قُلْ یا أَهْلَ اَلْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ
لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ [1].
یكی دیگر از مكتبها در مورد انسان كامل، مكتب سوسیالیسم است. در این مكتب،
نقص و كمال انسانیت در دو چیز خلاصه می شود: نقص در آنجاست كه بشر هرچه
بیشتر جنبه ی فردیت داشته باشد و كمال انسانیت در جنبه ی جمعی است، به این معنی
كه انسان تا «من» است ناقص است و آن وقت كامل می شود كه «من» از بین برود
ولی نه به آن معنا كه عرفا «من» را از بین می برند. عرفا می خواهند «من» را برای
«او» از بین ببرند یعنی «من» به عنوان ضمیر اول شخص، منهدم و معدوم می شود تا
او (ضمیر سوم شخص) آشكار و پیدا شود و البته منظور آنها از «او» خداست؛ فانی
شدن «من» در «او» یعنی فانی شدن انسان در خدا.
این مكتب در این جهت با مكتب عرفا شركت دارد كه طرفدار منهدم شدن و
شكستن «من» است، ولی نه برای اینكه «او» پیدا شود و ظاهر و آشكار گردد، بلكه
«من» از بین برود برای اینكه «ما» (ضمیر متكلم مع الغیر) پیدا شود. از نظر اینها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 291
انسان كامل انسانی نیست كه عارف باشد و بگوید لَیْسَ فی جُبَّتی اِلاَّ اللّه، بلكه انسان
كامل آن انسانی است كه «من» خود را در جمع مستهلك كرده باشد. چنین انسانی
آنچه كه حس نمی كند «من» است و آنچه كه حس می كند «ما» است.
بسیاری از مكتبهای دیگر هم تا این اندازه این مطلب را قبول دارند. حتی
مكتبهایی كه «من» را برای پیدا شدن «او» منهدم می كنند، با پیدا شدن «ما» مخالف
نیستند و از اینكه «من» تبدیل به «ما» شود حمایت می كنند