در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در چنین شرایطی است كه حسین بن علی علیه السلام قیام كرد و با قیام خودش تحولی در درون تاریخ اسلام به وجود می آورد، مردم را بیدار می كند كه اسلام آن نیست كه بنی امیه می گوید، آن ظاهر اسلام است نه باطن. به اصطلاح امروز ژستی در تاریخ به خودش می گیرد كه ظواهر اسلامی را كه بنی امیه به نفاق اجرا می كردند به چیزی نمی گیرد. در روز هشتم ذی الحجه در حالی كه همه ی مردم به حج روی آورده اند، حجی كه در تسخیر بنی امیه است، حجی كه ظاهرش حج است و باطنش حج نیست، امام حسین در همان وقت پشت به مكه و رو به كربلا می كند. در مدینه، روزی كه آمدند از حضرت بیعت خواستند و حاضر به بیعت كردن نشد، با اینكه مروان حكم خیلی پافشاری كرد و گفت الآن كه حسین در اینجاست اگر بیعت نمی كند همین جا باید او را بكشید و از بین ببرید، حاكم مدینه كه نسبتاً آدم نرمتر و ملایمتری بود حاضر نشد، و اباعبداللّه پیش بینی می كرد كه چنین خطری ممكن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 295
است رخ بدهد.
امام حسین در مسجد مدینه بودند. عبداللّه بن زبیر هم در مسجد نشسته بود.

مأمور حاكم مدینه هر دو نفر را دعوت كرد كه نزد حاكم بروند. گفتند تو برو، بعد ما می آییم. عبداللّه بن زبیر از امام سؤال كرد كه در این وقت به چه مناسبت ما را خواسته اند؟ امام حسین فرمود حدس من این است كه جبّارشان مرده است و ما [را برای بیعت می خواهند. ] همین طور هم بود. امام حسین را به خانه ی خودشان دعوت كردند. امام پیش بینی می فرمود كه ممكن است در اینجا از او بیعت بخواهند، او امتناع می كند، بعد اینها فكر می كنند كه اگر امام حسین از اینجا بیرون برود بعداً حریفش نشوند، بهتر این است كه در همین جا حسین را از بین ببریم. این بود كه گروهی از بنی هاشم را همراه خودش برد. فرمود: شما پشت در بمانید. اگر دیدید صدای من بلند شد بریزید در خانه. آن تمهید اجرا نشد. اولاً خود حاكم مدینه حاضر نشد و بعد هم پیش بینی و تداركی كه اباعبداللّه كرده بود مجال نمی داد. قضیه برعكس شد، تا مروان چنین جمله ای گفت اباعبداللّه یقه ی او را گرفت و وی را به زمین كوبید و گفت: تو می خواهی مرا بكشی؟ ! قضیه گذشت. روزی همین مروان در كوچه چشمش به اباعبداللّه افتاد، آمد و با نرمی و ملایمت سلام و تعارفی كرد و گفت: یا اباعبداللّه! من می خواهم یك نصیحت به تو بكنم، از من بشنو اگر با یزید بیعت بكنی همه چیزت تأمین می شود. مصلحت تو اقتضا می كند كه با یزید بیعت بكنی. امام حسین چه جواب داد؟ نفرمود كه مصلحت شخص من یعنی منفعت شخص من چنین اقتضایی نمی كند، فرمود پس اسلام چه می شود: وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ [1] اما از آن طرف باید فاتحه ی اسلام را برای همیشه بخوانیم؛ یعنی اینكه تو می گویی كه من با یزید سازش و بیعت كنم معنایش این است كه فنای اسلام را برای همیشه امضا می كنم، و چنین چیزی محال است.

[1] . مقتل الحسین مقرّم، ص 146.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است