هركاری در انسان مبدئی دارد و غایتی؛ یعنی در انسان یك احساس، یك میل، یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 486
عاطفه هست كه محرّك او به یك كار است و اگر نبود محال بود كه انسان آن كار را
انجام بدهد. محال است انسان كاری را انجام بدهد بدون آنكه یك محركی، یك
میلی یا یك خوفی در او وجود داشته باشد. و هركاری هدفی دارد. انسان از هر
كاری یك منظوری دارد كه می خواهد به آن منظور و هدف برسد. كار اخلاقی كاری
است كه از نظر مبدأ، از میلی ناشی می شود كه آن میل مربوط به خود انسان نیست،
مربوط به دیگران است، و آن را عاطفه غیردوستی می نامیم؛ و از نظر منظور، هدف
انسان رسیدن خیر به خودش نیست، رسیدن خیر به دیگران است. طبق این نظریه،
فعل طبیعی از دایره «خود» و «من» خارج نیست. میلی كه مربوط به «من» و «خود»
است، می خواهد خیری را به همین «من» و «خود» برساند. حیوانات هم این جور
هستند. ولی فعل اخلاقی، هم از نظر میل از دایره «خود» خارج است (یعنی آن میل
اساسا مربوط به «خود» نیست، مربوط به غیر است) و هم از نظر هدف از دایره
«خود» خارج شدن است چون هدف، رساندن خیر است نه به خود بلكه به غیر
خود. پس انسان اخلاقی انسانی است كه از دایره «خود» پا بیرون گذاشته است و به
غیر خود رسیده است.
این همان مسلكی است كه در اخلاق، محبت را به عنوان پایه اخلاق تبلیغ
می كند و اخلاق در نظر او یعنی محبت. معلم اخلاقی كه اخلاقش بر این پایه است،
خودش را پیام آور محبت می داند. بخشی از این نظریه، نظریه مشتركی است لااقل
میان همه ادیان و بیشتر مكاتب فلسفی عالم. شاید ما دینی در دنیا نداشته باشیم كه
توصیه به محبت نكرده باشد. جمله ای هست در اخبار و احادیث ما و آن این است:
اَحْبِبْ لِغَیْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها [1](به این مضمون ما زیاد داریم)
برای دیگران آن را دوست بدار كه برای خود دوست می داری، و برای دیگران آن را
مپسند كه برای خود نمی پسندی. در یكی از كتابهای تاریخ ادیان خواندم كه در تمام
ادیان بزرگ عالم این توصیه وجود دارد، و باید هم وجود داشته باشد. چیزی كه
هست بعضی از مسلكها یا دینها روی محبت، بیشتر تكیه كرده اند، یعنی اصلاً محور
اخلاقشان را فقط و فقط محبت تشكیل می دهد و بس، ولی بعضی دیگر محبت،
عنصری از عناصر اخلاقی آنهاست، عناصر دیگر را هم در اخلاق شركت می دهند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 487
[1] - . نهج البلاغه، نامه 3، ص 921