تعبیر «انسان كامل» در ادبیات اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است.
امروز در اروپا هم این تعبیر خیلی زیاد مطرح است، ولی برای اولین بار در دنیای
اسلام این تعبیر در مورد انسان به كار برده شده است. اولین كسی كه در مورد انسان
تعبیر «انسان كامل» را مطرح كرد عارف معروف، محیی الدین عربی اندلسی طایی
است. محیی الدین عربی پدر عرفان اسلامی است؛ یعنی تمام عرفایی كه شما از قرن
هفتم به بعد در میان تمام ملل اسلامی سراغ دارید و از جمله عرفای ایرانی
فارسی زبان، از شاگردان مكتب محیی الدین هستند. مولوی یكی از شاگردان مكتب
محیی الدین است. او با این همه عظمت، در مقابل محیی الدین از نظر عرفانی چیزی
نیست. محیی الدین مرد عربی نژاد از اولاد حاتم طایی و اهل اندلس
[1]بود. همه ی
مسافرتهای او در كشورهای اسلامی بود و در شام از دنیا رفت. قبر محیی الدین
اندلسی شامی- كه به اعتبار مدفنش به او «شامی» می گویند- در دمشق است. او
شاگردی به نام صدرالدین قونوی دارد كه بعد از محیی الدین، بزرگترین عارف
شمرده می شود. اینكه عرفان اسلامی به صورت علمی، آنهم علم بسیار بسیار
غامض درآمده است، محصول كار محیی الدین و شروح صدرالدین قونوی است.
صدرالدین قونوی كه اهل قونیه در تركیه است، پسر زن محیی الدین بود؛ یعنی
محیی الدین هم استادش بود و هم شوهر مادرش. مولوی معاصر صدرالدین قونوی
است. صدرالدین در مسجدی امام جماعت بود و مولوی می رفت و به او اقتدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 100
می كرد. افكار محیی الدین به وسیله ی صدرالدین قونوی به مولوی انتقال پیدا كرده
است
[2]
یكی از مسائلی كه این مرد طرح كرد مسئله ی «انسان كامل» بود، ولی البته او از
دیدگاه عرفان آن را طرح كرده است
[3]. مخصوصاً یكی از سؤالاتی كه از محمود
شبستری معروف، صاحب منظومه ی بسیار بسیار عالی و نفیس ادبی و كم نظیر
گلشن راز شده است در مورد انسان كامل است كه او هم با دید عرفانی جواب داده
است. پس اولین كسی كه با لفظ «انسان كامل» این مسئله را طرح كرد و با دید
خاص عرفانی این مطلب را بیان كرد، محیی الدین عربی است. دیگران هم انسان
كامل را- هركسی از دید خود- به شكلی بیان كرده اند. ما می خواهیم ببینیم كه
انسان كامل از دید قرآن چگونه انسانی است. بحث را از انسان تمام و انسان ناقص
شروع می كنیم تا بتوانیم به مراحل بعدی این بحث برسیم
[1] اسپانیای امروز، آن وقت به نام اندلس و یك كشور اسلامی بود.
[2] حرفهای دیگری كه در این زمینه ها می شنوید اساسی ندارد. عرفان اسلامی ریشه های دیگری غیر
از مهملاتی كه یك عده امروز در روزنامه ها و مجلات می بافند، دارد.
[3] اگر مقتضی بود، در این زمینه مفصل تر بحث می كنم.