این منطق كه قرآن كریم درباره ی دنیا و منع حصر علایق به دنیا و مادیات دارد، به
سبب یك نوع نگرش قرآن است درباره ی جهان و درباره ی انسان. قرآن كریم از نظر
جهان، نَشَآت وجود را منحصر به نشئه ی مادی و دنیاوی نمی داند؛ با اعتراف به
عظمت این دنیا در درجه ای كه هست، به نشئه ی دیگر كه بسی عظیم تر و وسیع تر و
فسیح تر است قائل است، نشئه ی دنیا در برابر او چیزی به شمار نمی رود. و از نظر
انسان می گوید زندگانی منحصر به نشئه ی دنیا نیست، در نشئه ی آخرت هم حیاتی دارد.
پس قهراً انسان در نظر قرآن با اینكه از میوه های درخت همین دنیاست، دامنه ی
وجود و حیاتش تا ماورای دنیا هم گسترده شده. قهراً این انسان با این اهمیت نباید
هدف نهایی خود را دنیا و مادیات قرار دهد و خود را به دنیا بفروشد. علی علیه السلام
می فرماید:
وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَی الدُّنْیا لِنَفْسِكَ ثَمَناً
[1].
بد معامله ای است كه خود را به دنیا بفروشی.
پس همان طوری كه یك فصل از فصول جهان بینی و فلسفه ی قرآنی یعنی فصل
توحید- چنانكه در آغاز سخن عرض كردم- اجازه نمی دهد كه ما با چشم بدبینی به
دنیا و جهان محسوس نگاه كنیم، یك فصل دیگر از فصول جهان شناسی و فلسفه ی
قرآنی ایجاب می كند كه هدف اعلی و غایت آمال انسان بالاتر از دنیا و مادیات
باشد و آن فصل، فصل معاد و انسان است.
[1] .
نهج البلاغه ، خطبه ی 32