در
کتابخانه
بازدید : 190868تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی
Expand تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی
ثروت یا مال
Expand مالكیت از نظر فلسفی مالكیت از نظر فلسفی
Expand ارزش اضافی ارزش اضافی
Expand سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام
شركت از نظر فقه اسلام
Collapse رساله های اقتصادی رساله های اقتصادی
Expand یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام یادداشت اسلام و اقتصادنظری به نظام اقتصادی اسلام
قرآن و اقتصاد
پول و مال
یادداشت نظری به نظام اقتصادی اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. یك بحث درباره سوسیالیسم آن است كه آیا حتماً فرزند و مولود كاپیتالیسم است، آن طور كه كمونیستها می گویند، و نمی توانسته قبلاً وجود پیدا كند، زیرا محصول نوعی روابط اقتصادی است كه جز بعد از عبور از فئودالیسم و كاپیتالیسم نمی تواند وجود پیدا كند [1]، چنانكه كمونیستها می گویند؟ البته نباید اشتباه شود و گفته شود سوسیالیسم یك ضرورت به اصطلاح وقتیّه است و فقط زمان، مشخص و مبیّن ضرورت آن می باشد، یعنی ضرورت آن را با زمان باید مشخص ساخت، نظیر انخساف و انكساف خورشید و ماه؛ بلكه ضرورت مشروط است. بر فرض اوّل انسانها نمی توانند عامل به شمار روند یا آن را تسریع كنند یا تعویق اندازند؛ و در فرض دوم انسانها قادرند ولی تحت همان شرایط. البته فرضیه سوم فرضیه ماست كه می گوییم مشروط است ولی مشروط به رشد روحی و كمالی مردم و بس.

2. مسئله دیگر تعریف سوسیالیسم است قطع نظر از مرحله تحقق. در صفحه 13 كتاب نامبرده می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 528
سوسیالیسم علمی از آن جهت سوسیالیسم است كه عقیده دارد كاپیتالیسم در حین تكامل به سیستمی منجر می شود كه در آن مالكیت ابزار تولید همگانی است. بدین معنی استفاده از نیروی تولیدی نیز همگانی است.

در صفحه 14 می گوید:

امروز دیگر كم و بیش همه كشورها به جز ایالات متحده امریكا مدعی سوسیالیست بودن هستند، اما آنچه افكار را آشفته می سازد بخصوص وضعیت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. این كشور كه به كمك تبلیغات كمونیستها خود را كشوری سوسیالیست معرفی نموده دارای رژیم سیاسی دیكتاتوری و پلیسی آنچنان مطلقی است كه آن را به عنوان كشور دیكتاتوری سوسیالیستها به حساب می آورند. گروهی می گویند سوسیالیسم آزادی و احترام به شخصیت انسانی است، و بعضی دیگر جواب می دهند كه سوسیالیسم، اشتراكی نمودن ابزار تولید و دیكتاتوری پرولتاریاست. . . تمام انواع سوسیالیسم یك جنبه مشترك دارند: الغاء مالكیت خصوصی كه سرچشمه عدم تساویها و بیدادگریهای اجتماعی است [2] در صفحه 15 می گوید:

برتراند راسل سوسیالیسم را این طور تعریف می كند: سوسیالیسم به معنی مالكیت مشترك زمین و سرمایه تحت یك شكل دموكراتیك حكومت است و مستلزم آن است كه تولید به منظور استفاده و نه به منظور سودجویی هدایت شود. بعلاوه تقسیم تولیدات بایستی به طور تساوی انجام گیرد و در صورتی كه این امر ممكن نباشد باید طوری باشد كه لااقل بتوان این عدم تساوی در توزیع را با تأمین منافع عمومی توجیه نمود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 529
3. در صفحه 8 (مقدمه) سوسیالیسم می نویسد:

اگر سوسیالیسم را به عنوان عكس العملی در برابر بیدادگری اجتماعی مورد نظر قرار دهیم [3]می توان گفت از قدیم ترین ایام وجود داشته است و تحت عناوین گوناگونی نشانه هایی از آن در ادوار قدیم دیده می شود؛ و چنانچه سوسیالیسم یك شكل تاریخی مشخص جامعه تلقی گردد سرچشمه آن در جامعه كاپیتالیستی خواهد بود و در این صورت باید گفت نظریه سوسیالیسم در قرن نوزدهم پا به عرصه وجود گذاشته است.

از این جمله ها این طور فهمیده می شود كه یك اصل اولاً برای اینها مسلّم است و آن تفسیر مادی تاریخ است؛ و الا اگر برای فكر اصالتی قائل بشویم چه مانعی دارد كه طرح سوسیالیسم در آغاز تاریخ نه به عنوان عكس العملی در برابر بیدادگریها بلكه به عنوان برق هدایتی برای اجتماع كه مانند همه جاندارهای دیگر راه خود را با هدایت و بینش- اختیاراً و بدون جبر- طی می كند پیش بینی و بر جامعه عرضه شده باشد. عدالت به مفهوم واقعی خود قبل از سوسیالیسم وجود داشته است و می تواند كوششهای سوسیالیستی با همه شكلهای نوی خود كوششی در راه همان مطلوب قدیمی و ایده آل كهن بشر به شمار رود [4].

پس سوسیالیسم مفهوم دیگری غیر از عكس العملی از درد و غیر از شكل تاریخی مشخصی از اجتماع دارد و آن یك نظر علمی حقوقی مبتنی بر حقوق واقعی و طبیعی فرد و اجتماع است.

ایضاً می نویسد:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 530
این نظریه كه سوسیالیسم را عكس العملی در قبال بیدادگری اجتماعی بدانیم، اساساً جنبه تخیلی دارد و اگر دقیقتر آن را بررسی كنیم فرضیه ای است ادراكی. به طور قطع هر اجتماعی كه به طبقات مختلف تقسیم شود صحنه اجحاف، عدم تساوی و بی عدالتی های كم و بیش پر سروصدایی خواهد بود برحسب درجه تكامل مرحله تاریخی مورد نظر. علت این بیدادگریها ممكن است بسیار آشكار باشد ولكن راه حل آنها در شرایط اقتصادی جنینی باشد (نقل از آنتی دورینگ انگلس) . در برابر وجود بیدادگریهای اجتماعی و نبودن راه حلی متناسب با تحول اقتصادی، انسانها همیشه تمایل داشته اند كه در مغز خود سیستمهای اجتماعی بهتری به عنوان جانشین روشی كه موجب این بیدادگریها بوده است بسازند.

سوسیالیسم در پایان قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم چنین بود. از توماس مورُبس تا لوئی بلان و از نظر مردانی چون سن سیمون، فدریه، اون و كابه سوسیالیسم اساساً عكس العملی است در قبال بیدادگریهای اجتماعی.

امیل دوركهایم آن را «فریادی از درد» می دانست. این نوع سوسیالیسم نه به تحولات اقتصادی متكی است و نه به قوانینی كه از وجود آنها بی اطلاع می باشد، بلكه از عقل و ادراك و روح عدالتخواهی مردم مدد می طلبد؛ هم با توده های مردم، هم با هیئتهای حاكمه، هم با فقرا و هم با توانگران سروكار دارد [5]. ما این نوع سوسیالیسم را كه «تخیلی» نام گرفته بود «ادراكی» می نامیم زیرا یك ادراك روحی است، ادراكی كه به واسطه وجود بیدادگریهای اجتماعی برانگیخته شده ولكن به جای آنكه راه حل این بیدادگریها را در تحولات اجتماعی بجوید در مغز آدمیان جستجو می كند [6] ایرادی كه بر این بیان وارد است یكی این است كه از طرفی سوسیالیسم به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 531
اصطلاع تخیلی را عكس العملی از درد می داند، و از طرف دیگر می گوید از روح عدالتخواهی مردم مدد می طلبد. روح عدالتخواهی یعنی چه؟ اگر ما به روح عدالتخواهی قائل باشیم، تا حدی برای روح اصالت قائل شده ایم و بنابراین تفسیر مادی دچار اشكال می شود و آن نوع سوسیالیسم را صد درصد عكس العمل بیدادگریهای اجتماعی نمی توان دانست زیرا روح عدالتخواهی علی الفرض در بشر هست؛ عدالتخواهی تنها فریاد از ظلم نیست. ثانیاً اینكه می گوید: «این سوسیالیسم به جای اینكه راه حل این بیدادگریها را در تحولات اجتماعی بجوید، در مغز آدمیان جستجو می كند» اگر مقصود این است كه آن نوع سوسیالیسم فقط هنرش استرحام و جلب عواطف است نه وضع قوانین عادلانه، می گوییم این ادعا دروغ است؛ و اگر مقصود این است كه تحولات اجتماعی را- یعنی لزوم اینكه حتماً دوره كاپیتالیسم برسد تا نوبه به سوسیالیسم برسد- در نظر نمی گیرد، می گوییم راست است و لزومی هم ندارد. بعلاوه وضع شوروی از یك طرف و وضع كشورهایی كه بدون آنكه به كاپیتالیسم برسند سوسیالیست شدند ثابت نمود كه سوسیالیسم یك مرحله مشخص از اجتماع بعد از مرحله كاپیتالیسم نیست، همان طور كه صِرف فریادی از درد نیز نیست؛ بلكه حقیقت این است كه سوسیالیسم نظریه ای است حقوقی و علمی مبتنی بر حقوق طبیعی افراد و اجتماع، چنانكه در پیش گفته شد.

به هر حال می توان به نوعی سوسیالیسم ایمان آورد كه بر اصولی طبیعی و واقعی در طبیعت و در عقل انسان بنا شده و مبنای یك سلسله قوانین است و هیچ لزومی ندارد كه بشر پس از دوران كاپیتالیسم به آن برسد. آن سوسیالیسم عبارت است از مالكیت اجتماعی منابع طبیعی از قبیل زمین و آب و سوخت و بالاخره چیزهایی كه بشر آنها را نساخته است بلكه در طبیعت برای بشر ساخته شده است. مالكیت شخصی در این سوسیالیسم یك حق الاختصاص محدودی است. و اما سوسیالیسم به معنی مالكیت عمومی افزار تولید از مشخصات عصر ماشین است و لازمه ماشینیسم است و ما آن را از طریق خصوصیت ماشینیسم اثبات كرده ایم و طریق ارزش اضافی ماركس را رد كرده ایم.

در صفحه 10 می گوید:

هرچند دوران جلوه سوسیالیسم تخیلی پنجاه سال اول قرن نوزدهم بود،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 532
در سالهای بعد هم از میان نرفت و تحت عناوین سوسیالیسم هومانیسم (سوسیالیسم مبتنی بر اصالت انسانی) و هومانیسم (اصالت انسانی) و پرسونالیسم (اصالت شخصیت) بار دیگر رونق یافت. امروز هم مانند اوایل قرن اخیر نویسندگان بسیاری سوسیالیسم را نه به عنوان یك شكل تاریخی جامعه كه نتیجه منطقی تحول اقتصادی است، بلكه به عنوان سیستم حاضر و آماده ای كه به نظر آنها باید جانشین كاپیتالیسم گردد به ما معرفی می كنند. آنها نیز مانند پیش كسوتان خود از قوانین تاریخ و بخصوص از تضادهایی كه بر جامعه جدید حكمفرمایی می كند بی خبر هستند. آنها نیز به عقل و روح عدالتخواهی رجوع می كنند و طبقات جامعه را در نظر نمی گیرند و تنها به انسان چشم دارند.

توهم بزرگ سوسیالیسم تخیلی پیش از آنكه به محتوی سیستم ارتباط داشته باشد، مربوط بدین است كه این نوع سوسیالیسم كمترین توجهی به درجه تكامل مرحله تاریخی مورد نظر ندارد [7] موضوع جبر تاریخ مورد قبول است اما نه جبر اقتصادی. اینها عوامل جبر را كاملاً نشناخته اند. در باب سوسیالیسم از دو جهت باید بحث كرد: یكی از نظر خود تئوری و فرضیه به عنوان اینكه بهترین رژیم زندگی بشر چیست؟ دیگر از نظر اجرا و عمل و اینكه آیا می تواند تماماً یا بعضاً قبل از كاپیتالیسم وجود پیدا كند یا نه؟ فرضاً ما بپذیریم كه جامعه ای قبل از پیمودن كاپیتالیسم قادر نیست به سوسیالیسم برسد، دلیل نمی شود كه فرضیه خاص سوسیالیستی را خیالی بدانیم.

ایضاً در صفحه 10 می گوید:

باری، برای اینكه این یا آن تغییر شكل اجتماعی امكان پذیر شود باید شرایط فنی و اقتصادی آماده و مهیا گردند. سوسیالیسم تخیلی عملاً نشان می دهد كه تغییر شكل اجتماعی را نتیجه روح عدالتخواهی انسانها می داند، در حالی كه این تغییرات حاصل تضادهای اجتماعی و مبارزاتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 533
است كه از این تضادها سرچشمه می گیرد [8] برعكس، اگر سوسیالیسم را به عنوان یك شكل تاریخی مشخص جامعه، شكلی كه بعد از گذشتن نیروهای مولّده از یك درجه خاص تكامل، وجود آن ضرورت پیدا می كند تلقی نماییم، سوسیالیسم به صورت یك علم درمی آید [9]. سوسیالیسم علمی مبتنی است بر بررسی وقایع و تحقیق درباره قوانینی كه این وقایع را می آفریند و بهره برداری از تضادهایی كه بر جامعه سایه افكنده اند و تفهیم طبقات زجركشیده به نقش تاریخی آنها در مبارزاتی كه در پیش روی دارند.

در اینكه انسان و روح عدالتخواهی انسان خود عاملی است مستقل و اصیل و پیدایش اینچنین انسانهایی جزء قوانین طبیعت و خلقت است- نظیر چشم هستند برای پیكر انسان و حیوان- و انسان، تنها، مخلوق تاریخ نیست، خالق و آفریننده تاریخ نیز هست ما تردیدی نداریم؛ و در اینكه شرایط مادی اجتماع خود عامل مؤثری است برای گردش تاریخ، باز هم نباید تردید كرد. سوسیالیسم به اصطلاح تخیلی نقش زمینه های مادی و تضادهای اجتماعی و طبقاتی را نادیده نمی گیرد، اما عامل تغییرات را منحصراً تضادهای اجتماعی نمی داند. اما اینكه سوسیالیسم را از چه نظر باید علم بدانیم، مسئله مهمی است كه احتیاج به توضیح دارد. ما در ورقه های «اسلام و سرمایه داری و سوسیالیسم» گفته ایم كه قوانین اقتصادی و اجتماعی را از دو نظر می توان مورد مطالعه قرار داد: یكی از آن نظر كه وقایع و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 534
حوادث علت و معلول یكدیگر هستند، و یكی از نظر اینكه انسان بهتر است جامعه را چه جور بسازد كه به سعادت و كمال و عدالت نزدیكتر باشد. از نظر اول علمی است توصیفی و بیانی، و از نظر دوم علمی است دستوری. تفاوت این دو نوع از قبیل تفاوت روانشناسی است با اخلاق، كه اوّلی توصیفی و دومی دستوری است.

قوانین اقتصادی را نیز از دو جنبه می توان مورد مطالعه قرار داد: یكی از نظر توصیفی، یعنی اینكه جامعه انسانی از نظر روابط تولیدی چگونه خود به خود تحول پیدا می كند تا آنجا كه به سوسیالیسم منتهی می شود؟ فرضاً قبول كنیم كه كاپیتالیسم جبراً به سوسیالیسم منتهی می شود (در صورتی كه مورد تردید بلكه انكار است) از این نظر سوسیالیسم را در شكل تاریخی خود مطالعه كرده ایم [10]. ولی یك وقت سوسیالیسم را به عنوان یك طرح و یك نقشه عالی مبتنی بر حقوق انسانی كه عامل انسانی می خواهد نقش خود را در ایجاد آن ایفا كند و آن طرح قادر است سعادت همگانی را تأمین كند مطالعه می كنیم؛ از این نظر فنی است دستوری، و تنها در این صورت است كه خود سوسیالیسم علم است. اینكه گفته شد: «سوسیالیسم علمی مبتنی است بر بررسی وقایع و تحقیق درباره قوانینی كه این وقایع را می آفریند و بهره برداری. . . و تفهیم طبقات. . . » مثل این است كه میان این دو نوع علم تمیز و تفكیك واقع نشده است.

علیهذا هیچ مانع و دلیل مخالفی نیست كه افكار صحیح سوسیالیستی قبل از دوره كاپیتالیستی پیدا شده باشد. اینكه محال است كه این طرح قبلاً تهیه شده باشد، مبتنی است بر یك اصل فلسفی درباره انسان و جهان، یعنی مبتنی بر ماتریالیسم است؛ و سوسیالیسم از ماتریالیسم قابل انفكاك است، بلكه چاره ای از انفكاك ندارد. و اینكه محال است سوسیالیسم عملاً در دنیا صورت وقوع پیدا كند و حتماً زاده كاپیتالیسم است، این نیز از جهاتی مورد تردید است [11]. اولاً در دنیای قدیم، قبل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 535
از دوره كاپیتالیسم نمونه هایی از سوسیالیسم پیدا می شود. ثانیاً جامعه های كاپیتالیستی با حفظ روح كاپیتالیستی و یا لااقل بدون اینكه به سوسیالیسم منتهی شوند می توانند به حیات خود ادامه دهند. ثالثاً جامعه هایی دوره كاپیتالیستی را گذراندند و به سوسیالیسم واقعی نائل نشدند، مثل امریكا، و جامعه هایی به سوسیالیسم رسیدند بدون آنكه از كاپیتالیسم عبور كنند، مثل شوروی و الجزایر.

پس جبر تاریخ به شكلی كه ادعا شده كه سوسیالیسم قبل از كاپیتالیسم امكان پذیر نیست و پس از رشد كاپیتالیسم لابدّ منه است مخدوش است؛ و به عبارت دیگر ماركسیسم، هم از شناساندن پدر و هم از شناساندن مادر سوسیالیسم ناتوان بوده است. بعلاوه و گذشته از همه اینها فرضاً بپذیریم كه سوسیالیسم عملاً جز بعد از كاپیتالیسم به وجود نمی آید، یعنی بشر بعد از این دوره آماده پذیرش و قبول سوسیالیسم می شود، به معنی این خواهد بود كه پاره ای نظرات صحیح و عالی ممكن است در بشر پیدا شود كه جامعه بشریت بعد از قرنها آماده قبول و پذیرش بهتر آنها می شود. پس مانعی ندارد كه سوسیالیسم از آن جنبه علمی باشد كه نظریه ای است حقوقی و طرحی است عالی و در عین حال در عمل جای مشخصی از تاریخ دارد.

در صفحه 12 می گوید:

بررسی وقایع به ما نشان می دهد كه تاریخ یك تغییر شكل جاودانه است، زمانی آهسته و زمانی تند. . . علت این تغییر شكل جاودانه تكامل صنعتی ابزار تولید است. . .

از نظر ما تكامل صنعتی ابزار تولید یكی از علل پیچیده تاریخ است.

ایضاً می گوید:

چون كلیه سیستمهای اقتصادی دوران تاریخ در حین تكامل، سیستمهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 536
دیگری به وجود آورده اند، دلیلی ندارد كه این امر در مورد سیستم كاپیتالیسم صدق نكند. . . این سیستم هم در حین تحول می بایست سیستم دیگری به وجود آورد. این نتیجه ای است كه می توان با توجه به گذشته درباره آینده به دست آورد. ولی بدین نتیجه گیری هم احتیاجی نیست؛ كافی است رژیم كاپیتالیستی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و درباره قوانین حاكم بر آن تحقیق به عمل آید تا معلوم شود كه در بطن كاپیتالیسم شرایط تغییر شكل آن مهیا می گردد.

در اینكه رژیم كاپیتالیستی ثابت نخواهد ماند بدون اینكه تعدیلات كلی در آن به عمل آید، شكی نیست. در اینكه هر جامعه نامتعادلی قابل بقا نیست و باید به تعادل بازگشت كند (مانند هر تركیب نامتعادل دیگر) و در هر موجود زنده و از آن جمله اجتماع خاصیت رجوع به تعادل هست، و نیز در اینكه تغییر و تكامل ابزار تولید تعادل را بهم می زند و گاهی سبب تغییرات دیگر می گردد و باید مراقب این تغییرات بود، باز هم نباید تردید كرد؛ اما آیا این تغییر شكل جاودانه است و جبراً هر رژیمی باید جای خود را به رژیم دیگر بدهد و هیچ رژیمی را نباید یك رژیم ثابت فرض كرد، مطلبی است كه سوسیالیستها درباره خود سوسیالیسم از آن حرفی نمی زنند.

آیا در مقابل كسی كه بگوید: «كلیه سیستمهای اقتصادی در حین تكامل سیستمهای دیگری به وجود آورده اند، دلیلی ندارد كه این امر در مورد سیستم سوسیالیسم صدق نكند» چه جوابی می توان داد؟ اگر سوسیالیسم از لحاظ آخر، آخرین شكل سیستمهای اقتصادی است و نقطه توقف تبدیل سیستمهاست، چه مانعی دارد كه كسی بگوید طرح این نقطه آخری قبل از به وجود آمدن آن، قرنها پیش ریخته شده و بزرگان بشر همیشه بشر را به عدالت دعوت می كرده اند و اجرای عدالت در شرایط اجتماعی مختلف از لحاظ شكل و فرم مختلف می شود نه از لحاظ روح و معنی. مثلاً در حین تكامل ابزار تولید، فی المثل روح عدالت حكم می كند كه این ابزار ملی و عمومی باشد. خلاصه اگر سوسیالیسم را پدیده بدانیم، ناچاریم آن را مردنی و از بین رفتنی بدانیم، ولی اگر آن را قانون ولو قانون حقوقی بدانیم، می توانیم مدعی جاودانه بودن آن بشویم.

به هر حال یكی از مسائل اختلاف نظر ما با سوسیالیستهای ماركسیست این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 537
است كه آنها یك اصل مسلّمی در طبیعت و در تاریخ قائلند به نام اصل تكامل، و معتقدند هیچ حقیقتی ثابت نیست، ولی ما معتقدیم به اصل تكامل در طبیعت به یك شكل و در اجتماع به یك شكل [12]. از نظر ما جامعه می تواند به نقطه ای برسد كه نقطه عدالت واقعی است [13]و در این صورت دلیل ندارد كه بگوییم رژیم عدالت باید جای خود را به رژیم دیگری بدهد.

عدالت از نظر ما پایه هایی در طبیعت و فطرت دارد كه با توجه به آن پایه ها می توان یك طرح ثابت و جاودانه ای برای زندگی بشر از لحاظ اصول طرح كرد.

صفحه 13:

سوسیالیسم علمی بدین سبب از سوسیالیسم تخیلی متمایز می گردد كه به جای آنكه از انسانها بخواهد سیستم موجود بیدادگر را طرد نمایند و سیستم بهتری را بپذیرند، نشان می دهد كه تغییر شكل جامعه نتیجه تضاد میان تكامل نیروهای تولیدی و شكل قانونی استفاده از آنهاست.

سوسیالیسم علمی به تأثیر این مسئله در مبارزه طبقاتی توجه دارد؛ و بعلاوه نشان می دهد كه این تغییر شكل شرط اساسی هر پیشرفتی است در آینده، و طبقه ای كه از سیستم موجود رنج می برد تنها نیروی اجتماعی است كه شایستگی تحقق بخشیدن به این تغییر شكل را دارد.

سوسیالیسم ماركس كه نام آن را «سوسیالیسم علمی» گذاشته اند اعتراف دارد كه انسانها عامل ایجاد سوسیالیسم هستند، یعنی عامل انسانی را نادیده نمی گیرد، اما به واسطه طرز تفكر مادی خود درباره انسان كه انگیزه انسان را همواره منافع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 538
مادی می داند [14]مبارزه انسان را همیشه مبارزه طبقاتی می داند. به نقل «شاله» در جزوه سرمایه داری و سوسیالیسم صفحه 45، ماركس می گوید:

مبارزه طبقاتی مهمترین و اساسی ترین حوادث تاریخ است.

علیهذا اول باید زمینه مبارزه طبقاتی به وجود بیاید. این زمینه را تكامل ابزار تولید ایجاد می كند. تكامل ابزار تولید سبب می شود كه منافع به طبقه خاصی اختصاص پیدا كند؛ طبقات محروم علیه آنها به مبارزه برمی خیزند.

ولی از نظر ما آنچه انسان را برمی انگیزد تنها منافع مادی نیست، منافع مادی یكی از علل جنبش انسانهاست. به عقیده ما انسانهای عالی انگیزه شان امور مادی نیست. پس تضاد اجتماعی و تكامل اسباب تولید كه سبب این تضاد می شود یكی از اسباب انقلابهاست، بلكه احیاناً می توان بشر را علیه طغیان خودش برانگیخت و واداشت. علیهذا سوسیالیسم ماركس صد درصد با واقعیت تطبیق نمی كند، پس نمی توان آن را سوسیالیسم علمی خواند.

صفحه 16:

مفهوم مالكیت مشترك یا اشتراكی برای مشخص ساختن سوسیالیسم كافی نیست. تجربه نشان داده است كه مالكیت ابزار تولید ممكن است اشتراكی باشد بدون آنكه جامعه سوسیالیستی شود. مفهوم مالكیت اجتماعی به نظر ما ارجحیت دارد. برای آنكه مالكیت اشتراكی باشد كافی است كه ابزار تولید به هیئت اجتماع تعلق داشته باشد، و برای آنكه مالكیت اجتماعی گردد، نه فقط باید ابزار تولید متعلق به هیئت اجتماع باشد بلكه باید در خدمت اجتماع به كار افتد. به عبارت دیگر ابزار تولید یا به تعبیری كه درمانیفست آمده است «كار متراكم» نباید جز وسیله ای برای بسط و استغنا و تقویت اعمال حیاتی زحمتكشان باشد. باری، تعلق داشتن به هیئت اجتماع الزاماً بدان معنی نیست كه مورد مالكیت در خدمت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 539
جامعه به كار افتد. این امر را ما در روسیه مشاهده می كنیم كه در آنجا مالكیت اشتراكی روسی در خدمت جامعه نیست بلكه در خدمت قدرت ملی است. اینچنین وضعیتی در تمام كشورهایی كه در آنها مالكیت دولتی اشتراكی جانشین مالكیت فردی شده به چشم می خورد. مالكیت اشتراكی ابزار تولید كه سوسیالیستهای قرن نوزدهم با شدت خواستار آن بودند امروز یا به مرحله عمل درآمده و یا در شرف انجام شدن است، لكن مالكیت اشتراكی ابزار تولید به جای آنكه به خدمت جامعه درآید مورد استفاده قدرت ملی قرار گرفته و بدین جهت استثمار انسانها برقرار مانده است.

این جمله ها انسان را به یاد گفته سعید رمضان می اندازد كه می گوید:

«سوسیالیسم نتوانسته در شوروی خوشبختی ایجاد كند هر چند قدرت ایجاد كرده است. » .

اگر مقصود ژرژ بورژن و پیر ریمبر، نویسندگان كتاب سوسیالیسم ، این است كه مالكیت اشتراكی در شوروی جنبه ملی دارد نه جنبه عمومی و انتر ناسیونالیستی، می گوییم در آنجا حتی این طور هم نیست و اینكه خودتان می گویید در آنجا هنوز استثمار انسانها موجود است دلیل بر این است كه قدرت آنجا و خوشبختی آنجا قدرت ملی نیست، پس چرا نام آن را قدرت ملی می گذارید؟ اگر مقصود این است كه در آنجا مالكیت فردی و طبقاتی تغییر شكل داده و تحت عنوان مالكیت اشتراكی طبقه خاصی مالك همه چیزند و استثمار می كنند و آنها همان افراد حزب می باشند و سایر مردم مستثمَر آنها می باشند، مطلب درستی است؛ ولی این را باید شكست سوسیالیسم مادی ماركسیستی در همه جای دنیا نامید. سوسیالیسم ماركس هرگز جامه عمل نخواهد پوشید، هرگز قادر نخواهد بود كه جامعه را كه طبعاً افرادی ضعیف و قوی و باهوش و كم هوش دارد تنها با تغییر سیستم و شكل اجتماعی و اقتصادی خوشبخت بكند و جلوی استثمار افراد را بگیرد. خوشبختی اجتماع و ریشه كن كردن استثمار متوقف به دو شرط است: یكی سازمان صحیح اجتماعی و مقررات و قوانین عادلانه، و دیگر حكومت یك قدرت معنوی و تسلط یك نیروی غیر مادی بر وجدانها.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 540
صفحه 17:

. . . ابزار تولید نبایستی فقط در خدمت یك جمع محدود یا در خدمت یك ملت باشد و به منظور حفظ برتری این جمع یا ملت مورد استفاده قرار بگیرد [15]. مفهوم مالكیت اجتماعی این است كه ابزار تولید بایستی در خدمت اجتماع انسانها یا جامعه انسانیت به كار رود. به عبارت دیگر مالكیت اجتماعی مالكیت نیست و فقط وسیله ساده ای است در خدمت انسان و تمدن. از طرف دیگر عبارت «تولید به منظور استفاده و نه به منظور سودجویی هدایت شود» (كه در عبارت برتراند راسل بود و قبلاً گذشت) برای تعریف جامعه سوسیالیستی كافی نیست. محصول تولیدی همه كشورها امروزه لااقل در زمینه صنایع اصلی یك محصول مصرفی است ولی استفاده و مصرف جنگی؛ اقتصاد دولتی هم كه صفت مشخصه قرن ماست- همچنانكه بعداً خواهیم دید اقتصاد مصرف است نه سودجویی.

این هم اقتصادی است كه در آن نیروی محركه تولید، دیگر سودجویی نیست بلكه احتیاج است، منتها این احتیاج از آنِ مردم نیست و احتیاج ملی است.

هدف سوسیالیسم این است كه تولید به نفع عامه مردم و در خدمت انسان و تمدن قرار گیرد، و تاكنون سوسیالیسم نتوانسته كه این هدف را تأمین كند. علیهذا از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 541
نظر ما كاپیتالیسم و سوسیالیسم مادی به یك نتیجه منتهی خواهند شد. هیچ كدام قادر نیستند كه هدف بالا را تأمین كنند. اینكه گفته شد در بعضی رژیمها- بلكه در همه كشورها- محصول تولیدی یك محصول مصرفی است (نه سودجویی) صحیح نیست. مقصود از سودجویی چیست؟ اگر مقصود از سودجویی یعنی انباشتن درآمدها روی هم و اضافه كردن بر مالكیت شخصی، البته نام این روش سودجویی است؛ اما سودجویی منحصر به این شكل نیست؛ تولید به نفع افراد معینی و برای تأمین اغراض افراد خاصی، خود نوعی سودجویی است. به صِرف اینكه نام مالكیت شخصی در كار نباشد ولی تولیدات به خاطر اغراض افراد خاصی جریان پیدا كند نه به خاطر مصالح و احتیاجات عمومی، نمی توان گفت ریشه سودجویی از بُن كنده شده؛ برعكس، سودجویی و استثمار به شكل دیگری حكومت می كند.

از طرف دیگر صرف اینكه محصولی در راه تهیه اسلحه جنگی مصرف شود، اگر مصالح ملت ایجاب كند، نمی تواند محكوم واقع شود. شرایط خاص را باید در نظر گرفت.

در صفحه 17 می گوید:

پس ما سوسیالیسم را به عنوان شكلی از جامعه (یعنی نه یك فرضیه تخیلی) تعریف می كنیم كه اصول آن از این قرارند:

1. مالكیت اجتماعی ابزار تولید.

2. استفاده دموكراتیك از این ابزار (نه استفاده طبقه خاص به نام حزب یا دولت) .

3. متوجه ساختن نیروی مولّده به سوی برآوردن احتیاجات توده مردم.

صفحه 18:

. . . ایجاد حاكمیت ملی شرط لازم برای وجود سوسیالیسم است.

حضرات برای اینكه سوسیالیسم خود را علمی معرفی كنند به این قناعت كرده اند كه كاپیتالیسم- كه خود او از نظر ما انحرافی است از عدالت و سازمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 542
معتدل اجتماعی- خواه ناخواه به او منتهی می شود از راه اینكه راه حل دیگری برای مشكلات كاپیتالیسم جز بهم ریختن مبانی حقوقی آن نیست. اولاً اینكه كاپیتالیسم خواه ناخواه به سوسیالیسم منتهی شود و نتواند به حیات خود ادامه دهد، هرچند مورد ادعای سوسیالیستهاست ولی عملاً خلاف آن دیده شده است، پس صد درصد مورد قبول نیست. آری، از نظر ما هر انحرافی آخر كار باید به اعتدال گراید. و ثانیاً چرا علمی بودن سوسیالیسم فقط از این راه باشد كه قوانین انهدام كاپیتالیسم و انجراء قهری به مالكیت اشتراكی ابزار تولید را بیان می كند؟ چرا از راه حقوقی و مبانی طبیعی اجتماع انسانی نباشد؟ از نظر اول آنقدر علمی است كه كاپیتالیسم علمی است؛ آنقدر درست است كه كاپیتالیسم در ظرف خود درست است؛ آنقدر حق و قابل دفاع است كه كاپیتالیسم در مرحله خود قابل دفاع است؛ و چنانكه قبلاً گفتیم بر فرض صحت این نظریه سوسیالیسم علم نخواهد بود؛ حداكثر این است كه بگوییم ماركس یكی از قوانین اجتماعی و تاریخی را كشف كرده است؛ ماركسیسم یك مسلك در فلسفه تاریخ خواهد بود نه یك مسلك اجتماعی. مسئله عمده این است كه آیا ما سوسیالیسم یا هر مسلك اجتماعی بشر را از قبیل ظهور یك حالت خاص و یك پدیده طبیعی بدانیم از قبیل حالت «جوجه ای» یا «مرغی» یا «تخم مرغی» ، یا حالت جوانه ایِ یك شاخه و رشد كردن او و شكوفه دادن او و میوه دادن او؟ یا باید آن را از قبیل یك قانون طبیعی ثابت از قبیل قانون تركیبات شیمیاوی یا قوانین حیاتی و قوانین تكامل بدانیم؛ و حداقل این است كه آن را یك علم دستوری بدانیم نه علم توصیفی و بیانی.

از نظر ما زندگی اجتماعی بشر یك سلسله قوانین ثابت دارد كه همان قوانین، قوانین تكامل زندگی بشری است. گذشته از عوامل ناخودآگاهی كه بشر را به سوی تكامل قهراً هدایت می كند- مانند تكامل صنعتی ابزار تولید و غیره- خود بشر نیز باید یك راه علمی را با دستور و برنامه و اختیار اجرا كند. آیا نمی توان برای جامعه بشری فرمولهای ثابت هدایت كننده و پیش برنده ای قبول كرد كه بشر با برنامه و اندیشه و اراده باید آن را عملی سازد؟ ! .

جبر تاریخ به شكلی كه ماركسیستها گفته اند مورد انكار سوسیالیستهای دیگر است و ما اصل جبر تاریخ را قبول داریم ولی نه به صورت جبر اقتصادی بلكه به صورت جبر فلسفی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 543
معلوم شد سوسیالیسم علمی منحصر به سوسیالیسم ماركس نیست، بلكه سوسیالیسم ماركس بر فرض صحت تئوریهای ماركسیسم ربطی به علم و علمی ندارد. ماركسیسم بر فرض صحت و درستی یك نوع تفسیر خاص برای تاریخ است، یعنی یك فلسفه خاص برای تاریخ است مبتنی بر ماتریالیسم و تضاد یا ماتریالیسم دیالكتیك. روی این فلسفه، اجتماع بشری جبراً و قهراً بر طبق اصالت ماده در زندگی بشر و محركیت اقتصاد برای تاریخ، و بر طبق اصول تنازع و مبارزات طبقاتی مسیری را طی می كند و این خط سیر از اشتراك اولیه شروع و به سوسیالیسم ختم می شود. این فلسفه راه علمی وصول به سوسیالیسم را بیان می كند كما اینكه راه علمی وصول و عبور از كاپیتالیسم را نیز بیان می كند، ولی به هیچ وجه خود سوسیالیسم را به صورت یك علم توصیفی اقتصادی و اجتماعی یا علم فنی اقتصادی اجتماعی یا علم دستوری و اخلاقی اقتصادی یا اجتماعی بیان نمی كند و اگر جبر تاریخ ماركس و ماتریالیسم دیالكتیك وی در مورد اجتماع مردود شناخته شود دیگر اثری از علمی بودن نظرات وی نیست. چیزی كه در سوسیالیسم ماركس دیده نمی شود اتكاء به حقوق طبیعی است و این از آن جهت است كه به ماتریالیسم دیالكتیك متكی است و روی اصول ماتریالیسم دیالكتیك نمی تواند به حقوقی طبیعی و ثابت متكی باشد و به همین جهت هرگز سوسیالیسم ماركس نمی تواند علمی باشد.

علمی بودن تئوری ماركسیسم متكی به این است كه اولاً تاریخ را به طور صد درصد مادی تفسیر كنیم و معتقد به جبر مادی تاریخ باشیم (ما هر چند جبر تاریخ را صحیح می دانیم اما آن را مادی و اقتصادی نمی دانیم) ؛ ثانیاً جبر مادی را به طور دیالكتیكی تفسیر كنیم، یعنی قوانین دیالكتیك و از آن جمله قانون تضاد را بپذیریم و قانون اصلی حركت را تضاد بدانیم و در اجتماع نیز اساسی ترین حوادث را مبارزات طبقاتی بدانیم و طرح و حمایت از سوسیالیسم را تنها در خور طبقات رنجبر بدانیم، نه به معنی اینكه تنها وظیفه این طبقه است بلكه به معنی اینكه عملاً ممتنع است كه غیر این طبقه حامی و طراح عدالت- كه مظهر عالی اش در دوران رشد سرمایه داری سوسیالیسم است- بشود؛ و ثالثاً مراحل تطور تاریخ را همان طور تفسیر كنیم كه ماركسیستها تفسیر كرده اند؛ یعنی این طور فرض كنیم كه هر اجتماعی چهار مرحله معروف را طی كرده و می كند: اشتراك اولیه، فئودالیسم،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 544
كاپیتالیسم، سوسیالیسم. اینهاست پایه های تئوری ماركس یا ماركسیسم. اولاً همه این پایه ها مخدوش است: نه محرك تاریخ منحصر است به عوامل اقتصادی تا جبر تاریخ جبر مادی باشد، و نه قانون اصلی حركت مادی تضاد است، و نه ادوار تاریخ بشر آنهاست كه ماركسیستها گفته اند. ثانیاً چنانكه مكرر گفته ایم صحت تئوری ماركسیسم دلیل نمی شود كه سوسیالیسم پیشنهادشده از طرف ماركس از سایر سوسیالیسمها علمی تر باشد. ماركس درباره خود سوسیالیسم كه یك نظرات خاصی ندارد، بلكه طبق تفسیر خاصی كه از تاریخ كرده است- كه به قول خود ماركسیستها دیگران از آن غافل بوده اند- راه وصول به سوسیالیسم را پیدا كرده است و آن راه، راه علمی است و مبتنی بر حقایق تجربی و تاریخی است؛ اما راهی كه دیگران جستجو می كردند كه می خواستند وجدان بشر را برای سوسیالیسم قانع و مؤمن كنند، راه درستی- به قول ماركسیستها- نبوده است.

ماركس یك نظرات خاص اقتصادی درباره ارزش و اضافه ارزش دارد و چنانكه ما قبلاً گفته ایم اولاً نظریه «ارزش كار» و نظریه ارزش اضافی، علمی نیست؛ ثانیاً بر فرض صحت آن نظرات، آن نظرات قادر به توجیه سوسیالیسم نمی باشند. اگر نظرات خاص اقتصاد ماركس قادر به توجیه سوسیالیسم بود می توانستیم از این راه سوسیالیسم خاصی برای ماركس قائل شویم كه بر مبنای اصولی علمی (اقتصادی) بنا شده است. پس نه نظرات فلسفی وی، یعنی ماركسیسم فلسفی، و نه نظرات اقتصادی وی، یعنی ماركسیسم اقتصادی، هیچ كدام قادر نیستند كه خود سوسیالیسم را از لحاظ علمی توجیه كنند. البته ماركسیستها فقط به مبانی فلسفی ماركسیسم از لحاظ توجیه علمی سوسیالیسم توجه دارند و هیچ دیده نشده است كه به جنبه اقتصادی برای این هدف توجه كرده باشند؛ ولی ما به هر دو جنبه نظر افكنده و بحث كردیم.


[1] رجوع شود به صفحات 8- 14 سوسیالیسم از مجموعه چه می دانم؟
[2] آیا این مطلب قابل قبول است كه مالكیت سرچشمه بیدادگریهاست؟
[3] اگر مقصود از این عكس العمل صرفاً فریاد یك مظلوم است، مثل فریاد گوسفند در چنگال گرگ، آن سوسیالیسم نیست، دعوت به نجات است؛ و اگر مقصود فریاد وجدان عدالتخواه است، آن فلسفه ی دیگر دارد كه می تواند مبنای سوسیالیسم واقع شود.
[4] مگر آنكه بگوییم سوسیالیسم مرحله خاص از عدالت است كه قبل از این مرحله نمی تواند وجود پیدا كند؛ همچنانكه كاپیتالیسم و فئودالیسم نیز مراحل دیگری از عدالت بوده اند. علیهذا از لحاظ هدایت نیز جامعه در هر مرحله ای به مرتبه خاصی هدایت می شود. اگر این طور گفته شود مسئله را طوری دیگر باید طرح كرد، دیگر از ظالمانه بودن سرمایه داری نمی توان- لااقل در آغاز ظهور و رشدش- بحث كرد؛ و قسمت بعدی رد این احتمال است.
[5] این نوع خود دو نوع است: یك نوع صرفاً عكس العمل درد است كه ارزش زیاد ندارد. نوع دیگر بیداری روح و فطرت عدالتخواه بشر است كه ممكن است از كانون رفاه هم برخیزد.
[6] چرا و به چه دلیل؟ ظاهراً این ادعا هیچ علتی ندارد مگر محافظت بر اصول تصنعی ماتریالیسم تاریخی.
[7] چه تكاملی؟ تكامل انسان یا ابزار؟
[8] اینكه تغییر شكل اجتماعی معلول روح عدالتخواهی باشد یا تغییر شرایط اقتصادی، یك مطلب است، و اینكه یك سلسله حقوق طبیعی هست كه سوسیالیسم یا نوعی دیگر زندگی را نتیجه می دهد، مطلب دیگر است.
[9] ولی تاریخ خلاف آن را نشان داد؛ و از طرف دیگر علمی بودن سوسیالیسم هیچ گونه نیازی به این گونه فرض حركت تاریخ ندارد، بلكه فرضاً جبر تاریخ به شكلی كه ماركسیستها ادعا كرده اند درست باشد، ماتریالیسم تاریخی علم است نه سوسیالیسم. مثل این است كه بگوییم قوانین جنین شناسی حكم می كند كه كودك به دنیا بیاید، پس كودك علم است. این اشكال، اشكال مهم و قابل توجهی است. حداكثر علمی بودن این است كه راه علمی ایجاد و وصول به آن نشان داده شده است.

پس سوسیالیسم، علمی است نه علم. بهتر است كه تعبیر علمی بكنیم نه علم آنچنانكه در متن آمده است.
[10] و سوسیالیسم یك پدیده اجتماعی خواهد بود مانند كاپیتالیسم و غیره، ولی خود سوسیالیسم علم نخواهد بود (بلكه علمی است نه علم، و فرق است میان علم و علمی) همان طوری كه كاپیتالیسم علم نیست. علم عبارت است از قوانینی كه بر اجتماع حاكم است نه خود اجتماع؛ همان طوری كه قبلاً گفتیم كه اگر علمی داریم به نام جنین شناسی كه تحولات جنینی را بیان می كند تا آخرین مرحله، دلیل نمی شود پس خود جنین یا طفل علم است.
[11] به عبارت بهتر از نظر ماركسیستها سوسیالیسم از جنبه علمی زاده ماتریالیسم و از جنبه عینی زاده كاپیتالیسم است؛ به عبارت دیگر نطفه اش و نیروی محركه اش از ماتریالیسم است و مادرش، یعنی آن كه او را در رحم خود پرورش می دهد، كاپیتالیسم است. از نظر ماركسیستها، هم در نطفه سوسیالیسم خلل است و هم در بطن و شیری كه به او داده شده است. از نظر نطفه با پدیده پلیدی مشترك است و از نظر مادر ظالمانه ترین نقش تاریخ است.
[12] بلكه باید گفت عدالت از قبیل تعادل مزاج فرد است كه در همه تطورات باید محفوظ باشد؛ ویتامینها، گلبولها به نسبت معینی در همه احوال باید محفوظ باشد؛ در عین حال اعضای جسم، همه (آنهم به نسبت معین) رشد می كنند. غلط است كه عدالت را یكی از مراحل تطور بدانیم؛ عدالت بازگشت به مزاج طبیعی است.
[13] حقیقت این است كه دو جریان در كار است: یكی مربوط است به تكامل بشر كه نقطه انتها ندارد، و دیگر مربوط است به تكامل شكل و رژیم زندگی بشر كه از نوع فرمول و روابط تركیبی است كه نقطه انتها دارد.
[14] به عبارت دیگر محرك تاریخ را تكامل ابزار تولید و منافع طبقاتی می داند و شكل حركت را مبارزات طبقاتیِ ناشی از تضاد می داند و نتیجه را تكامل می داند.
[15] سوسیالیستها همین قدر می گویندافزار تولید نبایستی در خدمت یك جمع محدود یا یك ملت باشد، باید در اختیار همگان قرار گیرد، اما نمی گویند چرا؟ اگر كسی از آنها بپرسد در صورتی كه مالك ابزار تولید از طریق مشروعی آن را مالك شده است و تصاحب كرده است، یعنی از همان طرقی كه خود سوسیالیستها مالكیت فردی را مشروع می دانند، به چه دلیل و به چه مجوزی اجتماع حق دارد آن را از صاحب اصلی انتزاع كند؟ حداكثر آنچه گفته اند فرضیه ارزش اضافی و ثبات سرمایه و تغیر نیروی كار است كه مدعی هستند سود و اضافه ارزش محصول نیروی كارگر است. اولاً ما قبلاً اثبات كردیم كه فرضیه ارزش اضافی ماركس و تقسیم سرمایه به ثابت و متغیر صحیح نیست. ثانیاً لازمه این نظر این است كه سود سرمایه دار نامشروع است؛ اما به چه دلیل ابزار تولید باید از سرمایه دار منتزَع و به اجتماع داده شود؟ بلكه حداكثر این است كه سرمایه سرمایه دار را باید به خود برگرداند و ارزش اضافی را به كارگر داد. این كه سوسیالیسم نیست؛ سوسیالیسم آن است كه بتواند مالكیت ابزار تولید را از روی دلیل حق اجتماع معرفی كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است