در
کتابخانه
بازدید : 489744تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand انسان معیوب و انسان سالم انسان معیوب و انسان سالم
Expand لزوم هماهنگی در رشد ارزشهای انسانی لزوم هماهنگی در رشد ارزشهای انسانی
Expand درد انسان از دیدگاههای مختلف درد انسان از دیدگاههای مختلف
Expand درد خداجویی در انسان درد خداجویی در انسان
Expand اجمال نظریات مكاتب مختلف درباره ی انسان كامل اجمال نظریات مكاتب مختلف درباره ی انسان كامل
Expand انسان كامل از دیدگاه مكتب عقل انسان كامل از دیدگاه مكتب عقل
Expand انسان كامل از دیدگاه مكتب عرفان و تصوف انسان كامل از دیدگاه مكتب عرفان و تصوف
Expand نقد و بررسی مكتب عرفان (1) نقد و بررسی مكتب عرفان (1)
Expand نقد و بررسی مكتب عرفان (2) نقد و بررسی مكتب عرفان (2)
Expand نقد و بررسی نظریه ی مكتب قدرت (1) نقد و بررسی نظریه ی مكتب قدرت (1)
Expand نقد و بررسی نظریه ی مكتب قدرت (2) نقد و بررسی نظریه ی مكتب قدرت (2)
Expand نقد وبررسی نظریه ی مكتب سوسیالیسم نقد وبررسی نظریه ی مكتب سوسیالیسم
Collapse نقد وبررسی نظریه ی مكتب اگزیستانسیالیسم نقد وبررسی نظریه ی مكتب اگزیستانسیالیسم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خدا به انسان آنچنان نزدیك و با او یگانه است كه آگاهی انسان به خدا عین آگاهی او به خودش است، بلكه انسان فقط وقتی می تواند به خودش آگاه باشد كه به خدا آگاه باشد و محال است كسی «خودآگاه» باشد ولی «خداآگاه» نباشد. قرآن می فرماید: وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اَللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ اَلْفاسِقُونَ هركس خدا را فراموش كند، خودش را فراموش كرده است. انسان آن وقت خودش را باز می یابد كه خدای خودش را بازیافته باشد. اگر انسان خدایش را فراموش كرد، خودش را فراموش كرده است. قرآن در جهت عكس اگزیستانسیالیسم می گوید.

آنها می گویند: انسان اگر توجهش به خدا معطوف شود، «خداآگاه» می شود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 314
«ناخودآگاه» . قرآن می فرماید: انسان فقط آن وقت می تواند «خودآگاه» شود كه «خداآگاه» شود، و این از آن عالیترین و دقیقترین مسائل انسانی و روانی قرآن است كه واقعاً حیرت آور است.

قرآن می گوید: انسان گاهی خودش را فراموش می كند و خودش را می بازد و به تعبیر خود قرآن، بازنده ی بزرگ آن نیست كه همه ی پولش را باخته است و حتی آن كسی نیست كه آزادی خود را باخته و نوكر دیگری شده و حتی آن كسی نیست كه ناموسش را باخته است، بلكه بازنده ی بزرگ كسی است كه خودش را باخته است.

وقتی انسان خودش را ببازد، همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد، همه چیز را یافته است.

فلسفه ی عبادت چیست؟ فلسفه ی عبادت این است كه انسان خدا را بیابد تا خودش را بیابد. فلسفه ی عبادت، بازیابی خود و خودآگاهی واقعی به آن معنایی است كه قرآن می گوید و بشر هنوز نتوانسته است خودش را برساند، مگر كسانی كه از مكتب اسلام الهام گرفته اند. شما اگر می بینید محیی الدین عربی پیدا می شود و خودآگاهی انسان را تفسیر می كند و بعد از او شاگردهای او از قبیل مولوی رومی و امثال او به وجود می آیند، اینها ششصدسال بعد از قرآن آمده اند و توانسته اند از قرآن الهام بگیرند. البته اگر ششصدسال بعد از قرآن هستند، این افتخار را هم دارند كه هفتصدسال قبل از فلاسفه ی معاصر هستند.

مولوی راجع به اینكه خودآگاهی عرفانی هیچ وقت از خداآگاهی جدا نیست- و فلاسفه را رد می كند كه آنها خودآگاهی را از خداآگاهی جدا فرض كرده اند- می گوید:

جان چه باشد جز خبر در آزمون
هركه را افزون خبر، جانش فزون
اقتضای جان چوای دل آگهی است
هركه آگه تر بود جانش قوی است
بعد از اینكه می گوید اصلاً جان یعنی آگهی و هرچه جان آگاهتر باشد قویتر است و انسان به این دلیل جانش از جان حیوان قویتر است كه آگاهتر است، كم كم مطلب رقیق و رقیقتر می شود تا اینكه می گوید: انسان آن وقت از خودش آگاه می شود كه از خدای خودش آگاه شود.

بنابراین درباره ی اینكه اینها در باب آزادی خیال كرده اند كه هر تعلقی بر ضد آزادی است، باید گفت: بله، هر تعلقی بر ضد آزادی است مگر تعلق به خدا كه تعلق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 315
به خود است و تعلق به خودِ كاملتر است و جز با تعلق به خدا آگاهی پیدا نمی شود.

پس آگاهی به خدا مستلزم آگاهی بیشتر از خود است، یعنی انسان هرچه كه در عبادت و خلوت، بیشتر در ذكر خدا فرو رود و توجهش به خدا بیشتر شود، آن وقت است كه نفس خودش را بهتر می شناسد.

این انسانهای مهذّب [1]از همین راهها به خودآگاهی خاص عرفانی رسیده اند.

در حدود پنجاه سال پیش مرد بزرگی زندگی می كرده است كه از مجتهدین بزرگ و از تحصیل كرده های نجف و شاگرد مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی، عارف بسیار بسیار بزرگ متشرّع نیم قرن پیش بوده است. این مرد، مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملكی تبریزی است كه آخر عمر در قم مقیم بوده و در سال 1343 قمری یعنی پنجاه سال پیش از دنیا رفته است و كتابهایی از ایشان در دست است. ایشان وقتی مسئله ی خودآگاهی خودش را با مقدماتی شرح می دهد، به آن مرحله ی خودآگاهی عرفانی- كه نفس خود را درك می كند و می شناسد- می رسد و می گوید: من كسی را می شناسم [2]كه اولین بار در عالم رؤیا این خودآگاهی برایش پیدا شد و در بیداری برای او ادامه پیدا كرد. بعد با یك وضعی در كتاب خودش این مطلب را شرح می دهد. این آگاهی به خود به معنی واقعی و شناخت نفس به معنی واقعی فرع بر خداآگاهی است و جز از راه عبادت واقعی پیدا نمی شود.

یك روان شناس اگر هزار سال هم روان شناسی كند، به خودآگاهی واقعی نمی رسد.

علی علیه السلام جمله ای دارد كه خیلی عجیب است، می فرماید: عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها [3]تعجب می كنم از انسانی كه وقتی چیزی- مثلاً یك انگشتری- را گم می كند، دائماً دنبالش است تا آن را پیدا كند ولی فكر نمی كند كه خودش را گم كرده است! چرا نمی رود خودش را پیدا كند؟ ای انسان! آیا تو نمی دانی خودت را گم كرده ای؟ برو خودت را پیدا كن، این از هر گمشده ی دیگر برای تو ارزش بیشتری دارد.


[1] من كار ندارم، ممكن است افراد دكاندار هم زیاد باشند.
[2] البته نمی گوید آن شخص خودم هستم.
[3] غرر و درر آمدی، حكمت شماره ی 6266
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است