اینجا این پرسش پیش می آید: اگر بنا باشد كه ماركسیسم نه از جنبه فلسفی،
علمی باشد و نه از جنبه اقتصادی، پس چگونه توانست جهانگیر بشود و این قدرت
را از كجا به دست آورد؟ آیا غیر از این بود كه یك فلسفه علمی و منطبق بر حقایق
تجربی و تاریخی به دست بشر داد؟ آیا غیر این بود كه نظرات اقتصادی علمی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 545
عرضه داشت؟ .
پاسخ این پرسش این است كه هنر ماركس در این نبود كه توانست نظرات علمی
صحیح به وجود آورد، بلكه در این بود كه توانست از بازوهای مردم نیروی
متشكلی به وجود آورد. ماركس یك مرد انقلابی مبرّز بود نه یك مرد علمی مبرّز.
ماركس شعارهای خوبی ابتكار كرد نه نظرات علمی متقنی. شعار با احساسات
سروكار دارد و نظرات علمی با منطق. ماركس با ابتكار شعارها و با نشان دادن
مظالم سرمایه دارها، البته در اوضاع و احوالی كه مردم جهان ناراضی بودند، توانست
مشتهای گره كرده زیادی به وجود آورد، توانست با قدرت زور، سوسیالیسم را به
وجود آورد و مالكیت فردی را تبدیل به مالكیت اجتماعی و اشتراكی كند. بعلاوه
اینكه مدعای ماركس- یعنی سوسیالیسم یا گرایش به عدالت- مطلبی بود كه زمینه
قبول فراوانی در جهان داشت. پس مدعا از نظری منطقی، افكار ناراضی، شعارها
قوی؛ ناچار قدرت عظیمی در دنیا از این نظر به وجود آمد.