در
کتابخانه
بازدید : 149895تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برخی، تحولات تكاملی تاریخ را از زاویه ی «انقلاب اضداد به یكدیگر» توجیه می كنند؛ منحصر به تاریخ نیست، تاریخ جزئی از طبیعت است، تحولات تكاملی طبیعت را به طور كلی از این راه توجیه می نمایند. ما الزاماً ناچاریم پیش از آنكه به توضیح توجیه ابزاری تاریخ بپردازیم، توجیه دیالكتیكی طبیعت را كه مبنای توجیه ابزاری تاریخ است اندكی توضیح دهیم.
بینش دیالكتیكی طبیعت بر این اساس است كه:
اولاً، طبیعت در حركت و تكاپوی دائم است؛ ثبات و توقف و یكسانی در طبیعت وجود ندارد. پس شناخت و بینش درست درباره ی طبیعت این است كه همواره اشیاء را در حال حركت و دگرگونی مطالعه كنیم و حتی بدانیم كه فكر ما نیز به حكم اینكه جزئی از طبیعت است، در هر آن در حال دگرگون شدن است؛ در دو لحظه به یك حال نیست، در هر لحظه هر اندیشه ای غیر از اندیشه ی لحظه ی پیش است.
ثانیاً، هر جزء از اجزاء طبیعت تحت تأثیر سایر اجزاء طبیعت است و به نوبه ی خود در همه ی آنها مؤثر است؛ یك همبستگی كامل میان همه ی اجزاء وجود دارد. پس شناخت و بینش ما درباره ی طبیعت آنگاه صحیح است كه هر چیز را در حال ارتباط با همه چیز- نه به صورت منفرد و مجزا- مطالعه نماییم؛ یعنی همان طوری كه هر چیز به حكم قانون حركت، در هر لحظه غیر از آن است كه در لحظه ی پیش بود و اگر آن را در لحظه ی بعد عیناً همان بدانیم كه در لحظه ی قبل بوده است شناخت ما از آن شی ء غلط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 412
است، همچنین هر چیز در شرایط خاص و در حال ارتباط با اشیاء معین، غیر از آن چیز است در شرایط دیگر و در حال ارتباط با اشیاء دیگر؛ و اگر بپنداریم كه یك چیز در شرایط خاص، عیناً همان چیز است در شرایط دیگر، باز هم شناخت ما نسبت به آن غلط است.
ثالثاً، حركت از تضاد ناشی می شود؛ تضادها و كشمكشها پایه ی حركتهاست.

همان طور كه هراكلیت یونانی در دو هزار و پانصد سال پیش گفته است: «نزاع، مادر پیشرفتهاست» . تضادها به این صورت پدید می آید كه هر چیز طبعاً گرایشی به سوی ضد خود و نفی كننده ی خود دارد و آن را در درون خود می پرورد؛ هر چیز در حالی كه خود را «اثبات» می كند، «انكار» خود را نیز در بر دارد؛ هر چیز در عین اینكه هست، نیست، زیرا عامل فنا و نیستی خود را نیز همراه دارد. با رشد عوامل نفی كننده، در درون شی ء دو دسته عوامل صف آرایی می كنند: عوامل اصلی و اثباتی كه می خواهد شی ء را در حالی كه هست نگه دارد، و عوامل نفی كننده كه می خواهد آن را تبدیل به نفی خودش بكند.
رابعاً، جدال درونی اشیاء رو به تزاید است و شدت می یابد تا به اوج خود یعنی آخرین حد اختلاف و كشمكش می رسد، به نقطه ای می رسد كه تغییرات كمّی در یك حالت انقلابی و جهش وار تبدیل به تغییر كیفی می شود و كشمكش به سود نیروهای نو و شكست نیروهای كهن پایان می یابد و شی ء یكسره به ضد خود تبدیل می شود.
پس از آنكه شی ء تبدیل به ضد خود گردید، بار دیگر همان جریان صورت می گیرد؛ یعنی این مرحله نیز به نوبه ی خود ضد خویش را می پرورد و پس از یك سلسله كشمكشها به نفی خود كه نفی نفی مرحله ی اول است و به نحوی مساوی با اثبات است منتهی می شود. ولی نفی نفی كه مساوی با اثبات است به معنی رجعت به حالت اول نیست، بلكه به صورت نوعی تركیب میان حالت اول و حالت دوم است. پس حالت سوم كه ضد ضد است و آن را «سنتز» می نامیم تركیبی است از حالت اول كه آن را «تز» می نامیم و حالت دوم كه آن را «آنتی تز» می خوانیم. طبیعت به این ترتیب حركت می كند و از مرحله ای به مرحله ای دیگر منتقل می شود و راه «تكامل» خود را می پیماید.
طبیعت هدفدار نیست و كمال خود را جستجو نمی كند، بلكه به سوی انهدام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 413
خویش تمایل دارد، ولی چون آن انهدام نیز به نوبه ی خود به انهدام خویش تمایل دارد و هر نفی كننده به سوی نفی كننده ی خود گرایش دارد، نفی نفی كه نوعی تركیب میان دو مرحله ی قبل از خود است صورت می گیرد و قهراً و جبراً تكامل رخ می دهد. این است دیالكتیك طبیعت.
تاریخ نیز جزئی از طبیعت است و ناچار- هر چند عناصر مشكِّله اش انسانها هستند- چنین سرشت و سرنوشتی دارد؛ یعنی تاریخ یك جریان دائم و یك ارتباط متقابل میان انسان و طبیعت، و انسان و اجتماع، و یك صف آرایی و جدال دائم میان گروههای در حال رشد انسانی و گروههای در حال زوال انسانی است كه در نهایت امر در یك جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می یابد و بالاخره یك تكاپوی اضداد است كه همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل می گردد و تكامل رخ می دهد.
اساس زندگی بشر و موتور به حركت آورنده ی تاریخ او كار تولیدی است. كار تولیدی اجتماعی در هر مرحله از رشد باشد، مناسبات اقتصادی ویژه ای میان افراد ایجاب می كند و آن مناسبات اقتصادی مقتضی یك سلسله مناسبات دیگر اعم از اخلاقی و سیاسی و قضایی و خانوادگی و غیره است كه آنها را توجیه نماید. ولی كار تولیدی در یك مرحله ی خاص از رشد ثابت نمی ماند، زیرا انسان موجودی است ابزارساز و ابزار تولیدی تدریجاً تكامل می یابد و میزان تولید را بالا می برد؛ با تكامل ابزار تولید، انسانهای نو با بینش نو و وجدان تكامل یافته پا به میدان می گذارند، زیرا همچنان كه انسان ابزارساز است، ابزار هم به نوبه ی خود انسان ساز است؛ و از طرف دیگر رشد تولید و بالا رفتن میزان آن، مناسبات اقتصادی دیگری ایجاب می كند، و آن مناسبات اقتصادی به نوبه ی خود مقتضی یك سلسله مناسبات اجتماعی دیگر است كه آنها را توجیه نماید.
این است كه گفته می شود اقتصاد زیربنای اجتماع است و سایر شئون، روبنا؛ یعنی همه ی شئون اجتماعی برای توجیه و تفسیر وضع اقتصادی جامعه است و هنگامی كه زیربنای جامعه در اثر تكامل ابزار تولید و بالا رفتن سطح تولید دگرگون می شود، جبراً روبناها باید تغییر كند. ولی همواره قشر وابسته به اقتصاد كهن كه دگرگونی را به زیان خود می بیند كوشش می نماید وضع را به همان حال كه هست نگه دارد، اما قشر نوخاسته یعنی قشر وابسته به ابزار تولیدی جدید، قشری كه منافع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 414
خود را در دگرگونی اوضاع و برقراری نظامی جدید تشخیص می دهد، كوشش می كند جامعه را تغییر دهد و جلو ببرد و سایر شئون اجتماعی را با ابزار تكامل یافته و سطح جدید تولید هماهنگ سازد.
نزاع و كشمكش میان این دو گروه- كه یكی جامدالفكر و وابسته به گذشته و دیگری روشنفكر و وابسته به آینده است، یكی فضای موجود را برای تنفس خود لازم می شمارد و می خواهد آن را نگه دارد و دیگری فضای تنفس جدیدی جستجو می كند، یكی در حال زوال و دیگری در حال رشد است- سخت در می گیرد و شدت می یابد تا به اوج خود كه نقطه ی انفجار است می رسد و جامعه با یك گام انقلابی به صورت دگرگونی نظام كهن و برقراری نظام جدید و به صورت پیروزی نیروهای نو و شكست كامل نیروهای كهنه تبدیل به ضد خود می گردد و مرحله ی تازه ای از تاریخ آغاز می شود.
این مرحله از تاریخ نیز به نوبه ی خود سرنوشتی مشابه با مرحله ی قبلی دارد؛ یعنی به دنبال تكامل ابزار تولید، انسانهای نوتر پا به میدان می گذارند و به علت بالا رفتن میزان تولید، نظامات اجتماعی موجود قدرت حل مشكلات اجتماعی را از دست می دهد. بار دیگر جامعه دچار بن بست و تضاد می شود و ضرورت دگرگونی نظامات اقتصادی و اجتماعی پیدا می شود. این مرحله نیز جای خود را به ضد و نفی كننده ی خود می دهد و مرحله ی جدیدتری آغاز می شود و همین طور. . .
تاریخ- مانند خود طبیعت- همواره از میان اضداد عبور می كند، یعنی حلقات پیوسته ی تاریخ عبارت است از مجموعه ای از اضداد كه هر مرحله ی قبلی مرحله ی بعدی را در درون خود پرورانده است و پس از یك سلسله كشمكشها جای خود را به او داده است.
این طرز تفكر درباره ی طبیعت و تاریخ، «تفكر دیالكتیكی» نامیده می شود و چون در مورد تاریخ، همه ی ارزشهای اجتماعی را در طول تاریخ تابع و وابسته به ابزار تولید می داند، ما این طرز تفكر و این بینش را در مورد تاریخ «بینش ابزاری» می نامیم. از این به بعد هر گاه بگوییم «بینش ابزاری تاریخ» مقصودمان این طرز خاص از تفكر درباره ی تحولات تاریخی است كه از آن به مادیت تاریخی (ماتریالیسم تاریخی) تعبیر می شود و خلاصه اش این است كه تاریخ ماهیت و طبیعت مادی دارد و وجود دیالكتیكی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 415
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است