در
کتابخانه
بازدید : 617964تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Expand 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Expand 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Expand 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Expand 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Expand 8خود و ناخود8خود و ناخود
Collapse 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
علمای ما در باب اینكه انسان آن چیزی است كه می اندیشد یا انسان آن چیزی است كه بخواهد باشد، خیلی بهتر از آقای سارتر بحث كرده اند. در فلاسفه اسلامی، صدرالمتألهین بهتر از همه بحث كرده. و این مطلب ریشه قرآنی دارد كه هر موجودی خودش خودش است جز انسان كه در قیامت به صورتهای مختلف محشور می شود (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً) [1]و فقط گروهی از مردمْ انسان محشور می شوند، گروههای دیگر مردم به صورتهای مختلف از حیوانات محشور می شوند. انسان مجبور نیست كه انسان باشد، بلكه می تواند خودش را انسان بسازد و می تواند خودش را تبدیل به یك گرگ یا سگ یا خوك و یا خرس كند؛ تا چه ملكاتی را برای خودش كسب كرده باشد. راجع به اینكه انسان همان است كه بیندیشد، ملاّ خیلی خوب می گوید:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گل، گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
اگر از ملاّ بپرسیم: انسان چیست؟ می گوید: آن چیزی است كه می اندیشد. اگر بپرسی: من چیستم؟ می گوید: تو بگو درباره چه می اندیشی تا بگویم چیستی. اگر درباره حقیقت می اندیشی تو حقیقتی، درباره خدا می اندیشی تو مثال خدا هستی، درباره علی می اندیشی علی هستی، درباره آن كاری می اندیشی كه كار یك سگ است تو سگ هستی. بگو چه می اندیشی تا بگویم چیستی.
درباره اینكه انسان هر چه را بخواهد و هرچه را دوست داشته باشد همان است، در اخبار ما زیاد تأكید شده است. گفته اند: مَنْ اَحَبَّ حَجَرا حَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ [2]اگر انسان سنگی را دوست داشته باشد با سنگ محشور می شود، چون خودش سنگ می شود. هرچه را انسان دوست داشته باشد همان می شود.
شخصی كه اهل خراسان بود، از راه دور با رنج فراوان آمد خدمت امام باقر علیه السلام (عشق به اهل بیت او را كشانده بود) در حالی كه چون پای پیاده آمده بود كفشهایش از بین رفته و پایش ترك خورده و پاشنه آن شكاف زیادی برداشته بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 611
آمد خدمت امام با یك عشق و ولعی. خدا را شكر كرد كه بالاخره به مقصود خودش رسید. بعد پایش را نشان داد با آن شكافها كه خون آمده بود، و عرض كرد: یا ابن رسول اللّه! نكِشید مرا به اینجا جز محبت شما اهل بیت كه از خراسان تا اینجا پیاده آمده ام. امام این جمله را فرمود: هركس هرچه را دوست داشته باشد با هموست و حقیقتش همان می شود و با همان محشور می شود. شاعر می گوید:
گر در طلب گوهر كانی، كانی
ور در پی جستجوی جانی، جانی
تو اگر در جستجوی یك گوهر، یك معدن زمینی و یك جماد هستی، جمادی و اگر جان می خواهی و به دنبال جان و معنی می گردی، جانی.
من فاش كنم حقیقت مطلب را
هرچیز كه در جُستن آنی، آنی
هرچه را جستجو می كنی، تو همان هستی. پس اگر از این شاعر بپرسیم: من چیستم؟ می گوید: بگو تو چه را جستجو می كنی تا من بگویم چیستی.
همان طور كه وعده دادم فردا شب ان شاءاللّه درباره «خلأ معنوی و اخلاقی در جهان معاصر» كه نتیجه این گرایشهای ماتریالیستی است، عرایضی به عرض شما می رسانم.
اهل بیت را وارد مجلس پسر زیاد كردند. نوشته اند زینب اندامی رشید داشت و بلند بالا بود. در حالی وارد مجلس پسر زیاد شد كه زنانش دورش را گرفته و مانند نگین او را احاطه كرده بودند. ابن زیاد می دانست این زن مجلّله كه دیگران مانند یك عده كلفت دور او را گرفته اند كیست. انتظار داشت زینب كه وارد می شود به او سلام كند. ولی زینب سلام نكرد. زینب خواست ثابت كند و ثابت كرد (بعدها بیشتر ثابت كرد) كه پسر زیاد! تو خیال نكن كه اگر بدن ما را قطعه قطعه كردی یا اسیر كردی و به زنجیر كشیدی، روح ما را هم می توانی اسیر كنی. روح ما روح سالم بشری است، روحی است كه خودش را نباخته است، نفخه الهی است. روح ما تسخیرشدنی نیست، روح ما میراندنی نیست، روح ما زنجیركشیدنی نیست. سلام نكرد. او برآشفت، گفت: مَنْ هذِهِ الْمُتَكَبِّرَةُ؟ این زن متكبر كیست؟ كسی جواب نداد.

دو سه بار این را تكرار كرد. آخر كسی جواب داد: هذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلیِّ بْنِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 612
اَبی طالبٍ [3]. در آنجا زینب چنان پسر زیاد را محكوم كرد كه زبانش بند آمد و همان تصمیم جلاّدمآبانه را گرفت، راه دیگری نداشت. گفت: اینها هنوز زبان دارند! گردنشان را بزنید.
در مجلس یزید هم كه زینب وارد می شود همین شكوه را می آفریند. یعنی این چهل منزل اسارت باز هم زینب را خرد نمی كند، روح زینب را نمی شكند، بلكه در آنجا بیشتر تجلی می كند. خطابه ای كه حضرت زینب در مجلس یزید خوانده است باور كنید كه از خطابه های بی نظیر دنیاست. فقط یك جمله اش را می گویم. فرمود:

پسر معاویه! كِدْ كَیْدَكَ وَ اسْعَ سَعْیَكَ اِنَّكَ لا تُمیتُ وَحْیَنا [4]هر نیرنگی می توان بزن، هر كاری از دستت می آید كوتاهی نكن، ولی من به تو اطمینان می دهم كه این نور خاموش شدنی نیست. آن كه می میرد در این جهان تو هستی و دستگاه تو، و آنچه می ماند برادر من است. آن كه الهام بخش همه متقیان عالم خواهد بود برادر من است، آن كه جهان را شیفته خودش خواهد كرد برادر من است. این اطمینان، اطمینان به فطرت بشر است. خدا بشر را حقیقت خواه آفریده است. یزید با اینكه از فصحاء و بلغاء و سخنوران عرب است در مقابل منطق زینب سخت درمانده شد، و چون سفرای كشورهای غیر اسلامی و قُوّاد سپاه و بزرگان در آنجا حضور داشتند خیلی شرمنده شد. می خواست زینب سكوت كند، زینب هم سكوت نمی كرد. آخر دست به یك تدبیر جنایتكارانه زد، با خود گفت: باید عواطف این زن را منقلب كنم، مگر از ناحیه عواطف خودش زبانش را ببندم. من دیگر اسم نمی برم كه چه جنایتی كرد ولی همین قدر می گویم یكی از حاشیه نشینان آنچنان منقلب شد كه فریاد كرد:

یزید! این چوبها را بردار، به خدا قسم به چشم خود دیدم پیغمبر این لبها را می بوسید.
و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین. باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . .
خدایا دلهای ما را به نور ایمان منوّر بگردان، قلبها و روحهای ما را به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 613
مكارم اخلاق اسلامی مزیّن بفرما، روحهای ما را از زشتیها و پلیدیها پاك بگردان، انوار محبت و معرفت خودت و اولیای خودت را بر دلهای ما بتابان، اموات ما مشمول عنایت و رحمت خود بفرما.
و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 614

[1] - . نبأ/18
[2] - . نفس المهموم، ص 36 به نقل از امالی صدوق، ص 79، مجلس 27 با عبارت: فَلَوْ اَنَّ رَجُلاً تَوَلّی حَجَرا لَحَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
[3] - . بحارالانوار، ج /45ص 115 باب 39
[4] - . فی رحاب ائمة اهل البیت، ج /3ص 152
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است