بعضی ادعا كرده اند كه خود واقعی انسان، خود نداشتن و آزادی است. انسان در این
جهان آزاد است بلكه عین آزادی است. نه انسان یك موجود آزاد است، بلكه
موجودی است كه عین آزادی است. و عجیب این است كه بجای اینكه از حرّیت و
آزادی انسان نردبانی بسازند برای اینكه خدایی در عالم هست
[1]، آقای سارتر
می گوید: من به دلیل اینكه انسان آزاد است می گویم پس خدایی نباید وجود داشته
باشد، چون اگر خدایی وجود داشته باشد انسان دیگر نمی تواند آزاد باشد. چطور؟
یك حرفی می زند كه اصلاً انسان تعجب می كند كه واقعا اینها اینقدر بی خبر و
ناآگاهند؟ ! می گوید: اگر خدایی باشد معنایش این است كه خدا یك ذهنی دارد و
قبلاً طبیعت من را در ذهن خودش تصور كرده، و اگر من در ذهن خدا تصور شده
باشم نمی توانم آزاد باشم بلكه باید مجبور باشم، همان جور باشم كه در ذهن خدا
بوده ام. آیا «ذهن» برای خدا اصلاً معنی دارد؟ ! او خدا نیست، او یك موجودی است
مثل توی سارتر كه اسمش را خدا گذاشته ای.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 609
[1] - . اگر فقط طبیعت و ماده بود، آزادی برای انسان معنی نداشت و جز جبر ماده و طبیعت چیز دیگری نمی توانست در عالم باشد. خود آزادی و اختیار انسان یكی از مصداقهای مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ است.