عرض كردیم كه دیگران هم- حتی مادیین- رسیده اند به اینجا كه نمی شود «خود»
آدمی را منحصر كرد به همین خود به اصطلاح شناسنامه ای. اصلاً شخصیت انسان
چیزی است كه حتی مادی ترین مادیها برای انسان شخصیت قائل هستند ماوراء
شخص. ناچار اینها هم باید در فكر توجیهی برآیند كه انسان یك خود عالیتر و
بزرگتری دارد. منتها در پاسخ به این سؤال كه این خود بزرگتر چیست، دنبال
حرفهای دیگر می روند.
یكی از این مكتبها سخنی گفته كه چون خیلی به مسائل مهم فلسفی مربوط
است ناچارم به اجمال و اشاره رد بشوم. گفته است در انسان دو «من» وجود دارد:
یك من فردی و یك من كلی. من فردی این است كه خودت را به صورت یك فرد
احساس می كنی، و من كلی همان كلی طبیعی است- به اصطلاح- كه در همه افراد
وجود دارد، یعنی «انسان» . از این جهت است كه آدمی انساندوست است؛ یعنی
اینكه آدمی انساندوست است، به خاطر این است كه در او دو خود وجود دارد: یكی
خود فرد كه جزئی و محدود است و دیگر خود انسان كه كلی است.
این حرف، بسیار حرف نادرستی است. معنای كلی را نفهمیده اند. فلاسفه
خیلی بزرگ، مخصوصا فلاسفه اسلامی، در باب كلی و حقیقت كلی طبیعی
تحقیقات بسیار گرانبهایی كرده اند، از بوعلی گرفته تا صدرالمتألهین كه دیگر وارد
این مطلب نمی شوم. اینها این جور خیال می كنند كه آن منی كه در انسان شریف
است و احساس شرافت می كند منِ انسانهای دیگر است كه باز از طبیعت بیرون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 588
نیست؛ همین انسانهای مادی. می گوید آنجا كه من خودم را احساس می كنم، این
همان خودِ پلید است كه باید رهایش كرد، و آنجا كه انسان را احساس می كنم باز
خود را احساس می كنم اما خود را در ضمن انسان كلی احساس می كنم و او خودِ
مقدس است. می گوییم آن انسان كلی هم عین همین انسانهای دیگر است، چیزی
غیر از آنها نیست. و بعلاوه انسان كلی در فرد، عین فرد است نه چیزی جز فرد، كه
این داستان مفصل است.