در
کتابخانه
بازدید : 88940تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما اسلام تنها به شعار آزادی و آزادیخواهی قناعت نكرد، مبانی آزادی را تأمین كرد. اولین مبنای آزادی خداشناسی و بندگی خداست، قولوا لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ تُفْلِحوا، اینكه هیچ قوه و نیرویی جز پرستش خدا بر وجود انسان حكومت نكند.
عامل دوم، شناسایی انسان به خود انسان است. مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.

اسلام كه آمد، نه تنها برای این آمد كه خدا را به بشر بشناساند، [همچنین برای این آمد كه بشر را به خودش بشناساند. ] بشر اگر خودش را نشناسد خدا را نمی شناسد، اگر خودش را درست نشناسد خدا را نمی تواند پرستش بكند. ای بشر! ای انسان! تو خودت را یك موجود پست خاكی ندان، خودت را در حدّ حیوانات ندان، خودت را یك موجود پست شهوانی ندان؛ خیال نكن كه تنها انگیزه ای كه در وجود تو هست جاه طلبی است، یا تنها عامل محرك وجود تو عوامل اقتصادی یا عوامل جنسی است؛ خیر، در سرشت تو یك نهاد دیگری، یك روح، یك قدس و معنویتی هست:

نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی [1] من از روح الوهیّت خودم چیزی در وجود تو دمیده ام. تو خلیفةاللّه و جانشین خدا هستی، تو برتر از این حرفها هستی. انسان را به خود انسان معرفی كرد و شناساند. و انسان تا به این معنویت خودش آگاه نشود و ارزش معنوی خودش را درك نكند نمی تواند خودش را از مادیات ببُرد و تا انسان خودش را از مادیات نبریده است محال است كه آزاد باشد. مگر انسانی كه برده ی مادیات باشد می تواند آزاد و آزادیخواه باشد؟ چنین چیزی محال است.
دلیلش تجربیات دنیاست. اسلام اعلام آزادی كرد، دیگران هم در دنیا اعلام آزادی كردند؛ شما در عمل ببینید اسلام چه موفقیتهایی پیدا كرد آنها چه موفقیتهایی پیدا كردند. ما اگر تنها زندگی خود پیغمبر صلی الله علیه و آله را، زندگی علی بن ابی طالب علیه السلام را، حتی زندگی خلفا را تا مدتی كه روی سیره و سنت پیغمبر رفتار می كردند مقیاس قرار بدهیم می بینیم اسلام چقدر در این زمینه موفقیت داشته است و آنها چقدر ناكام بوده اند! همین حكومت پنج ساله ی علی علیه السلام حقیقتاً عجیب است. علی از باب اینكه واقعاً بنده ی خدا و از حكومت هر قوه ای غیر از خدا آزاد بود آزادیخواه و آزادیبخش بود. ما می دانیم در دوره ی حكومت علی علیه السلام عده ای بودند كه از بیعت كردن با علی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 140
تمرد كردند و حاضر نشدند با علی بیعت كنند از قبیل زید بن ثابت، اسامة بن زید و سعد بن ابی وقّاص، عده ای كه از اول با علی بیعت نكردند. البته بیعت نكردن آنها ضربه ای به حكومت علی بود به جهت اینكه اینها افراد باشخصیت و معروفی و از صحابه ی پیغمبر بودند. علی علیه السلام از نظر استقرار حكومتش خیلی هم نیازمند بود كه اینها بیایند بیعت كنند و اگر بیعت می كردند اساس حكومت علی از جنبه ی اجتماعی قوّت بیشتری پیدا می كرد. ولی علی با اینها چه كرد؟ گفت اختیار با خودشان، می خواهند بیعت بكنند می خواهند بیعت نكنند. آیا مزاحم اینها شد؟ نه. مجبورشان كرد كه حتماً باید بیعت بكنید؟ نه. سهمیه ی اینها را از بیت المال قطع كرد؟ نه. امنیت جانی اینها را از بین برد؟ نه. امنیت مالی اینها را از بین برد؟ نه. خودش حافظ جان و مال اینها شد، البته در حدودی كه مشروع بود.
از اینها بالاتر خوارج بودند. خوارج رسماً یاغی بودند، به این معنا كه حكومت علی علیه السلام را پس از اینكه با علی بیعت كرده بودند رد كردند، گفتند ما علی را قبول نداریم؛ نه تنها رد كردند، علی را تكفیر كردند، گفتند علی كافر شد؛ به موجب اینكه علی كافر شد و از دین خدا برگشت ما حكومت علی را نمی پذیریم. با اینها چه كرد؟ تا وقتی كه اینها مزاحم دیگران نمی شدند و فقط عقیده ی خودشان را اظهار و تبلیغ می كردند و به صحبت و سخن گفتن می پرداختند علی مزاحمشان نشد ولی از آن ساعتی كه از این آزادی خودشان سوء استفاده كردند، مزاحم دیگران شدند، اسباب زحمت ایجاد كردند و رسماً به عنوان یاغی از كوفه سپاه بیرون بردند برای اینكه اخلال بكنند و امنیت را بهم بزنند علی سراغ اینها آمد.
در یكی از جلسات، آن جمله های مولا در آن خطبه ی معروف را خواندم كه به مردم چگونه توصیه می كند. (این نمونه ی یك مرد آزادیخواه واقعی است. ) وقتی كه مردم می آیند در مقابلش صحبت می كنند كلمه های بزرگ بزرگ یعنی احترامات خیلی زیاد و جمله های پرطنطنه ای به كار می برند و به او با القاب مختلف خطاب می كنند. می گوید: لاتُكَلِّمونی بِما تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَةُ با من ساده حرف بزنید، به من بگویید علی، حداكثر به من بگویید یا امیرالمؤمنین، دیگر بیش از این حاضر نیستم برای من لقب بتراشید. با من با تعارف حرف نزنید: وَ لاتُخالِطونی بِالْمُصانَعَةِ [2]. از من تمجید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 141
نكنید، مدح نكنید، ثنا نگویید كه خدا خودش می داند من از ثنا شنیدن خوشم نمی آید. در مقابل، اگر انتقاد و اعتراضی به نظرتان می رسد به من بگویید.
در یكی از نامه هایی كه در نهج البلاغه هست سید رضی این طور نوشته است كه در جنگ جمل، زمانی كه علی علیه السلام از مدینه حركت كرد و به طرف بصره می آمد، نامه ای به مردم كوفه نوشت، آنها را دعوت كرد، در ابتدای نامه می نویسد كه من یك گذشته ای در دوره ی خلفای پیشین دارم، هرجور مردم درباره ی گذشته ی من فكر می كنند، آیا ظالم بودم یا مظلوم، یاغی بودم یا مبغیٌّ علیه، هر طور بوده فعلاً درباره ی اینها بحثی نمی كنم ولی امروز مسلمین با من بیعت كرده اند، هركس كه می خواهد به یاری من بیاید، بیاید اما من یك قید و یك شرط با او می كنم: نزد من بیاید، اگر دید خوب عمل می كنم مرا كمك بدهد و اگر دید بد عمل می كنم به من انتقاد و اعتراض كند تا من جبران كنم.
این را می گویند نمونه ی یك حكومت آزادیخواه؛ ولی چرا این گونه است؟ برای اینكه اسلام چنین دینی بود كه یك چنین افرادی تربیت كرد؛ البته افرادی مثل علی كه نمی خواهم بگویم ولی علی نمونه ی تربیت كامل اسلام بود و جامعه ی مسلمین آن روز هم همین جور ایجاب و اقتضا می كرد.
عوامل تأمین آزادی چیست؟ گفتیم یكی از عوامل این است كه انسان را به خودش بشناسانند، ارزش انسان را بالا ببرند؛ و یكی از علل ناكامیهای امروز همین است كه ارزش انسان از آنچه كه هست پایین تر آمده است و همینها نشانه و دلیل بدبختی انسانهاست.

[1] . حجر / 29 و ص / 72.
[2] . نهج البلاغه، خطبه ی 214.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است