نویسنده ی كتاب محمّد، پیامبری كه از نو باید شناخت
[1]دو چیز را خوب پرورش داده
است
[2]. یكی از آن دو چیزی كه خوب مجسم كرده، این است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله در
شرایطی قرار می گرفت كه از نظر سیاسی و اجتماعی امیدش از همه جا قطع بود،
تمام شرایط علیه او بود و بین او و پیروزی به اندازه ی یك مو هم پیوند نبود ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 267
پیغمبر هیچ وقت اراده ی خودش را نمی باخت؛ اراده ی پیغمبر در همه ی احوال مانند
كوهی بود كه یك ذره تزلزل در آن پیدا نمی شد. واقعاً قدرت روحی پیغمبر در این
مدت بیست و سه سال عجیب است! وقتی انسان مطالعه می كند، حیرت انگیز است
و شاعر- كه ظاهراً حسّان بن ثابت است- در زمان خود پیغمبر درست گفته است:
لَهُ هِمَمٌ لا مُنْتَهی لِكِبارِها
وَ هِمَّتُهُ الصُّغْری اَجَلُّ مِنَ الدَّهْرِ
بعلاوه پیغمبر از نظر قدرت و قوّت ظاهری هم مردی قوی بود. اندام پیغمبر، اندام
یك دلیر و یك دلاور بود. مردی قوی و شجاع بود و مجموع اندامش اندام یك مرد
شجاع بود: كانَ بادِناً مُتَماسِكاً
[3]پیغمبر نه چاق بود و نه لاغر، متوسط بود؛ بدنش
گوشت داشت اما گوشت متماسك. بدن متماسك یعنی مثل بدن آدمهای ورزشكار،
از این جهت كه گوشت بدنشان سفت و محكم به یكدیگر چسبیده است. آدمهایی
كه چاق هستند و پی در بدنشان جمع شده، گوشت بدنشان شل است، ولی پیغمبر
این جور نبود.
اصلاً شجاعت پیغمبر در حدی بود كه علی علیه السلام می فرماید: گاهی كه شرایط بر
ما سخت می شد به پیغمبر پناه می بردیم:
وَ كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنا بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله
[4].
حدود هشت سال پیش
[5]كه برای اولین بار به مكه مشرف شدم، خوابی در
مكه دیدم كه خیلی عجیب بود! در آنجا پیغمبر اكرم را از پشت سر مشاهده كردم،
اندام عجیبی دیدم و در عالم خواب به یاد جمله ی امیرالمؤمنین افتادم، گفتم بی جهت
نیست كه علی علیه السلام می فرماید: وَ كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنا بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله. .
پیغمبر اكرم اینچنین بود: قوی بود، شجاع بود، قوّت را ستایش می كرد و
شجاعت را نیز ستایش می كرد.
پس در اسلام قوّت و قدرت ستایش شده؛ یعنی اسلام آن را به عنوان یك ارزش
برای انسان می شناسد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 268
مطلبی را مختصراً عرض می كنم و تفسیرش برای جلسه ی بعد باشد، و آن اینكه در
اسلام قدرت و توانایی یك ارزش از ارزشهای انسانی در كنار چندین ارزش دیگر
است كه مجموعاً همه ی این ارزشها در كنار یكدیگر انسان كامل اسلام را تشكیل
می دهد. آقای نیچه در تمام ارزشها فقط همین یك ارزش را دیده است. معلوم
است، اگر همه ی شاخه های یك درخت را بزنند و یك شاخه را نگه دارند، فقط همان
شاخه رشد می كند و همه ی شاخه های دیگر از بین می رود. فرق مكتب نیچه و مكتب
اسلام در این است كه در مكتب نیچه انسانیت یك ارزش بیشتر ندارد و آن توانایی
و قدرت است، پس همه ی ارزشهای دیگر محو و فدای این ارزش می شود. ولی در
اسلام، قدرت یك ارزش از مجموعه ی چندین ارزش متعالی در انسان است. وقتی
این ارزش در كنار سایر ارزشها قرار گرفت، آنوقت شكل دیگری پیدا می كند.
و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم
[1] [نویسنده ی این كتاب كونستان ویرژیل گیورگیو، اهل رومانی است. ]
[2] البته در این كتاب نقاط ضعف زیادی هم هست. بالاخره یك خارجی بر همه ی مدارك آنچنان كه
باید، تسلط ندارد.
[4] نهج البلاغه ، قسمت كلمات غریب، رقم 9