گروهی دیگر در موضوع درد انسان كه آن را ارزش ارزشها تلقی می كنند، متوجه
امر دیگری شده اند: درد انسان نسبت به خلق خدا، نه درد انسان نسبت به خدا.
می گویند معیار انسانیت انسان این است كه درد دیگران را داشته باشد؛ یعنی
ناراحتیهایی كه متوجه دیگران است و هیچ به شخص او مربوط نیست، در او درد
ایجاد می كند، او غمخوار دیگران است. به قول سعدی:
من از بینوایی نِیَم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد كرد
اگر درد دیگران و غمخوارگی در كسی پیدا شد، از گرسنگی دیگران خوابش
نمی برد؛ گرسنگی خودش از گرسنگی دیگران آسانتر است. اگر خاری در پای
دیگران فرو رود، مثل این است كه در چشم او فرو رفته است. می گویند این درد
انسان است؛ دردی است كه به انسان، شخصیت و ارزش می دهد و این است منشأ
همه ی ارزشهای انسانی. امروز می بینیم آنهایی كه دائماً می گویند فلان مسئله انسانی
است، اصلاً انسانیت را جز در اینجا در جای دیگری پیاده نمی كنند. هر چیزی كه
بازگشتش به احساس مسئولیت انسان و درد انسان در قبال انسانهای دیگر باشد،
آن را انسانی می دانند و هرچه غیر از این باشد آن را انسانی نمی دانند. این هم محو
شدن ارزشها در یك ارزش دیگر است