اما یك وقت در مسئله ی «خود» ، مسئله این نیست كه انسان به فكر زندگی خود
است؛ مسئله این است كه دچار نوعی بیماری روانی است و در واقع آن مقام
انسانی اش در خدمت حیوانیتش قرار می گیرد. بعد می بینید «به خودكَش»
[1]
می شود، نه فقط به اندازه ای كه بخواهد زندگی كند [بلكه هدفش بیشتر جمع كردن
است. ] كبوتر دانه جمع می كند برای اینكه سیر شود و این یك امر طبیعی و عادی
است. اسب می چرد برای اینكه سیر شود، این هم یك امر عادی است. اگر یك بشر
بخواهد در این حد باشد عادی است، یعنی یك حیوان است. اما یك وقت بشر
گرفتار آز و حرص می شود. اینجا دیگر صحبت این نیست كه می خواهد برای
زندگی خود فعالیت كند، بلكه فقط برای اینكه جمع كند فعالیت می كند و هرچه هم
جمع می كند باز می خواهد بیشتر و بیشتر جمع كند و جمع كردن او حدی ندارد. اسم
این حالت «آز» است. چنین آدمی آنجا كه می خواهد بدهد، ببخشد و یا احسان كند
دچار «بخل» است (این بیماری دیگری است) ، دچار «امساك» است و به تعبیر
پیغمبر اكرم «شُحّ مطاع»
[2]دارد، یك حالت روانی دارد كه آن حالت روانی حاكم
بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 230
اوست نه فكر و عقل و اراده اش. پول به جانش چسبیده و هیچ حساب و كتاب و
عقل و منطقی در كار نیست و الاّ اگر عقل و منطق در كار باشد، می فهمد كه اینجا
جای خرج كردن است، یعنی خیر و مصلحت و منفعت و خوشی و سعادتش در
خرج كردن است، ولی بخل به او اجازه نمی دهد. حالت حرص و آز، ضد اخلاق
است؛ یعنی پایین تر از اخلاق است و بیماری است
[1] [یعنی همه چیز را برای خود می خواهد. ]
[2] تعبیر «شُحّ» از قرآن است:
وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ (حشر/9) .