در
کتابخانه
بازدید : 196738تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای شناخت حافظراههای شناخت حافظ
Expand حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی
Collapse جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
به اینجا رسیدیم كه بعضی دیگر آمدند گفتند حافظ این اشعار را در ادوار مختلفی از عمر خودش گفته است و ادوار را هم تعیین كردند، گفتند آن اشعاری كه دلالت می كند بر لاابالی گری های حافظ، بر دم غنیمت شمردن ها و شرابخواریها و شاهدبازی ها، اینها مال دوره ی جوانی است، خوب جوانی است دیگر، به قول سعدی:

«در عنفوان جوانی چنانكه افتد و دانی. . . » [1]و ممكن است كسی بگوید روحیه ی ایرانیها اغلب همین جور است كه در جوانی لامذهب اند و در پیری مسلمان می شوند؛ حافظ هم آن شعرهایش كه دلالت می كند بر میخوارگی و شاهدبازی و لاابالی گری، همه راست و جدی است و مال دوره ی جوانی اوست و آن اشعاری كه دلالت می كند بر پاكی و تقوا و فناء فی اللّه و سیر و سلوك و مراقبه و محاسبه و گریه های سحر و این حرفها، اینها هم همه جدی و راست است و مال دوره ی آخر عمرش است.

یك كسی به نام محمدعلی بامداد- كه من او را نمی شناسم- كتابی نوشته به نام حافظشناسی. ایشان جدی است در این قضیه كه این طور است. اولاً این به قول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 369
طلبه ها یك جمع تبرّعی است، یعنی یك توجیه بلادلیل است. خوب، ممكن است ایشان احتمال بدهد اما یك توجیهی است كه دلیل ندارد. پس باید گفت احتمال هست، نه به صورت جد كه حتماً اینچنین بوده، و بلكه دلایل برخلاف این است یعنی اگر ما باشیم و ظاهر اشعار حافظ، این توجیه كافی نیست، زیرا در همان اشعاری كه دلالت می كند بر عیاشی و شرابخواری و عیش نقد و از این حرفها، قرائنی هست كه مربوط به زمان پیری است. مثلاً این شعر حافظ را خود همین آقای بامداد هم گویا جزو شعرهای لاابالی گرانه ی حافظ دانسته است:

اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی كه در جنت نخواهی یافت
كنار آب ركناباد و گلگشت مصلا را
فغان كاین لولیان شوخ شیرین كار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
بعد می گوید:

نصیحت گوش كن جانا كه از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را. . .
شعرهای دیگری از این واضح تر هم ما زیاد داریم، مثلاً می گوید:

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز كه در دل بنهفتم بدر افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه كن كه به دام كه در افتاد
در جای دیگر می گوید:

جامی بده كه باز به شادیّ روی شاه
پیرانه سر هوای جوانی است در سرم
در جای دیگر می گوید:

دیدی دلا كه آخر پیری و زهد و علم
با من چه كرد دیده ی معشوقه باز من
با این تصریحاتی كه خودش می كند چطور ما می توانیم این توجیه را به این شكل بپذیریم؟
[1] گلستان ، باب پنجم، حكایت نهم
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است