در
کتابخانه
بازدید : 618004تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Collapse بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه دیگر در باب معیار فعل اخلاقی می گوید: معیار فعل اخلاقی احساس تكلیف وجدانی است، و این نظر كانت فیلسوف معروف آلمان است كه در میان فلاسفه اروپا آن مقام را دارد كه در میان فقها و اصولیین متأخّر، شیخ انصاری دارد كه بیشتر آنها را شاگرد او می دانند. كانت یك عقیده ای در باب انسان دارد. او اعتقاد راسخی به وجدان اخلاقی دارد. حتی معتقد است خدا را از راه برهان عقلی نمی شود ثابت كرد ولی از راه وجدان اخلاقی می شود ثابت كرد. خود او به خدا از راه وجدان اخلاقی اعتقاد دارد. شاید هیچ فیلسوفی در دنیا نیامده است كه به اندازه كانت برای وجدان انسانی اصالت قائل باشد، و می گویند بر روی سرلوح قبرش جمله ای را كه از خود اوست نوشته اند و آن جمله معروفش این است:
دو چیز است كه اعجاب انسان را برمی انگیزد: یكی آسمان پرستاره ای كه در بالای سر ما قرار دارد و دیگر، وجدان و ضمیری كه در درون ما قرار گرفته است.
او معتقد به الهام وجدانی است و می گوید: بعضی چیزها را انسان در وجدان خودش به صورت یك تكلیف و یك امر و نهی احساس می كند. اینكه ظلم نكن، در وجدان انسان به صورت یك امر فطری هست. اینكه دروغ نگو و راست بگو، این كه نسبت به دیگران محبت بورز، اینكه خیانت نكن، اینها یك سلسله دستورهاست كه به حكم فطرت در وجدان انسان قرار داده شده. وجدان انسان خودش به انسان امر می كند، می گوید این جور بكن، آن جور نكن.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 639
او می گوید: هر كاری را كه انسان به حكم اطاعت بلاشرط [1]وجدان انجام بدهد یعنی فقط به این دلیل انجام بدهد كه قلبم به من دستور می دهد، دلم به من فرمان می دهد، وجدانم فرمان می دهد، و هیچ غرض و غایتی نداشته باشد، [چنین كاری یك كار اخلاقی است. ] برعكسِ آن نظر اول كه می گفت غایتْ دیگری باشد، این نظر به اصطلاح درونگرایی می كند. آن نظریه برونگرا بود و این نظریه درونگراست؛ می گوید: آن وقت یك فعل، فعل اخلاقی است كه شكل اطاعت محض از وجدان را داشته باشد بدون آنكه هیچ شرطی و هیچ غایتی در نظر گرفته شده باشد، به طوری كه اگر از شخص بپرسند: چرا این كار را می كنی؟ بگوید: چون وجدانم می گوید. غیر از اینكه وجدان گفته، [به خاطر] چیز دیگری نباشد. اگر بگویی این كار را من برای فلان هدف دیگر انجام می دهم، می گوید دیگر اخلاقی نیست. پس این شخص معیار فعل اخلاقی را انجام تكلیف فطری وجدانی می داند به شرط اینكه این انجام تكلیف، بلاشرط صورت بگیرد. او اخلاق را فقط و فقط در وجدان می برد، قائل به وجدان و الهام فطری است. البته حرفش تا اندازه ای حرف درستی است. ما در قرآن كریم می خوانیم: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها. `فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها [2].
وقتی كه این آیه كریمه نازل شد: تَعاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوانِ [3]مردی به نام وابصه آمد خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و آله. قبل از آنكه سؤالش را طرح كند رسول اكرم فرمود: وابصه! آیا بگویم آمده ای چه از من بپرسی؟ آمده ای از من بپرسی كه «برّ» و «اثم» چیست؟ گفت: بله یا رسول اللّه، اتفاقا برای همین آمده ام.

نوشته اند پیغمبر اكرم دو انگشتشان را به سینه وابصه زدند و فرمودند: یا وابِصَةُ اِسْتَفْتِ قَلْبَكَ، اِسْتَفْتِ قَلْبَكَ این را از قلبت استفتاء كن، این فتوا را از دلت بخواه. یعنی خداوند تشخیص برّ و تقوا را و در نقطه مقابل تشخیص اثم را در فطرت انسان قرار داده و مسائل فطری را دیگر لازم نیست انسان برود از دیگری بپرسد، بلكه باید از قلب و وجدان خودش بپرسد. جواب را از همین جا می گیرد. حال نمی خواهم بحث تفصیلی عرض بكنم كه در اینجا خیلی مطلب هست. این هم یك نظر.
بنا بر سه نظریه اول، اخلاق از مقوله محبت بود ولی بنا بر این نظر اخلاق از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 640
مقوله تكلیف است.
نظریه دیگری در باب معیار اخلاقی [بودن یك فعل ] داریم و آن نظریه معروف حسن و قبح ذاتی افعال است. می دانیم عده ای بوده اند كه برای افعال، حسن و قبح ذاتی قائل بوده اند و این به یك معنای خاص درست است، البته تعبیرش فرق می كند. گفته اند زیبایی یا حسن دو جور است: حسن حسی داریم و حسن عقلی، همچنان كه حسن خیالی هم داریم، و حسن حسی بر چند قسم است. «حسن» یعنی زیبایی، و زیبایی تعریف هم ندارد، مِمّا یُدْرَكُ وَ لا یوصَف است. حسن حسی ممكن است بصری باشد، ممكن است سمعی باشد و حتی ممكن است لمسی باشد، ذوقی باشد، شمّی باشد. حسن عقلی هم داریم؛ بعضی چیزها به دیده عقل زیباست و جاذبه دارد. خاصیت زیبایی را از جاذبه اش می شود فهمید. هرچه كه در انسان عشق و شوق تولید كند و انسان را به سوی خودش بكشاند و تحسین و آفرین و تقدیس انسان را هم جلب كند «زیبایی» است. گفته اند بعضی كارها ذاتا زیباست و بعضی كارها ذاتا زشت و نازیباست، همین طور كه صورتها بعضی ذاتا زیباست و بعضی نازیبا. مثلاً راستی ذاتا زیباست. حق، سخن راست، زیباست. امانت ذاتا زیباست. سپاسگزاری ذاتا زیباست. احسان به غیر ذاتا زیباست. عدالت كردن ذاتا زیباست. در مقابل، مقابلات اینها مثل دروغ، ظلم و همه اموری كه اخلاق ناپسند خوانده می شود ذاتا نازیباست. پس [طبق این نظر] معیار اخلاقی [بودن، ] زیبایی فعلهاست، آنهم زیبایی عقلی كه عقل مستقلاً و مستقیما درك می كند.
این تعریف خیلی جامعتر از آن تعریفها حتی تعریف كانت است. ولی اگر ملاك را زیبایی بدانیم، بحث حسن و قبح عقلی پیش می آید و البته كمی خالی از دشواری نخواهد بود. به حسب این نظریه كه در میان مسلمین زیاد مورد بحث بوده است، اخلاق از مقوله جمال و زیبایی است. بنا بر دو نظریه و بلكه سه نظریه اول، اخلاق از مقوله محبت بود، بنا بر نظریه كانت از مقوله تكلیف بود و بنا بر این نظریه از مقوله زیبایی است ولی زیبایی عقلی؛ هم از مقوله عقل است و هم از مقوله زیبایی، ولی زیبایی معقول.

[1] - . «بلاشرط» را مخصوصا قید می كند.
[2] - . شمس/7 و 8 [قسم به نفس و آن كه او را معتدل ساخت و به او شر و خیرش را الهام كرد. ]
[3] - . مائده/2 [در نیكوكاری و تقوا با یكدیگر همكاری كنید و در گناه و ستم همكاری نكنید. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است