این از آن جهت است كه انسان در میان موجودات دیگر یك شخصیت مركّب است
و این یك حقیقت است. این مطلب را كه انسان یك شخصیت و موجود مركّب
است، ادیان و فلسفه ها تأیید كرده اند، علما و حتی روانشناسها تأیید كرده اند، و
مطلبی است غیرقابل تردید.
ابتدا تعبیر قرآنی و تعبیر حدیثی مطلب را عرض می كنم. شما در قرآن می بینید
كه درباره ی خلقت انسان (اختصاصاً درباره ی انسان) چنین می فرماید:
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ
نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ [1]. به فرشتگان می گوید: وقتی كه خلقت این
موجود را تكمیل كردم و از روح خود چیزی در او دمیدم، بر او سجده برید. می گوید
این موجود یك موجود خاكی است، من او را از خاك می آفرینم، یك موجود
طبیعی و مادی است. ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاك، همین موجودی
كه دارای جسم و جسدی است مانند حیوانهای دیگر،
وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی از روح
خودم چیزی در او می دمم. لازم نیست كه ما معنای روح خدا را بفهمیم كه نفخه ی الهی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 449
و آنچه خدا او را روح خود نامیده است چیست. اجمالاً می دانیم كه در این موجود
خاكی یك چیز دیگری هم غیرخاكی وجود دارد. حدیث معروفی است، پیغمبر
اكرم فرمود: «خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل را نهاد،
حیوانات را آفرید و در سرشت آنها تنها شهوت را نهاد، انسان را آفرید و در سرشت
او هم عقل را نهاد و هم شهوت را» كه مولوی همین را به صورت شعر درآورده است:
گفت پیغمبر كه خلاّق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
بعد می گوید كه یك گروه فرشتگان، یك گروه حیوانات و یك گروه هم انسانها.
حالا ممكن است ما بخواهیم این را با یك زبان ساده تری بفهمیم. واقعاً ما
خودمان قطع نظر از مطالب و مسائلی كه در قرآن مجید و حدیث آمده است، عرفا
بالخصوص در این زمینه اظهارنظر كرده اند، علمای روانشناسی تأیید كرده اند، قطع
نظر از همه ی اینها می خواهیم با یك زبان ساده ای این مسئله ی آزادی معنوی را بفهمیم.
ما مطلب را از یك مطلبی كه هر كسی می تواند احساس كند، شروع می كنیم و آن
این است: