در
کتابخانه
بازدید : 88953تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عیناً همان داستان معروف تربیت گربه و آن پادشاه و وزیر را به یاد می آورد كه پادشاهی با وزیر خودش همیشه بحث داشت درباره ی اینكه عامل تربیت چقدر در روح مردم مؤثر است. وزیر می گفت: بعضی از افراد را نمی شود تربیت كرد، او می گفت: خیر، همه را می شود تربیت كرد. تا اینكه برای آنكه وزیر را محكوم كند دستور داد گربه ای را تعلیم و تربیت كردند. وقتی سر سفره می آمد شمعی به دست او می دادند. گربه ی گرسنه در مقابل غذا می نشست، آن بوی غذا هم به شامّه اش می رسید، مع ذلك تكان نمی خورد، این شمع را به دست می گرفت تا وقتی كه حاضرین سر سفره غذایشان را می خوردند. بعد كه گربه را خوب تربیت كرد وزیر را طلب كرد. وزیر آمد. او را در سر یك سفره نشاند در حالی كه گربه شمع را در دستش گرفته بود. وزیر در عین حال روی حرف خودش اصرار می ورزید، گفت گول این عمل را نباید خورد، گربه گربه است، گربه مادامی كه گربه است هرگز تربیت نمی پذیرد و نمی شود به این تربیت او اعتماد كرد. تا در جلسه ی دیگر سر سفره حاضر شد. ولی وزیر با خودش چند تا موش آورده بود، یعنی همان شكار گربه، همان چیزی كه گربه عاشق اوست و نه تنها گوشتش را دوست دارد مثل گوشتهایی كه سر سفره است، بلكه اصلاً به او عشق می ورزد و لهذا وقتی كه موش را می گیرد مدتی با آن ور می رود و بازی می كند، سر جنازه ی او رقص و خوشحالی می كند. شكار و صیدش است؛ غیر از مسئله ی خوراك مسئله ی دیگری مطرح است. این دفعه كه گربه را سر سفره آوردند و شمع به دستش دادند، در وسط كار یكمرتبه وزیر موشها را رها كرد وسط سفره. چشم گربه كه به موشها افتاد شمع را انداخت و شروع كرد به دویدن دنبال موشها. وزیر گفت: نگفتم؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است