مسئله مطلق بودن احكام وجدان هم كه ذكر می كند، خود فرنگیها نیز به آن ایراد
گرفته اند كه احكام وجدان اینقدرها هم كه تو می گویی مطلق نیست. و چقدر این
بحث و بحثی كه متكلمین و اصولیین ما در باب احكام عقل و حسن و قبح عقلی
دارند، نزدیك به یكدیگرند! آنها معتقدند كه بعضی از احكام مطلق است، و حرف
آنها درست است. مثلاً می گویند عدالت یك حكم مطلق است در روح انسان كه
خوب است، و ظلم یك حكم مطلق است در روح انسان كه بد است. اما راستی یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 516
حكم مطلق نیست، بلكه تابع فلسفه خودش است و گاهی راستی فلسفه خودش را
از دست می دهد. به آقای كانت این ایراد را گرفته اند كه تو كه اینقدر تابع حكم مطلق
هستی و مثلاً می گویی راستی فرمان مطلق وجدان است و مصلحت سرش نمی شود،
فرض كنیم یك دیوانه ظالمی كاردی به دست گرفته و سراغ بیچاره ای را می گیرد كه
شكمش را سفره كند و از تو می پرسد: آیا اطلاع داری او كجاست؟ در اینجا تو باید
جواب بدهی. اگر بخواهی سكوت بكنی، شكم خودت را سفره می كند. چه جواب
می دهی؟ آیا می گویی اطلاع دارم یا می گویی اطلاع ندارم؟ اگر بگویی اطلاع ندارم
كه دروغ گفته ای، در حالی كه وجدان گفته باید راست بگویی؛ و اگر بگویی اطلاع
دارم، از تو می پرسد: كجاست؟ آیا نشان می دهی كجاست یا نه؟ اگر نشان بدهی،
می رود بناحق شكم او را سفره می كند. آیا واقعا وجدان انسان اینقدر مطلق است و
می گوید تو باید راست بگویی مطلقا و به نتیجه كار نداشته باشی؟ !