.
گاهی عشق- مثل آنچه كه در عرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ما هست- تنها
ارزش انسانی می شود: «جلوه ای كرد رخش دید ملك عشق نداشت» و یا:
فرشته عشق نداند كه چیست، قصه مخوان
بخواه جام و گلابی به خاك آدم ریز
[1]
دیگر، تمام ارزشهای دیگر حتی عقل [نادیده گرفته می شوند. ] عرفا كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 119
گرایششان به ارزش عشق است، اصلاً گرایش ضد عقل دارند و رسماً با عقل
مبارزه می كنند. حافظ می گوید:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هركس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه ی گل
[2]مرغ سحر داند و بس
كه نه هركو ورقی خواند معانی دانست
می خواهد بگوید فقط و فقط عارف با مركب عشق، به عرفان حق می رسد. در
چند بیت بعد می گوید:
ای كه از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نكته به تحقیق نتانی دانست
مخاطبش در این بیت، بوعلی سیناست كه در آخر
اشارات [سخن از عشق گفته
است. ] پس، از نظر اینها اساساً انسان و انسانیت عبارت از عشق می شود و عقل به
دلیل اینكه عقال و پای بند است، بكلی محكوم می شود.
یك وقت هم می بینید تنها ارزش، می شود ارزش عقل و فكر. انسان می گوید
این حرفها چیست، اینها همه خیالات است. بوعلی سینا گاهی در بین صحبتهایش
می گوید: این حرفها اشبه به خیالات صوفیه است، باید با مركب عقل جلو رفت.
اینها ارزشهای گوناگونی است كه در بشر وجود دارد: عقل، عشق، محبت،
عدالت، خدمت، عبادت، آزادی و انواع دیگر ارزشها. حال كدام انسان، انسان كامل
است؟ او كه فقط عابد محض است؟ او كه فقط آزاده ی محض است؟ او كه فقط عاشق
محض است؟ او كه فقط عاقل محض است؟ نه، هیچ كدام انسان كامل نیست. انسان
كامل آن انسانی است كه «همه ی این ارزشها» «در حد اعلی » و «هماهنگ با یكدیگر»
در او رشد كرده باشد. علی علیه السلام چنین انسانی است
[1] [استاد در حاشیه ی خود بر
دیوان حافظ (آیینه ی جام) چنین نوشته اند: «در نسخه ی انجوی چنین است:
فرشته عشق نداند كه چیست قصه مخوان.
بخواه جام و شرابی به خاك آدم ریز.
به نظر ما در مصراع اول، نسخه ی انجوی و در مصراع دوم، نسخه ی حاضر [كه مصراع اول آن چنین
است: فرشته عشق نداند كه چیست ای ساقی ] مرجّح است. » ]
[2] «مجموعه ی گل» یعنی ذات مستجمع جمیع كمالات، یعنی ذات حق.