در
کتابخانه
بازدید : 62188تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مردی از اهل یمامه به مدینه آمد و اسلام آورد و اسلامش خوب شد، یعنی معارف اسلام را فرا گرفت و به تربیت اسلامی تربیت شد. اسم این مرد جویبر بود؛ مردی بود كوتاه قد، بدشكل، سیاه رنگ، فقیر و مستمند، و چون كسی را در مدینه نداشت، شبها در مسجد می خوابید و در حقیقت خانه ای جز مسجد نداشت. مدتی در مسجد بود. كم كم رفقایی مثل خودش پیدا كرد؛ یعنی عده ای دیگر از مسلمانان پیدا شدند كه آنها هم مثل جویبر، هم فقیر بودند و هم غریب، و به دستور رسول اكرم آنها نیز مانند جویبر موقتاً شبها در مسجد بسر می بردند.
تدریجاً عده شان زیاد شد. از طرف خداوند دستور رسید مسجد باید پاكیزه باشد، جای خوابیدن نیست، و حتی درهایی كه از خانه ها به سوی مسجد باز است به استثنای درِ خانه ی علیّ مرتضی و فاطمه ی زهرا همه ی درها بسته شود، رفت و آمدها از خانه ها به مسجد موقوف شود، فقط از درهای معمولی به مسجد رفت و آمد بشود كه احترام مسجد محفوظ بماند.
رسول خدا دستور داد برای این عده ی بی خانه و فقیر سایبانی در گوشه ای بزنند، و زدند و آنها در زیر آن سقف بسر می بردند و آنجا صُفّه خوانده می شد و آنها هم به اصحاب صفّه معروف شدند.
جویبر یكی از اصحاب صفّه بود. رسول خدا و همچنین افراد مسلمین به آنها محبت می كردند و زندگی آنها را اداره می كردند. یك روز رسول اكرم نگاهی به جویبر كرد و فرمود: جویبر! چقدر خوب بود كه زن می گرفتی! هم احتیاج جنسی تو رفع می شد و هم آن زن كمك تو بود در كار دنیا و آخرت. گفت: یا رسولَ اللّه! كسی زن من نمی شود، نه حسب دارم و نه نسب، نه مال و نه جمال. كدام زن رغبت می كند كه زن من بشود؟ فرمود: یا جویبر! اِنَّ اللّهَ قَدْ وَضَعَ بِالْاِسْلامِ مَنْ كانَ فِی الْجاهِلیَّةِ شَریفاً، وَ شَرَّفَ بِالْاِسْلامِ مَنْ كانَ فِی الْجاهِلِیَّةِ وَضیعاً، وَ أعَزَّ بِالْاِسْلامِ مَنْ كَانَ فِی الْجاهِلِیَّةِ ذَلیلاً جویبر! خداوند به سبب اسلام ارزشها را تغییر داد، بهای بسیار چیزها را كه در سابق پایین بود بالا برد و بهای بسیار چیزها كه در گذشته بالا بود پایین آورد، بسیاری از افراد در نظام غلط جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون كرد و از اعتبار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 258
انداخت، بسیاری در جاهلیت حقیر و بی ارزش بودند و اسلام آنها را بلند كرد.

فَالنّاسُ الْیَوْمَ كُلُّهُمْ اَبْیَضُهُمْ وَ اَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِیُّهُمْ وَ عَرَبِیُّهُمْ وَ عَجَمِیُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ اِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللّهُ مِنْ طینٍ امروز مردم همان طور شناخته می شوند كه هستند. اسلام به آن چشم به همه نگاه می كند كه سفید و سیاه و قرشی و غیر قرشی و عرب و عجم، همه فرزندان آدمند و آدم هم از خاك آفریده شده. ای جویبر! محبوبترین مردم در نزد خدا كسی است كه مطیع تر باشد نسبت به امر خدا و هیچ كس از مسلمین مهاجر و انصار كه در خانه های خود هستند و زندگی می كنند بر تو برتری ندارند مگر به میزان و مقیاس تقوا.
بعد فرمود: حركت كن برو به خانه ی زیاد بن لبید انصاری، به او بگو رسول خدا مرا پیش تو فرستاده كه از دختر تو ذلفا برای خود خواستگاری كنم. جویبر به دستور رسول خدا به خانه ی زیاد بن لبید رفت. زیاد از محترمین انصار و اهل مدینه بود. در آن وقت كه جویبر وارد شد عده ای از قوم و قبیله اش در خانه اش بودند. اجازه ی ورود خواست. اجازه دادند و وارد شد و نشست، رو كرد به زیاد و گفت: از طرف رسول خدا پیغامی دارم، آن را محرمانه بگویم یا علنی؟ زیاد گفت: پیغام رسول خدا مایه ی افتخار من است، البته علنی بگو. گفت: رسول خدا مرا فرستاده برای خواستگاری دخترت ذلفا برای خودم، حالا تو چه می گویی؟ بگو تا خبرش را برای پیغمبر ببرم.

زیاد با تعجب پرسید كه پیغمبر تو را فرستاده به خواستگاری؟ ! گفت: بلی پیغمبر فرستاد، من كه دروغ به پیغمبر نمی بندم. گفت: آخر رسم ما این نیست كه دختر بدهیم به غیر هم شأن های خودمان از انصار، تو برو من خودم پیغمبر را ملاقات می كنم.
جویبر بیرون آمد. از طرفی فكر می كرد در آنچه پیغمبر فرموده بود كه خداوند به وسیله ی اسلام تفاخر به قبایل و عشایر و انساب را از بین برده، و از طرفی به سخن این مرد فكر می كرد كه گفت ما رسم نداریم به غیر هم شأن های خودمان دختر بدهیم. با خود گفت: حرف این مرد با تعلیمات قرآن مباینت دارد. همان طوری كه می رفت، آهسته این جمله از او شنیده شد: «وَاللّهِ ما بِهذا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لا بِهذا ظَهَرَتْ نُبُوَّةُ مُحَمَّدٍ» به خدا كه تعلیمات نازله در قرآن این نیست كه زیاد بن لبید گفت، پیغمبر برای چنین سخنانی مبعوث نشده است.
همان طور كه جویبر می رفت و این سخنان را با خود زمزمه می كرد، ذلفا دختر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 259
زیاد این حرفها را شنید. از پدرش پرسید: قصه چه بوده؟ زیاد عین قضیه را نقل كرد.

دخترك گفت: به خدا قسم كه جویبر دروغ نمی گوید، كاری نكن كه جویبر برگردد پیش پیغمبر در حالی كه جواب یأس شنیده باشد، بفرست جویبر را برگردانند. همین كار را كردند، جویبر را به خانه برگردانیدند.
خود زیاد شخصاً رفت حضور رسول اكرم و گفت: پدر و مادرم قربانت، جویبر چنین پیغامی از طرف تو آورد و آخر ما رسم نداریم جز به كفو و هم شأن و هم طبقه ی خودمان دختر بدهیم. فرمود: یا زیادُ، جُوَیْبِرُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنْ كُفْوُ الْمُؤْمِنَةِ، وَالْمُسْلِمُ كُفْوُ الْمُسْلِمَةِ زیاد! جویبر مؤمن است و مرد مؤمن كفو و هم شأن زن مؤمنه است و مرد مسلمان كفو و هم شأن زن مسلمان است، با این خیالات مانع ازدواج دخترت نشو.
زیاد برگشت و قضایا را برای دخترش نقل كرد. ذلفا گفت: من باید راضی باشم، و چون پیغمبر او را فرستاده من راضی ام. زیاد دست جویبر را گرفت و به میان قوم خود برد و طبق سنت پیغمبر دختر خود را به این مرد فقیر سیاه داد. چون جویبر خانه نداشت، زیاد خودش خانه ای با همه ی لوازم برایش تهیه كرد و آراست. به دخترش جهاز داد و با آن جهاز به خانه ی شوهر فرستاد. دو دست لباس هم برای خود جویبر فراهم كرد. وقتی كه جویبر وارد حجله ی عروس با آن تشریفات شد، در روحش حالت رضایت و شكرگزاری نسبت به ذات اقدس احدیت كه به واسطه ی اسلام اینقدر او را عزیز كرد پیدا شد. حالت شكر و سپاسگزاری به درگاه حق آنقدر شدید بود كه به گوشه ای از خانه رفت و تا صبح مشغول راز و نیاز و شكر و سپاس بود، یك وقت متوجه شد كه دید صبح شده. آن روز را به شكرانه قصد روزه كرد. سه شبانه روز در این حالت وجد و سرور معنوی بود. كم كم خانواده ی عروس به تردید افتادند كه نكند این مرد احتیاجی به زن نداشته باشد.
قضایا را به اطلاع رسول خدا رساندند. رسول اكرم جویبر را خواست و جریان را از او پرسید. گفت: یا رسول اللّه! وقتی كه وارد آن خانه ی وسیع با فرش و اثاث كامل شدم و دختری زیبا در برابر خود دیدم كه همه ی آنها به من تعلق داشت، به فكر افتادم كه من آدم غریب و فقیری در این شهر هستم و خداوند این طور به وسیله ی اسلام به من تفضل فرمود، خواستم به پاس این همه نعمت این شب را تا صبح به حال عبادت بسر برم، فردایش را نیز به شكرانه روزه گرفتم، تا سه روز در این حال بودم كه شبها به شكرانه عبادت می كردم و روزها را روزه می گرفتم، البته از این به بعد نزد خانواده ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 260
خود خواهم رفت.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است