حرمت غیبت در غیر موارد استثنایی- كه همه این موارد جنبه اجتماعی دارند-
می باشد، مثل آنجا كه نُصح مستشیر است: یك نفر می خواهد با یك كسی شركتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 481
تأسیس كند، می آید با شما كه از احوال آن شخص اطلاع دارید مشورت می كند كه
آقا! این آدم كه تو مدتی با او بوده ای چه جور آدمی است؟ من می خواهم با او
شركتی تأسیس كنم، یا می خواهم دخترم را به او بدهم، یا می خواهم دخترش را
برای پسر خودم بگیرم، و امثال اینها. اینجا پای مشورت در میان است و بر شما
جایز و بلكه لازم است كه بگویید چون پای مشورت در میان است من حقیقت را
می گویم: این آدم این جور و این جور است. یا در موردی كه خودتان مظلومِ یك
شخص هستید یعنی او حق شما را پایمال كرده. در اینجا شما یا باید دهان ببندید و
نگویید حقم پایمال شده، و حقتان پایمال شود و یا اگر بخواهید بگویید، غیبت
كرده اید. این غیبت جایز است:
لا یُحِبُّ اَللّهُ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ [1].
مخصوصا من اینها را می گویم برای اینكه از افراط و تفریطها برحذر باشیم. و
عیب ما جامعه مسلمین (عیبی كه تاریخ حكایت می كند) این است كه ما-
مخصوصا ما ایرانیها- یا از آن طرف می افتیم یا از این طرف، حد وسط نمی ایستیم:
یا مردمی هستیم كه دائما غیبت می كنیم و یا می رسیم به حدی كه غیبت كردن
حَجّاج را هم جایز نمی دانیم.
[1] - . نساء/148 [ترجمه: خداوند دوست نمی دارد كه كسی به عیب مردم صدا بلند كند مگر اینكه ستمی
به او رسیده باشد. ]