مثلی می آورند كه شخصی از دكان مرغ فروشی، خروسی خرید- به قیمتهای قدیم-
به دو قران؛ خروس خیلی خوبی كه بیشتر از این هم می ارزید. رفت خانه اش. تا
وارد شد زنش گفت: این چیست كه آورده ای؟ گفت: خروس. گفت: یك آدم
باغیرت هم خروس می آورد در خانه، آدمی كه زنش در خانه اش است؟ ! زود
صورتش را پوشید و خودش را مخفی كرد، گفت: من هرگز حاضر نیستم در خانه ای
كه جنس نر وجود داشته باشد زندگی كنم؛ یا این باید باشد یا من، دیگر از كنج خانه
بیرون نمی آیم. مرد گفت: خروس كه عیبی ندارد، انسان را گفته اند. گفت: نه، آدم
باغیرت خروس هم در خانه نمی آورد. خیلی خوشحال شد، گفت: الحمدللّه چقدر
زن ما با عفت و عصمت است. خروس را نزد مرغ فروش برد و گفت: اگر ممكن
است این را بگیرید، دوقران ما را پس بدهید. گفت: چرا؟ اتفاقا این خروس بیشتر
می ارزد، دوقران و ده شاهی می ارزد، ما ده شاهی هم به شما تخفیف دادیم. گفت: به
هرحال من نمی خواهم. گفت: اگر خیال می كنی ممكن است به تو دروغ گفته باشم،
بدان كه حتما بیشتر می ارزد. گفت: نه، به آن علت نیست، می دانم بهتر است ولی
نمی خواهم. گفت: چرا نمی خواهی؟ گفت: حالا چكار داری كه من چرا نمی خواهم؟
این هم لج كرد، گفت: تا علتش را نگویی من خروس را از تو پس نمی گیرم. گفت:
بجای دوقران، سی شاهی به من بده. گفت: تا راست نگویی نمی دهم. گفت: پس یك
قران به من بده. گفت: تا راستش را نگویی، ده شاهی هم بگویی من از تو قبول
نمی كنم؛ باید حقیقت را بگویی. گفت: حقیقت این است كه زن من خیلی باعفت و
عصمت است و حاضر نیست یك خروس را در خانه راه بدهد. مرغ فروش زود
خروس را گرفت و دوقران را به او داد و گفت: این دوقران را بگیر ولی یقین داشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 520
باش كه زنت زن بدعملی است، اگر زن باعفت و عصمتی بود این جور حرف نمی زد.
این حرف، حرف یك زنی است كه اصلاً عفت و عصمت ندارد كه این جور گزاف و
گز نكرده به اصطلاح پاره می كند. زنی كه واقعا باعفت و عصمت باشد هیچ وقت از
خروس رو نمی گیرد.