عرض كردیم اگرچه در تعلیمات افراطی صوفیانه تعبیرات نارسایی در این زمینه ها
هست، افراطهایی كه تحت عنوان مبارزه با نفس گفته اند تا حدی كه كرامت نفس را
هم لگدمال می كند، ولی خیلی فهمیده هاشان این معانی را درك كرده اند. مولوی
می گوید: «ای كه در پیكار، خود را باخته» . مقصود همان پیكار و جدل و كشمكش
درونی است. ای كسی كه در پیكار درونی، در اثر پیروزی میلها و طبیعت، خود
واقعی را باخته ای «دیگران را تو ز خود نشناخته» بیگانه را با خودت اشتباه
می كنی، بیگانه را «من» می پنداری و نمی دانی كه «من» او نیست، او تو نیستی. اینكه
خیال می كنی آن «من» تو هستی، خودت را با غیرخودت اشتباه كرده ای.
تو به هر صورت كه آیی بیستی
[1]كه منم این، واللَّه آن تو نیستی
گاهی انسان می آید در مقابل آینه می ایستد، خیال می كند خودش را دارد
می بیند. . .
[2]
یك زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
می گوید اگر می خواهی امتحان كنی كه آیا خودت را كشف كرده ای یا خودت را گم
كرده ای، در خلوتها درك می كنی. اگر چند روز انسانهای دیگر را نبینی وحشت تو
را از پا در می آورد. همیشه می خواهی انسانهای دیگر، اشیاء دیگر را ببینی، چون
گمشده در آنها هستی و خودت را در آنها جستجو می كنی. تو اگر خود واقعی را پیدا
كرده بودی، اگر صد سال هم در خلوت می بودی كه با خود واقعی ات می بودی، یك
ذره دلتنگی برایت پیدا نمی شد.
این تو كی باشی كه تو آن اوحدی
كه خوش و زیبا و سرمست خودی
[3]
مسئله خود و ناخود، خودش یك مسئله مهمی است. در كلمات پیشوایان دین
ما این مطلب، زیاد و به تعبیرات مختلفی آمده است.
[2] - . [افتادگی از نوار است. ]
[3] - . مثنوی، ص 345، س 18