در
کتابخانه
بازدید : 88952تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
كسانی كه با روش فلاسفه و متكلمین آشنا هستند می دانند؛ فلاسفه وقتی می خواهند درباره ی خدا بحث كنند، اثبات واجب و اثبات وحدت واجب می كنند از راههای مختلف. ولی اسلام جور دیگر شروع می كند: لا اله الّا اللّه. اسلام از نفی شروع می كند و به اثبات می رسد، نفی و اثباتی كه توأم با یكدیگر است. این جمله ی لا اله الّا اللّه كه همه ی حروف آن را «لام» و «الف» و «ه» تشكیل می دهد و دوازده حرف بیشتر نیست، سلب است و ایجاب (لا اله سلب است و الّا اللّه ایجاب) ، نفی است و اثبات، عصیان است و تسلیم. نیمی از آن عصیان و تمرد است، نیم دیگر تسلیم؛ نه است و آری. «نه، بلی» هم نه هم بلی. آزادی است و بندگی. قسمت اولش آزادی است، قسمت دومش بندگی و عبودیت؛ آزادی از غیر خدا و بندگیِ ذات حق، آن یگانه بندگی در میان بندگیهای دنیا كه با هیچ آزادی منافات ندارد، بندگیی كه عین آزادی است.
بشر نمی تواند آزاد مطلق باشد یعنی از حكومت هر قوه و نیرویی آزاد باشد. نه تنها بشر، هیچ موجودی جز ذات حق- كه واجب الوجود است و تحت تسلط هیچ علتی نیست، هیچ قوه ای بر او حكومت نمی كند و هیچ شرطی در وجودش اثر ندارد، حاكم علی الاطلاق است و محكوم هیچ قدرتی نیست- نمی تواند چنین باشد. غیر از ذات واجب الوجود، ما موجودی نداریم كه از هر قیدی آزاد باشد و محكوم هیچ قدرتی نباشد. بنابراین تصور امر محالی است كه بشر بگوید من از حكومت هر قدرتی آزاد هستم، چه حكومت جسمانی و چه حكومت روحی. اما جسمانی، ما همین جا كه نشسته ایم هزاران محكومیت داریم. ما محكومیم در مقابل این هوا، به این هوا نیازمند هستیم، هوا نباشد ما نیستیم. ما محكومیم به این زمین، اگر این زمین نباشد ما نیستیم. ما محكوم هستیم به اینكه به آب نیازمندیم، به نان نیازمند هستیم، هزاران نیازمندیهای بدنی داریم، ما تابع آنها هستیم. و اما نیازمندیهای روحی.

انسان موجودی است كه به اصطلاح فاعل بالقصد است؛ هر كاری كه می كند تحت تأثیر یك انگیزه ی خارج از وجود خودش می كند؛ لذتی یا دفع المی را می خواهد.

محال است كه انسان كاری را بكند و در آن كار خودش تحت تأثیر هیچ انگیزه ای از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 133
انگیزه های عالم نباشد، و الّا معنایش این است كه كاری را گزاف انجام بدهد. اما این انگیزه ها مختلف است. یگانه عامل معنوی و روحی كه اگر بر وجود انسان حكومت بكند حكومت او عین آزادی است و آن حكومت، دیگر برای او بردگی و اسارت و محكومیت و ذلت و سرافكندگی نیست، خداست؛ یعنی انسان بنده ی خدا باشد. لازمه ی بندگی خدا چیست؟ آیا این است كه من برده و محكوم و ممنوع باشم و مانعی جلو من باشد؟ نه، این بندگی یگانه بندگیی است كه همه ی مانعها و سدها را برمی دارد و جاذبه ی او انسان را به طرف بالا می كشاند: یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ [1].
بنابراین لا اله الّا اللّه- كه دعوت اسلام از اینجا شروع شد- یك دعوت مركّب است از دو جزء: سلب و ایجاب، نفی و اثبات، آزادی و بندگی، عصیان و تسلیم. نیم اول این دعوت عصیان و تمرد است و نیم دیگر تسلیم و انقیاد.
ما كلمه ی «ایمان» را زیاد شنیده ایم. از ایمان فقط جنبه ی تسلیمش را می دانیم در صورتی كه قرآن هرگز ایمانی را كه فقط تسلیم باشد و در كنار آن تسلیم عصیان و تمرد نباشد نمی پذیرد. غیر از كلمه ی لا اله الّا اللّه، در آیةالكرسی می خوانیم: لا اِكْراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی [2]. ببینید! كفر و ایمان با همدیگر توأم شده است: آن كسی كه به طاغوت كفر و عصیان می ورزد و ایمان به خدا دارد. ایمان به خدا همیشه توأم با كفر است. یك موحد واقعی باید كافر باشد، اگر كافر نباشد نمی تواند مؤمن باشد، اما كافر به ماسوی و مؤمن به حق.
عرفای خودمان از قدیم كلمه ی لا اله الّا اللّه را همین طور تحلیل می كردند.

مخصوصاً جنبه ی نفی قضیه را فراموش نمی كردند. شاید از همه بهتر حكیم سنایی گفته است. درباره ی شهادتِ لا اله الّا اللّه می گوید:
شهادت گفتن آن باشد كه هم ز اوّل بیاشامی
همه دریای هستی را بدین حرف نهنگ آسا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 134
نیابی خار و خاشاكی در این ره چون به فرّاشی
كمر بست و به فرق اِستاد در حرف شهادت لا
تشبیه شاعرانه ای كرده: لا به شكل یك جاروب است كه دسته ای دارد و می شود با آن جاروب كرد. می گوید در ابتدای لا اله الّا اللّه یك جاروب دستی قرار گرفته است كه اول باید خار و خاشاكها را از سر راه توحید جاروب بزنید تا موحد واقعی باشید.
این است كه تعلیمات اسلام از اینجا شروع می شود و به همین دلیل است كه اسلام توانست آزادی واقعی به مردم و بشریت بدهد. در دو جلسه ای كه من راجع به آزادی معنوی بحث می كردم یك قسمتی در این قضایا بحث كردم كه اساساً آزادی چیست؟ و دیگر اینكه آزادی بر چند قسم است: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی، و سوم وابستگیهای این دو نوع آزادی به یكدیگر؛ یعنی آزادی معنوی بدون آزادی اجتماعی یا [عملی ] نمی شود یا كار مشكلی است، و مخصوصاً آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی امكان پذیر نیست. تا بشریت آزادی معنوی پیدا نكند نمی تواند آزادی اجتماعی داشته باشد.

[1] . انشقاق / 6.
[2] . بقره / 256.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است