در
کتابخانه
بازدید : 190834تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی
Expand تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی
ثروت یا مال
Expand مالكیت از نظر فلسفی مالكیت از نظر فلسفی
Expand ارزش اضافی ارزش اضافی
Expand سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام
شركت از نظر فقه اسلام
Collapse رساله های اقتصادی رساله های اقتصادی
Expand یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام
قرآن و اقتصاد
پول و مال
یادداشت نظری به نظام اقتصادی اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. یكی از مسائلی كه در رژیمهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مطرح است مسئله ارث است كه آیا عادلانه است یا ظالمانه؟ .

2. بدیهی است كه این بحث چون از آن نظر است كه چه «باید» كرد قطعاً جنبه اخلاقی به خود می گیرد هرچند ممكن است از بعضی از جنبه ها فقط نظر به جهت اجتماعی از نظر مصالح عالیه بشریت باشد بدون آنكه توجه به جنبه عدالت و ظلم بشود. ولی البته از نظر مكتب ما مصالح عالیه بشریت همیشه توأم است با حق اجتماع و قهراً مخالف عدالت نخواهد بود. اساساً معنی ندارد كه یك چیزی در نظر عقل در عین اینكه ظلم و تجاوز است خوب و مستحسن باشد. تنها از نظر غریزه و احساس ممكن است این تفاوت میان عقل و احساس وجود پیدا كند.

3. ارث از توابع مالكیت فردی است؛ یعنی اگر مالكیت فردی را به هیچ نحو صحیح ندانیم و یا عملاً وجود نداشته باشد بحث از ارث بلاموضوع است. لهذا این دو بحث بهتر است توأم با یكدیگر تحت عنوان مالكیت و ارث ذكر شود.

لازمه نفی مالكیت فردی نفی ارث هست، اما لازمه قبول مالكیت فردی قبول ارث نیست؛ زیرا ممكن است كسی مالكیت را از نظر اولویت طبیعی میان كارگر و كار بپذیرد و غیر از كار موجبی برای مالكیت قائل نباشد و علیهذا ارث را از لحاظ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 516
قطع رابطه میان كار و مالكیت رد كند. سوسیالیستها مخالف مالكیت اموری كه با كار شخصی تولید شده باشد نیستند ولی اغلب مخالف ارث می باشند؛ كما اینكه ممكن است كسی طرفدار سرمایه داری ولی مخالف ارث باشد؛ هرچند هنوز اطلاع نداریم همچو شخصی در دنیا وجود داشته است یا وجود دارد. اما ملازمه ای میان سرمایه داری، یعنی مالكیت ابزار تولید، و قبول ارث نیست، زیرا هركدام از ایندو (سرمایه داری و ارث) ملاك و مبنای جداگانه دارند. سوسیالیستها مدعی هستند كه ارث بزرگترین مظهر بی عدالتی و بزرگترین عامل وجود سرمایه داری است؛ بدون ارث سرمایه داری امكان پذیر نیست. این نظر البته صحیح نیست، به دلیل اینكه تاریخ نشان می دهد سرمایه داران زیادی را كه از پدر و مادر فقیر به دنیا آمده اند و تدریجاً ثروت كلانی كه از نظر سرمایه دار مشروع است به چنگ آورده اند. به هر حال لازمه پذیرفتن سرمایه داری پذیرفتن ارث نیست، كما اینكه لازمه پذیرفتن مالكیت و ارث پذیرفتن سرمایه داری یعنی مالكیت ابزار تولید، خواه وسائل طبیعی یعنی زمین و آب و خواه وسائل مصنوعی یعنی ماشینهای تولید، نیست.

4. طرفداران ارث به نقل فلیسین شاله در جزوه سرمایه داری و سوسیالیسم صفحه 22 مجموعاً سه دلیل برای مشروع بودن ارث ذكر كرده اند: .

الف. «حق ارث گذاردن نتیجه منطقی حق مالكیت است. انسان مختار است آنچه را كه مالك است از بین ببرد یا ببخشد؛ بنابراین می تواند دستور دهد كه بعد از مرگ او آن را به دیگران ببخشند، یعنی می تواند آن را به ارث بگذارد. با از بین رفتن كسی كه شی ء را تولید كرده است شی ء از بین نمی رود. بنابراین آن كس می تواند اشخاصی را كه باید بعد از مرگ او شی ء را صاحب شوند تعیین كند. » .

ب. «ارث از نقطه نظر اخلاقی، مشروع بلكه ممدوح است، زیرا سبب تقویت رابطه ی خانوادگی می شود. فی الحقیقه امید اینكه بتوانند برای اطفال خود آسایش و رفاهیّت بیشتری فراهم نمایند، سبب تحریك فعالیت پدر و مادر و تشویق آنها به زحمت كشیدن می گردد. » .

ج. «از نقطه نظر اجتماعی ارث مفید بلكه لازم است. اگر ارث مرسوم نبود آدمیان همینكه به سن معینی می رسیدند دیگر كار نمی كردند، آنچه را كه قبلاً تولید نموده بودند به مصرف می رسانیدند. جامعه را می توان به شخصی تشبیه كرد كه احتیاج به محصول فراوان دارد و از تمام ترقیات و تمام عواملی كه تشویق به كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 517
كردن می نماید منتفع می شود؛ این شخص (اجتماع) است كه از تمام میراثهای فردی استفاده می كند. » .

در صفحه 39 از طرف سوسیالیستهای مخالف ارث چنین می گوید:

اصل قانونی و ظاهراً مشروعی كه بقای این بی عدالتی اساسی را (كه مشخص جامعه كنونی است) سبب می شود اصل ارث است. برفرض كه املاك و ثروتهایی كه امروز وجود دارد نتیجه كار اجداد باشد خلاف عدالت است كه كسی بتواند از ثروتی كه اجدادش به دست آورده اند استفاده كند. ارث بردن از این حیث مخالفت عدالت است كه قطع رابطه بین مالكیت و كار را تحقق می بخشد و تسجیل می كند.

در صفحه 40 از طرف سوسیالیستها جواب دلیل اول طرفداران ارث را این طور می دهد:

اگر چیزی را كه ساخته می شود منحصراً محصول كار فردی بدانیم اشتباه كرده ایم زیرا آن چیز در عین حال نتیجه زحمات جامعه نیز محسوب می شود. فی الحقیقه شخصی كه كار می كند در میان جامعه بسر می برد و از حمایت آن بهره مند می گردد و نیز از تمام كاری كه آدمیان در گذشته و حال انجام داده اند و از تمام اكتشافات علوم و اختراعات فنون استفاده می نماید. بنابراین چیزی كه تولید می شود، هم محصول كار فرد است و هم محصول كار جامعه. ممكن است جامعه در حیات فردِ تولیدكننده ی اشیاء از حقی كه بر آن اشیاء دارد صرف نظر نماید ولی بعد از مرگ آن فرد می تواند حق خود را مطالبه كند.

در صفحه 41 جواب دلیل دوم طرفداران ارث را این طور می دهد:

از نقطه نظر عواطف و احساسات، راست است كه پدران از كوششی كه برای اصلاح اوضاع و تأمین آتیه فرزندان خود مبذول می دارند لذت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 518
می برند، لكن باید دانست كه ارث به جای اینكه سبب اتحاد افراد خانواده بشود بیشتر موجب افتراق و اختلاف ایشان می گردد.

در جواب دلیل سوم طرفداران ارث می گوید:

اصل نفع اجتماعی نیز كه طرفداران سرمایه داری برای موجه ساختن ارث دلیل می آورند مورد قبول سوسیالیستها نیست. اینها می گویند اگر آدمیان به ارث گذاردن هم علاقه نداشتند باز بسیاری از آنها در نتیجه عادت، ذوق یا جاه طلبی به كار خود ادامه می دهند.

سوسیالیستها گذشته از اینكه ادلّه طرفداران ارث را رد می كنند ادلّه جداگانه ای نیز بر بطلان ارث ذكر می كنند از قبیل قطع رابطه كار و مالكیت، فساد اخلاق و عاطل و باطل ماندن ورّاث، مقدمه شدن برای اینكه بعد از چند نسل ثروتها در نقطه های خاصی متمركز شود و بی عدالتی (عدم مساوات و اختلاف طبقاتی) به وجود بیاید.

البته ما بعداً راجع به این سه دلیل سوسیالیستها بحث خواهیم كرد. اكنون به سه دلیل طرفداران ارث، با توجه به نظر مخالف سوسیالیستها، می پردازیم.

مقدمتاً باید بگوییم مثل این است كه ارث در میان غربیها تابع وصیت و داخل در باب وصیت است، در صورتی كه می دانیم ارث در اسلام غیر از وصیت است.

وصیت حق مالك است و ارث حكم فرضی الهی خارج از اختیار مورّث. در غرب یك شخص می تواند تمام دارایی خود را به شخص دلخواه خود حتی به سگ خود یا گربه عزیز خود به عنوان ارث منتقل كند، اما در اسلام اینچنین آزادی وجود ندارد و ثروت خواه ناخواه به نسبتهای معین میان فرزندان و پدر و مادر و همسر تقسیم و تجزیه می شود.

اما راجع به دلیل اول: سخن طرفداران ارث مبنی بر اینكه نتیجه منطقی مالكیت حق ارث گذاشتن است، درست نیست. مدعای سوسیالیستها در اینكه اجتماع هم ذی حق است درست است ولی دلیل سوسیالیستها و همچنین استنتاج آنها صحیح نیست. آنها می گویند به این دلیل اجتماع حق دارد كه در ایجاد ثروت فرد شریك است زیرا فرد در حمایت اجتماع زندگی كرده و از زحمات دیگران (گذشتگان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 519
حاضرین) استفاده كرده تا توانسته است این ثروت را تولید كند، و جامعه در زمان حیات شخص فقط از حق خود صرف نظر می كند نه در بعد از فوت او.

این ایراد درست نیست، زیرا هرچند افراد از حمایت یكدیگر برخوردارند ولی این حمایت متقابل است، و فرض این است كه ما مالكیت فردی را پذیرفته ایم. اگر این حمایت متقابل را سبب مالكیت اشتراكی بدانیم كه موضوعی برای ارث نیست؛ ولی اگر مالكیت فردی را برای خود شخص پذیرفتیم قهراً برای او اولویت تصرف و اختیاراتی قائل هستیم. در این صورت باید گفت چه دلیلی هست كه این اختیارات محدود به زمان حیات است؟ خلاصه اینكه بنا بر قبول حق مالكیت فردی، حق حمایت و حق تعاون غیر مستقیم افراد نسبت به یكدیگر طرفینی است؛ همان طوری كه این فرد از دیگران كمك گرفته است كمك هم داده است؛ نتیجه اینكه محصول كار هركس مال خودش و تحت نظر خودش حتی بعد از ممات.

ثانیاً «جامعه از حق خود در زمان حیات شخص صرف نظر كرده» یعنی چه؟ ! مثل این است كه مالكیت فردی را نتیجه بخشش اجتماع بدانیم نه یك حق مشروع و اصیل.

ثالثاً با چه مقیاسی كشف می كنیم كه در زمان حیات، بخشیده و با چه مقیاسی كشف می كنیم كه برای بعد از فوت به حق خود رجوع كرده است؟ .

به نظر ما دلیل اول به شكلی كه بیان شد باطل است، در عین اینكه ارث را به شكل خاص اسلامی قبول داریم. ما می گوییم نتیجه مالكیت اختیار تامّ مالك نیست. ارث نیز از نظر اسلام لازمه مالكیت و اختیار تامّ مالك نیست بلكه جهت دیگر دارد. به نظر ما علت اینكه مالك اختیار مطلق ندارد كه در غیر مصالح خود یا اجتماع مال را مصرف كند، مثل اینكه معدوم كند یا استفاده نامشروع ببرد، این است كه ماده ثروت را طبیعت برای همه آفریده است و كار فقط او را مفید و دارای ارزش كرده است [1]. مالكیت فرد نسبت به ثروت به مقداری است كه روی آن كار صورت داده است؛ و اما معدوم كردن یا استفاده نامشروع كردن تضییع ماده است بدون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 520
مجوز. در ورقه های «اسلام، سرمایه داری، سوسیالیسم» اینچنین گفته ایم:

مواد خام اوّلی قبل از انجام كار به همه تعلق داشته است، بعد از انجام كار تعلقش به دیگران سلب نمی شود، كار سبب می شود كه شخص نسبت به دیگران اولویتی نسبت به آن شی ء پیدا كند. اثر این اولویت این است كه حق دارد استفاده مشروع، یعنی استفاده ای كه با هدفهای طبیعت و فطرت هماهنگ باشد، ببرد اما حق ندارد آن را معدوم كند و از بین ببرد یا استفاده نامشروع از آن ببرد، چون در عین حال این مال به جامعه تعلق دارد. اسراف و تبذیر و هرگونه استفاده نامشروع، از آن جهت جایز نیست كه تصرف در حق غیر است بدون مجوز. بلی، اگر انسان قادر بود حتی ماده را با كار ایجاد و خلق كند جای این بود كه مالكیت، مطلق باشد؛ بلكه اگر خالق و آفریننده محصول می بود باز هم حق تضییع و اسراف نداشت زیرا خودش محصول اجتماع است، او خودش واجب الوجود بالذات نیست، فردی است قائم به اجتماع، اجتماع در نیروهای علمی و دماغی و بدنی او دخیل است، آن قوا تنها مال خودش نیست، اجتماع در آنها ذی حق است، و لهذا خودكشی از جنبه حقوق اجتماعی- قطع نظر از تكلیف الهی كه حتی با تجویز اجتماع نیز جایز نمی شود- نیز جایز نیست، زیرا فرد محصول اجتماع و مدیون اجتماع است.

از این بیان نتیجه می شود كه انسان حق تضییع ندارد اما حق بخشش و هبه و وقف و صلح و ابراء و همچنین حق مجّاناً خدمت كردن، مادامی كه به اجتماع صدمه نزند، از او سلب نمی شود؛ حق وصیت و توریث- اگر بتوان آن را حق مورّث دانست [2]- از او سلب نمی شود؛ اما اینكه لازمه دخالت اجتماع این است كه حق تصرف منحصر باشد به زمان حیات، دلیل ندارد.

پس دلیل اول طرفداران ارث صحیح نیست و جواب سوسیالیستها هم صحیح نیست. آن دلیل، برای ارث به طرز غربی است كه از حقوق و از توابع مالكیت است، و اما ارث اسلامی به كیفیتی كه دارد كه خارج از اختیار مورّث است بر پایه حق مالكیت نیست.

اما دلیل دوم. این دلیل مشوّش است؛ از آنجا كه می گوید: «فی الحقیقه امید به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 521
اینكه. . . » این دلیل را با دلیل سوم یكی می كند. ثانیاً معلوم نیست چرا این دلیل را اخلاقی خوانده است. حداكثر درباره این دلیل این طور می توان گفت كه توارث كه بر اصل «وَ أُولُوا اَلْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اَللّهِ» [3]است رابطه فامیلی و مخصوصاً خانوادگی را محكمتر می كند. خیلی فرق است میان اینكه پدری بمیرد و زن و فرزندان از جای خود تكان نخورند و فعالیت پدر را برای خود بدانند، و بین اینكه بعد از مردن پدر مجبور باشند نسبت به مایملك پدر بیگانه باشند. اگر نسلهای بعد از آثار فعالیت نسلهای قبل خود بهره ببرند بدون شك در نظر یكدیگر بسیار معزّزتر و محترمتر می شوند. فعالیت پدر برای آینده فرزندان، با توجه فرزندان به این جهت و عواطفی كه از این جهت میان آنها متبادل می شود، ارتباط را قویتر می كند و استحكام روابط خانوادگی مطلوب است.

بیان دیگر اینكه توارث نوعی لذت و احساس آسایش و نوعی زندگی در پرتو عواطف است، هم از نظر مورّث و هم از نظر ورّاث؛ و اخلاقاً صحیح نیست كه این سعادت را از بشر سلب كنیم. جواب سوسیالیستها به اینكه ارث سبب تفرق می شود نه اتحاد، بسیار ضعیف است.

دلیل چهارم دلیلی است قوی. خود سوسیالیستها نیز آنجا كه می گویند: «بسیاری از مردم در اثر عادت. . . » اعتراف ضمنی می كنند كه توریث مشوق اجتماعی مهمی است [4]. .

جای هیچ گونه تردیدی نیست كه قانون ارث سبب می شود انسان به خاطر فرزندان خود تا لحظه آخر از كار و كوشش خودداری نكند و قوا و استعدادهای خود را به كار اندازد. افرادی را سراغ داریم كه تا حدود پنجاه سالگی بچه نداشته اند و از آن پس صاحب فرزند شده اند و می گویند «از وقتی كه صاحب فرزند شده ایم به زندگی از نظر تأمین آتیه این فرزند به شكل جدی تری نگاه می كنیم. » عمده این است كه ادلّه سوسیالیستها را بر نامشروع بودن ارث بررسی كنیم. دلیلهای آنها سه تاست:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 522
1. قطع رابطه كار و مالكیت خلاف عدالت است.

2. ارث سبب می شود كه ورثه، مفتخوار و در نتیجه از لحاظ تربیت عاطل و باطل بمانند.

3. ارث سبب می شود كه فاصله طبقاتی تدریجاً زیاد بشود.

این سه ایراد، اوّلی جنبه حقوقی دارد، دومی جنبه تربیتی، سومی جنبه اجتماعی.

از جنبه اول باید گفت ظلم و تجاوز است؛ از جنبه دوم باید گفت اخلاق و تربیت فرد را فاسد می كند؛ از جنبه سوم باید گفت اجتماع را فاسد می كند.

جواب دلیل اول واضح است: آنچه ظلم و خلاف عدالت است این است كه شخصی محصول كار دیگری را مصرف كند و او را محروم سازد؛ یا قانون، شخصی را علی رغم اراده خودش محروم كند و مال شخصی او را به دیگری بدهد؛ اما در صورتی كه خود شخص به اراده خود مال خود را به كسی ببخشد و یا آنكه در صورت مردن و غیرقابل استفاده كردن او مال او را قانون براساس مصالحی به شخص خاصی ببخشد، تجاوز در حق متوفّا نیست. و اما از نظر سایر افراد اجتماع می توان ادعا كرد كه ترجیح بلا مرجّح است و به عبارت دیگر ضد مساوات است و به عبارت دیگر ضد عدالت به معنی مساوات است [5]یعنی خروج از مساوات در شرایط متساوی است در صورتی كه در اینجا شرایط متساوی نیست. مصالح ارث از قبیل تشویق زندگان به عمل و تحكیم روابط ارحام و سبب (زوجیت) سبب می شود كه این قانون وضع و تشریع شود. قانون اینچنانی به نفع عموم است و از این جهت كه كاری به نفع عموم شده مثل این است كه عین مال به عموم مردم داده شود.

قطع رابطه كار و مالكیت را همه جا نمی توان منكر شد. در بعضی جاها مثل هبه و وصیت و صلح و وقف و ابراء، لازمه مالكیت و ارضاء حوائج روحی مالك سبب می شود كه حق بخشش و جود و كرم را از او سلب نكنیم. استدلالی كه ارسطو بر حسن مالكیت فردی كرده این است كه مالكیت اشتراكی موضوع جود و بذل و گذشت را از میان می برد و این خصال و عواطف عالی را می میراند. موضوع قطع رابطه كار و مالكیت مصداق «حَفَظْتَ شَیْئاً وَ غابَتْ عَنْكَ اَشْیاءُ» می باشد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 523
اما دلیل دوم مبنی بر اینكه ارث اخلاق ورّاث را فاسد و آنها را تنبل و لاقید می كند.

این دلیل مبنی بر این است كه یگانه عامل و محرك انسان به فعالیت، احتیاج و بیچارگی است؛ بشر را همیشه باید محتاج لقمه نان نگه داشت تا كار كند و اگر نه بیكار و در نتیجه فاسد و تنبل خواهد شد. ولی حقیقت این است كه فعال و لایق و كارآمد شدن بستگی دارد به مالكیت شخصی و احساس اینكه محصول زحماتم برای خودم و به نام خودم است، و دیگر به تربیت صحیح و محیط سالم. بسیارند افرادی كه محتاجند و فاسدالاخلاق و تنبل، و بسیارند افرادی كه متمكّن اند و فعال.

بسیار اشتباه است كه برای وادار كردن افراد به فعالیت، كاری كنیم كه زندگانی از صفر شروع شود نه از عدد. عجبا كه سوسیالیستها سلب مالكیت فردی از افراد می كنند و تأمین زندگی فرد را به عهده اجتماع می گذارند و نمی گویند تأمین اجتماعی موجب تنبل شدن و بیكاره شدن است؛ در صورتی كه همان دلیل دوم آنها در مورد ارث بر مبنای اصلی سوسیالیسم وارد است، زیرا اگر قبول كنیم یگانه عامل محرك انسان احتیاج فردی است، پس كسی كه از طرف پدر و مال موروثی تأمین شده یا كسی كه اجتماع او را تأمین كرده محركی درونی برای فعالیت نخواهد داشت؛ چیزی كه هست آنجا كه اجتماع او را تأمین می كند تكلیف و وظیفه ای هم به عهده او می گذارد و او به حكم اجبار و وظیفه اسقاط تكلیف می كند نه به حكم شوق و رغبت.

این اشتباه از آنجا پیدا شده كه در اجتماعات فاقد تعلیم و تربیت، دیده شده كه غالباً ورّاث ثروتمندان به سرعت بدبخت شده اند. خیال كرده اند این جهت اثر مالكیت بدون كار است؛ ندانسته اند اثر فقدان تعلیم و تربیت صحیح است. لهذا در جامعه هایی كه آموزش و پرورش كافی دارند چنین حوادثی كمتر رخ می دهد.

اما دلیل سوم، فاصله طبقاتی. اولاً صرف اینكه اجتماعی دارای طبقات باشد و مردم در شرایط مختلف و نامساوی عملاً زندگی كنند، اگر وضع قوانین و اجرای آنها برای همه مردم یكسان باشد و این تفاوت مولود لیاقت و فعالیت خود شخص یا سلف او باشد، ایراد ندارد. مال مشروع را برای فرزند به ارث گذاشتن عیناً نظیر این است كه خصایص طبیعی و هوش و استعداد از طرف مورّث به فرزندان به ارث می رسد. این خصایص را اگر از جامعه دزدیده بود و به فرزندان خود داده بود جامعه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 524
حق مطالبه داشت، اما فرض این است كه نه خصایص طبیعی و نه اموال مكتسب خود را از جامعه ندزدیده است. این گونه تفاوتها هرچند برای ورّاث نسبت به سایرین اكتسابی نیست اما دزدی و سرقت و استعمار دیگران هم نیست؛ مثل این است كه به شخصی از طرف دیگری هدیه ای اعطا شود.

بعلاوه ارث مال همه مردم است، مال یك طبقه خاص نیست. این قانون همه را تشویق می كند كه هرچه می توانند بهتر و بیشتر برای اعقاب خود كه امتداد وجودشان است فعالیت كنند.

اما اگر گفته شود: علاوه بر اصل عدالت و علاوه بر اصل مساوات، یك اصل دیگر هم هست كه در اجتماع باید رعایت شود و آن اصل توازن است. تفاوت اگر زیاد شد خواه ناخواه تعادل اجتماعی بهم می خورد؛ عقاید و افكار و اراده ها و نیروهای افراد انبوهی دنبال رو فكر و عقیده و اراده شخص می گردد؛ مانند باری كه یك طرف سنگین و یك طرف سبك باشد بالاخره به منزل نمی رسد. اگر مالكیت شخصی باشد و ارث نباشد خطر فاصله طبقاتی زیاد نیست، ولی اگر ارث در كار باشد سرمایه ها از نسلی به نسلی منتقل و در اثر تراكم فعالیتهای نسلها سرمایه ها افزایش می یابد و فواصل عظیم طبقاتی پدید می آید.

جواب این است كه اولاً این دلیل كه می گوید ارث سبب می شود كه ثروت در نسلهای متوالی متمركز گردد، ضد استدلال دوم است كه می گفت لازمه ارث فاسد شدن و تنبل شدن نسل است. ثانیاً در اسلام مالیاتهایی به نام زكات و خمس وضع شده كه خود به خود فواصل طبقاتی را كم می كند. ثالثاً ارث اسلامی تقسیم و كوچك كردن مال است، برخلاف ارث مسیحی كه در اختیار مورّث است. رابعاً اصل دیگری در اسلام است كه به حكومت شرعی و قانونی حق می دهد مالیاتهایی طبق مصالح اجتماع عنداللزوم به خاطر مصالح اجتماع، مثل اینكه حاجت خاص اجتماعی پدید آمده و یا به خاطر حفظ تعادل اجتماع، وضع كند. مالیات اسلامی منحصر به زكات و خمس نیست؛ زكات و خمس مالیاتهایی است كه برای همیشه در حدود نصاب و درآمد معین وضع شده و برای همیشه ثابت است. یك سلسله مالیاتهای موقت است كه در اختیار حكام است. از این جهت مانند مجازاتهاست كه بعضی از آنها از طرف اسلام تعیین و تحدید شده، چون قابل تحدید بوده، مثل حد زنا، سرقت، قتل، محارب؛ سایر مجازاتها به نام «تعزیر» در اختیار حكومت است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 525
در باب ارث یك مسئله دیگر كه هست ارث مناصب است. در دوران قدیم مناصب به ارث می رسید؛ پسر یك سرهنگ از دوران شیرخوارگی سرهنگ بود؛ مادرش در حالی كه بچه در رحم بود اشاره به شكم خود می كرد و می گفت: «به جان سرهنگ» ؛ مساجد و معابد برای پیشنمازها ارثی بود؛ حتی امتیاز موقوفه ها ارثی بود؛ ریاست قبائل ارثی بود. در میان عرب این خصوصیت فوق العاده حاكم بود. در اسلام حتی امامت موروثی نیست، جعلی است ولی به جعل الهی؛ خلافت احتیاج به بیعت دارد.
[1] به عبارت بهتر اگر فرد كار كرده تا ثروت مورد نظر را تولید كرده است، خلقت و عوامل طبیعت صد برابر بلكه هزار برابر او در تولید این ثروت دخیل است. در تولید یك میوه حداكثر این است كه بشر /10001 دخالت داشته باشد، باقی دخالتها از ابر و باد و مه و خورشید و فلك است؛ و به عبارت دیگر كار فقط ثروت بالقوه را بالفعل كرده است.
[2] ولی همان طور كه قبلاً گفتیم اشتباه است كه ارث را حق بدانیم. اگر از لحاظ حق بخواهیم بحث كنیم باید درباره وصیت بحث كنیم كه نظیر هبه و وقف و حبس و صلح و غیره است.
[3] انفال/75
[4] بعلاوه آنجا كه امر دائر است یك عاطفه انسانی نظیر علاقه به زن و فرزند را به عنوان عامل مشوّق استخدام كنیم، چرا جای آن را به جاه طلبی كه خشونت دارد و مذموم است بدهیم؟ ! همچنین عادت كه كور است؛ و اما ذوق مطلب درستی است.
[5] خلاصه اینكه اگر عدالت را به معنی مساوات علی الاطلاق در تقسیم بهره ها با قطع نظر از استحقاق و لیاقت و شخصیت فردی در نظر بگیریم خلاف عدالت است. اما عدالت، این گونه مساوات نیست، این گونه مساوات ظلم است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است