در
کتابخانه
بازدید : 617883تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Expand 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Expand 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Collapse 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Expand 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Expand 8خود و ناخود8خود و ناخود
Expand 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بنابراین آن كه می گوید ریشه اخلاق در وجدان انسان است حرفش، هم راست است و هم راست نیست. راست است به این معنی كه واقعا قلب انسان اینها را به او الهام می كند. اما راست نیست به این معنی كه انسان خیال كند وجدان حسی است مستقل از حس خداشناسی و كارش این است كه برای ما تكلیف معین می كند بدون اینكه مكلِّفی را به ما شناسانده باشد؛ مكلِّف هم خودش است، خودش مستقلاً برای ما تكلیف معین می كند و ما باید تكلیف او را بشناسیم.
بیان كانت عیبش فقط در همین جهت بود كه می خواست [ندای ] وجدان را به عنوان یك تكلیف كه «تكلیف معین كن» از خود ضمیر انسان سرچشمه می گیرد و ماورای ضمیر انسان نیست، معرفی كند. نه، ضمیر انسان درك می كند تكلیف را آنچنان كه درك می كند تكلیف كننده را. وجدان و الهامات وجدانی، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است. منطق قرآن این است. قرآن می گوید: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها. `فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها [1]. تقوا همان تقوَی اللّه است نه چیز دیگری. فجور، خروج عَن حُكْمِ اللّه است نه چیز دیگری.
بنابراین نظریه وجدان بسیار نظریه درستی است ولی عیبش این است كه یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 549
قدم آن طرف تر نرفته است كه بگوید: نمی شود كه یكدفعه انسان آفریده شده باشد و یك نیروی مستقل از همه چیز در او پدید آمده باشد كه فقط می گوید تكلیف تو این است. نه، وجدان انسان اتصال دارد به ریشه و تمام عالم هستی. او تكلیف تو را از جای دیگر گرفته و به تو می دهد؛ شامّه دل است. دل شامّه دارد و با آن خدا را می شناسد و به طور فطری تكلیف خدا را می شناسد، كه ما این الهامات را «اسلام فطری» می نامیم. وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْراتِ [2]. همان طور كه در تفسیر المیزان استنباط فرموده اند، نمی گوید: «وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ اَنِ افْعَلُوا الْخَیْراتِ» كه بشود تكلیف تشریعی به اصطلاح، بلكه می گوید: وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْراتِ ما خودِ كار خیر را در قلب مردم الهام و وحی كردیم. قرآن می گوید: ما به هر بشری وحی فرستادیم. اتفاقا یكی دیگر از اموری كه عمومیت دارد وحی است. همان طور كه زیبایی و پرستش عمومیت دارند، در منطق قرآن وحی هم عمومیت دارد. آیا وحی منحصر است به آن شكل خاص از وحی كه بر انبیای عظام می شود؟ آن، كاملترین درجه وحی است.

قرآن می گوید ما به هر انسانی وحی فرستاده ایم اما در همین حدود: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْراتِ . نه تنها به هر انسانی، بلكه می گوید ما به زنبور عسل هم وحی فرستادیم: وَ أَوْحی رَبُّكَ إِلَی اَلنَّحْلِ [3]. نه تنها به زنبور عسل و حیوانات، بلكه به نباتات و جمادات هم وحی فرستادیم: وَ أَوْحی فِی كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها [4]. منتها وحیی كه به یك انسان عادی می شود دیگر توسط جبرئیل انجام نمی شود، شكل دیگری دارد. مثل نور است: نور پنج شمعی هم نور است، نور خورشید عالمتاب هم نور است، ولی نور بالاخره نور است. وحیی كه بر پیغمبر اكرم نازل می شود مثل نور خورشید عالمتاب است و الهامی كه به همه افراد انسان شده است مثل یك چراغ چند شمعی، یك چنین چیزی.
اما آن نظریه ای كه می گوید اخلاق از مقوله زیبایی است آیا درست است یا درست نیست؟ هم درست است و هم نادرست. نادرست است، زیرا خیال كرده زیبایی معنوی در همین جا خاتمه پیدا می كند؛ یعنی روح انسان ساخته شده كه فقط زیبایی معنوی یك سلسله كارها مثل راستی، امانت، ایثار، عفت، شجاعت،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 550
استقامت، انصاف و حلم را درك كند. اشتباه اینجاست. او ناآگاهانه آن كل زیبایی، منبع و اصل زیبایی را كه ذات مقدس پروردگار است درك می كند و در نتیجه خواسته ها و طریق رضای او را كه طریق سعادت ماست، چون او می خواهد و بالفطره از ناحیه او می بیند، زیبا می بیند. اصلاً زیبایی عقلی، حسن و قبح عقلی در واقع برمی گردد به حسن و قبح قلبی. عقل از مقوله ادراك است نه از مقوله احساس.

همه حسن و قبح هایی كه حسن و قبح عقلی نامیده می شوند در واقع حسن و قبح قلبی است چون حسن، زیبایی است و قبح، زشتی و اینها از مقوله احساس است نه از مقوله ادراك كه كار عقل باشد، و احساس در واقع كار قلب است. انسان در فطرت ناآگاه خودش زیبایی آنچه را كه خدا از او خواسته است درك می كند، چون این تكلیف را در عمق باطنش از خدا می بیند و هرچه از خدا می بیند زیبا می بیند.

همچنین ما در شعور ظاهر خودمان وقتی كه خدا را بشناسیم، هرچه از ناحیه خدا درك بكنیم زیبا می بینیم. گفت:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
آن كسی كه اخلاق را از مقوله محبت می داند، كمی باید جلوتر برود. آخر چگونه است كه انسان شی ء یا فرد دیگری را كه بكلی مغایر با خودش است و هیچ ارتباط و اتصالی بین او و آن شی ء یا فرد نیست دوست می دارد؟ این دوستی با هیچ منطقی جور در نمی آید. ولی انسان دوست دارد انسانهای دیگر را، دوست دارد حیوانها را، دوست دارد خیلی اشیاء دیگر را، نه آن جور دوستی كه برای خودش دوست دارد. آن كه از حساب خارج است. دوست دارد به طوری كه كأ نّه جزء شخصیت خودش است؛ یعنی همان طور كه می خواهد به خودش خدمت كند، می خواهد به آنها خدمت كند. نه دوست دارد كه آنها را به نفع خودش به كار ببرد، بلكه دوست دارد در حدی كه خودش را در خدمت آنها قرار می دهد، چرا؟ آیا این یك امر بی منطق است كه در انسان پیدا شده یا نه؟ البته منطق دارد. منطق این هم خداست، همان اسلام فطری است، تكلیف الهی است. انسان با شامّه قلب خودش حس می كند كه محبوب واقعی اش آن را از او می خواهد. از این جهت است كه آن را دوست دارد. بنابراین توجیه صحیح اخلاق همین [نظریه پرستش ] است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 551

[1] - . شمس/7 و 8
[2] - . انبیاء/73
[3] - . نحل/68
[4] - . فصّلت/12
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است