[11] تاریخ عقاید اقتصادی ، ص 142
[12] این قسمت مربوط است به قسمت اول و قسمت چهارم [یعنی بندهای الف و د] ؛ مطلب جداگانه ای نیست.
[13] زیرا حتی خود دانشمند نمی تواند اختراع را در انحصار خود قرار دهد.
[14] اختراع و صنعت نظیر تألیف كتاب است. امتیاز كتاب تعلق دارد به مؤلف. مالك كاغذ و قلم حق دارد از روی نسخه ملكی خود برای مطالعه خود نسخه ای استنساخ كند، اما حق ندارد با كاغذ و مركّب و حروف چاپی و ماشین خود هزار نسخه از روی نسخه خود چاپ كند و به فروش برساند. در قدیم كه چاپ نبود حق تألیف نبود، ولی ماشین این حق را ایجاد كرده است. این حق را اجتماع اعتبار می كند. ولی چرا این حق در مورد صنایع و اختراعات اعتبار نمی شود؟ چه فرق است میان كتابی كه تألیف می شود و هزاران نسخه از آن به منظور تجارت چاپ می شود، و ماشینی كه اختراع می شود و هزارها ماشین نظیر آن بعداً ساخته می شود؟ آیا استفاده دیگران از ابتكار او نظیر استنساخ كتاب با قلم است یا نظیر چاپ برای فروش است؟ به عقیده ما شقّ سوم است كه مشابه شقّ دوم است؛ برای استفاده شخصی نیست، برای تكثیر مثل و فروش آنها هم نیست، بلكه برای استفاده مادی از محصول كار آن ماشین است، و بالاخره برای تجارت با محصول زحمت دیگری است. بلی، كسی كه كارخانه ی ساختن آن ماشین را دایر می كند، عیناً نظیر كسی است كه كتاب دیگری را چاپ می كند و دنیا از آن نظر تا حدی مالكیت و امتیاز قائل است. و اما كسی كه یك ماشین تولید كننده می خرد، مانند كسی است كه یك كتاب می خرد، با این تفاوت كه كتاب مولّد نیست ولی ماشین مولّد است و كار ایجاد می كند و خود به خود مبدأ ثروت است و مشابه طبیعت است؛ قدرت ایجاد ارزش او آن قدر با كاری كه صرف آن شده است تفاوت دارد كه شبیه طبیعت است. در اجتماع چیزی به وجود آمده است كه مثل طبیعت قادر است با كار كم كه صرف آن می شود، و احیاناً بدون كار، ایجاد ارزش كند. علیهذا مخترع ماشین، تنها محصول كار نمی فروشد، او خالق چیزی است كه آن چیز خالق كار است و خالق ارزش است؛ به دست او چنین چیزی جاری شده است؛ لهذا نمی تواند آن چیز مملوك شخصی باشد و مبادله شود، در عین اینكه به مخترع باید پاداش داده شود. می توان گفت حق التألیف نیز پاداش است نه مال كه مثل مالهای دیگر مبادله شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است