از اصطلاحات شایع عرفا اصطلاح حال و مقام است. آنچه بدون اختیار بر قلب
عارف وارد می شود «حال» است، و آنچه او آن را تحصیل و كسب می كند «مقام»
است. حال زودگذر است و مقام، باقی. گفته اند احوال مانند برقِ جهنده اند كه زود
خاموش می شوند.
حافظ:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد
سعدی:
یكی پرسید از آن گمگشته فرزند
كه ای روشن روان پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه كنعانش ندیدی
بگفتا «حال» ما «برق» جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی تا پشت پای خود نبینیم
اگر درویش در «حالی» بماندی
سر و دست از دو عالم برفشاندی
در درسهای پیش، از
نهج البلاغه این جمله ها را نقل كردیم:
قَدْ اَحْیا عَقْلَهُ وَ اَماتَ نَفْسَهُ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ وَ «بَرَقَ لَهُ لامِعٌ
كَثیرُ الْبَرْقِ» . . . .
عرفا آن برقهای جهنده را «لوائح» و «لوامع» و «طوالع» می نامند با اختلافی كه
در درجات و مراتب و میزان شدت و مدت بقای این درخششها هست