در
کتابخانه
بازدید : 886482تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد ششم
مقدمه
Expand حرف شحرف ش
Expand حرف صحرف ص
Expand حرف طحرف ط
Expand حرف ظحرف ظ
Collapse حرف عحرف ع
عادت، صناعت، اتفاق
عادت
عادت و رسم و ترك عادت ناشی از عبادت
عاطفه ی اجتماعی، غمخوارگی، اهتمام به امور مسلمین
عاطفه ی اجتماعی- احسان، عدل، بغی (ظلم) یا ایثار، ادای حقوق، تجاوز به حقوق
عاطفه به فرزند
عاطفه ی اجتماعی
عاطفه ی اجتماعی- احبب للناس ما تحب لنفسك
عاطفه- عواطف اجتماعی
عاطفه ی اجتماعی- پنج چیزی كه اگر نباشد انسان قابل معاشرت نیست و پنج چیز كه اگر نباشد خوشی زندگی پیدا نمی شود (آداب معاشرت)
كفران و حق ناسپاسی (عاطفه ی اجتماعی)
عبادت و فلسفه ی آن
عبادت
عبادت احرار
یادداشت عبادت (ماهیت عبادت)
عبادت علی علیه السلام- توصیف ضرار از علی
عبادت تكوینی
عبادت بی روح
عبادت- اخلاص
عبادات- چرا اسلام عبادات را سرلوحه ی تعلیمات خود قرارداده است؟
فلسفه ی تشریع عبادات
عبادت و دعا
فلسفه و راز عبادت
حقیقت عبادت و دعا- سخن اینشتین و سخن اقبال
فلسفه و راز عبادت
عبادت
عبادت از نظر تربیت فردی و اجتماعی
یادداشت عبادات
عبادت- بازیافتن خود واقعی
عبادت، ذكر خدا، خلوت برای بازیافتن خود
عباسیان
عبده، شیخ محمد و نظریات اصلاحی اش
عثمان
عجب زاهد
عدل و جود
عدل
عدل- داد
آیات قرآن- عدل
عدل و توحید
عدل یا توازن
آثار عدل و ظلم
عدالت اجتماعی- شكایت از روزگار
عدالت
عدالت و حكومت
اصل عدالت در اسلام
عدالت اجتماعی در اسلام
عدالت اجتماعی
عدل الهی- منابع و مدارك
عمل- تجسم اعمال (عدل الهی)
عدل الهی- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی
عدل الهی- چاپ هشتم
عدل الهی- سؤالات
عدل الهی- انقیاد و عناد ملاك ثواب و عقاب است
عدل الهی- مرگ
عدل الهی- تفاوتهای دنیا و آخرت
یادداشت عدل الهی
عدل الهی و شعرا
عدل
عدل الهی
عدل الهی- عمل، خلود
عدل الهی، چاپ سوم- شرور غایت بالعرض اند
عدل الهی
یادداشت عدل الهی
عدل الهی
عدل الهی به مفهوم حكیمانه
یادداشت مقدمه ی عدل الهی- چاپ دوم
عدوی
عرف و عادت
عزت نفس و اجتناب از نیم خورده ی دیگران
عزلت و انزوا
عزلت و خلوت
عزلت
عقل و علم یا علم مطبوع و علم مسموع
عقل و طمع- اجر رسالت و مزد تبلیغ در كار دین و تأثیرآن در انحراف
عقل و عشق
عقل و اسارت هوای نفس
عقل در قرآن- كافر مرتجع
عقل و جنون در قرآن
عقل- آنجا كه احمقی فضیلت می شود
عقل و مصلحت اندیشی یا جبن و ترس
داستان موسی و عابد كم عقل، مجازات به حسب عقل
عقل و دین
عقل یا كانون روشنایی، و دل یا كانون محركات، و تأثیرآنها در یكدیگر
عاقل و جاهل
عقل و نقش آن در اسلام
عقل- تعقل نوعی تجارت است- تجزیه پذیری عقل
رابطه ی عقل و تقوا
عقل- انسان كامل
علم
علم، خواندن و كتاب
علم، آموزش، فرهنگ
علم نه برای عمل- عالم بی عمل
مسئله ی تضاد علم و دین
علم- تعریف، حدود، فرق علم و فلسفه و دین
علم- تعلم زبان
علما و فقها
علم- تفقه
علم- قلم و كتابت
علم و جهل، خطر علم اندك، كمالی كه موجب عقب افتادگی می شود
علم ناقص
علم و علما
فریضه ی علم
قداست علم
علم و جهل و مضاعف بودن گناه عالم
علم و جهل
سؤال از عالم
طلب علم و سؤال علم
علم و علما
وسعت نظر اسلام در باب علم اخذ علم از غیر مسلمان
علم
علم و ایمان
عالم در میان جهان
علم- علم مفید
علم و یقین- تصدیق و تكذیب باید مبنای علمی و قطعی داشته باشد
علم- علم دین
عُمَر- كلام ابن ابی الحدید
عُمْر- وقت طلاست
قدر عمر و وقت و فرصت را دانستن
اغتنام عمر و فرصت
عمر و معاویه
عمر و فاطمه علیهاالسلام
عمر- سیره و سیاست او
عمر- خشونت عمر، فلاكت در جاهلیت، سختگیری بر عمّال
عمل و اصالت آن
عمل
عمل- تجسم اعمال
عمل- گریز از عمل
عمل در اسلام- اباحیت
عمل مؤمن باللّ?ه و آخرت، و قبول در آخرت
اصل عمل در اسلام
عمل خوب و بد و آثار آنها
عمل و كار و نقش آن در ساختن انسان
اصل عمل در اسلام- عمل یا سرزمین
بازگشت اثر عمل خوب و بد به انسان
عمل در اسلام- عقیده ی مرجئه و خوارج و معتزله و شیعه
عمل
عمل در اسلام
عمل و قول- محاكمه ی باز و بلبل
عهد و وفای به آن
عیب بینی
توجه به عیب خود از عیب دیگران
Expand حرف غحرف غ
Expand حرف فحرف ف
Expand حرف قحرف ق
Expand حرف كحرف ك
Expand حرف گحرف گ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب ان اللّه قوی عزیز (سوره ی حدید) .

هدف رسالت عدالت است و عدالت متوقف بر دو چیز است: وضع قانون عادلانه و حسن اجرا:

به حكم این آیه ی كریمه یكی از هدفهای رسالت انبیا برقرار ساختن عدالت اجتماعی است [1]، یعنی اینكه روابط مردم كه با هم زندگانی می كنند (زندگی اجتماعی دارند) عادلانه باشد نه ظالمانه؛ یعنی اولاً قوانین و مقرراتی عادلانه در میان آنها وضع شود و ثانیاً آن مقررات، صحیح و درست و كامل اجرا شود. در اینجا مباحث زیادی هست كه بحث در عدالت اجتماعی- كه یكی از هدفهای اصلی انبیاست- متوقف است بر بحث در آنها:

1. لزوم قانون و مقررات وضعی در میان بشر و اینكه زندگانی اجتماعی بشر بدون وجود یك سلسله مقررات مورد قبول كه آن مقررات وظایف و تكالیف و حقوق و حدود افراد را مشخص كند میسر نیست و اینكه فلسفه ی لزوم و ضرورت قانون در میان بشر
جلد ششم . ج6، ص: 262
چیست؟ چرا سایر جاندارها [2]به چنین چیزی احتیاج ندارند؟ نه تنها قادر به انجام آن نیستند، بلكه احتیاج ندارند به قانون وضعی.

2. لزوم و ضرورت اینكه آن قانون حتماً باید عادلانه باشد نه ظالمانه، و دلیل این مطلب.

3. اینكه قانون عادلانه را كی باید وضع كند، در صلاحیت كی است؟ و عملاً چه كسی یا چه كسانی طرفدار قانون عادلانه هستند؟ 4. اینكه معنی عدالت چیست و قانون عادلانه كدام قانون است؟ آیا عدالت حقیقت دارد و قانونی در واقع و نفس الامر هست كه باید آن را تحقیق كرد و به دست آورد یا عدالت یك مفهوم نسبی است، برای هركسی قانون عادلانه آن قانونی است كه منافع او را تأمین كند؟ و اگر واقعیتی دارد مستقل از منافع افراد، آن را چگونه تعریف كنیم؟ آیا قانون عادلانه یعنی قانونی كه همه ی مردم را مجبور كند الزاماً در یك سطح زندگی كنند و تفاوت طبقاتی را بكلی محو كند؟ یا قانونی است كه شرایط یك مسابقه و حركت تكاملی عملی را به طور متساوی برای همه فراهم كند و همه ی افراد را در شرایط مساوی از لحاظ امكان پیشرفت قرار دهد و همه را یكسان مكلف بشناسد و همه را یكسان مستحق پاداش و كیفر بشناسد و تنها تفاوتهایی را ملاك فضیلت و تقدم قرار دهد كه با عمل و علم و تقوا بستگی دارد، یعنی اموری مبنای تفاوت و تقدم قرار گیرد كه بشریت باید به سوی آنها سوق داده شود و هدف بشریت است، منظور كلاس اجتماع پیشرفت در آنهاست یعنی علم، كار، تقوا. یعنی حقیقت عدالت مساوات است اما به معنی رعایت مساوات [3]در ایجاد امكانات و به معنی به همه به یك چشم نگاه كردن از این نظر یعنی از نظر ایجاد امكانات [4]و به معنی رعایت مساوات در شرایط مساوی (نه
جلد ششم . ج6، ص: 263
نامساوی) در تقسیم مواهب زندگی؛ یعنی از لحاظ ایجاد امكانات، همه ی مردم را علی السویه بگیرد چون از این لحاظ همه علی السویه اند و باید علی السویه باشند. و اما از لحاظ ایجاد حق استیفا (مالكیت و تسلط فعلی و عملی) در شرایط متساوی از لحاظ عمل و فضیلت و هدفهای كمالی انسانی و از لحاظ انجام وظیفه مساوی باشند و اما در شرایط غیر مساوی از لحاظ انجام وظیفه، ایجاد حق به طور نامتساوی باشد.

یا اینكه اساساً معنی عدالت مساوات نیست، توازن است و اگر اینچنین است آیا توازن به این است كه مساوات در تقسیم بهره ها باشد و تفاوت افراد ندیده گرفته شود و یا توازن به این است كه اختلافات در نظر گرفته شود؟ این دو معنی توازن به دو معنی مساوات نتیجتاً منطبق می شود.

یا اینكه عدالت، رعایت مصلحت و بقای اجتماع است؟ 5. ضامن اجرای عدالت چیست؟ عوامل یا عامل اصلی برقراری عدالت چیست؟ نقش علم در برقراری عدالت، نقش ایمان در برقراری عدالت، اینكه مشكل بزرگ از نظر عامه ی مفكرین در باب عدالت، رژیم و قانون است ولی از نظر خاص ما دخالت ضامن اجرایی خصوصاً عامل اصلی یعنی ایمان به عدالت و مقدس و محترم شمردن آن و خوف از آلودگی به ظلم بزرگترین عامل است [5] 6. عدالت اجتماعی از نظر دین مقدس اسلام. برای این قسمت به ورقه های خاص عدالت اجتماعی در اسلام مراجعه شود.

جلد ششم . ج6، ص: 264
اما درباره ی مسئله ی اول یعنی فلسفه ی لزوم قانون:

اولاً انسان موجودی است اجتماعی، مدنیّ بالطبع است، حوایجش و ادامه ی زندگی اش جز در پرتو اجتماع، نه به معنی صرف دور هم بودن بلكه به معنی تعاون و همكاری، صورت پذیر نیست.

تعاون و تشارك مستلزم تقسیم كار است، یعنی همه باید كار بكنند و همه هم از مواهب اجتماع بهره مند شوند. از طرف دیگر افراد انسان طبعاً منفعت طلب و آسایش طلب و استخدام كن و استثمارگر آفریده شده اند. اقویا می خواهند در وظیفه ی خود كوتاهی و به حقوق دیگران تجاوز كنند؛ یعنی كم كار كنند و زیاد ببرند، بلكه همه ی كارشان فقط محافظت و مراقبت در ورای حقوق دیگران باشد و این جهت تعادل اجتماع را بهم می زند و باید قانونی [6]باشد كه روابط معاملاتی آنها و مشخصات پیمانهای آنها را كه ضروری زندگانی اجتماعی است مشخص و معین كند. بدون قانون، هركسی منافع را به سوی خود می كشد و از وظیفه ی اجتماعی خود تخلف می كند.

اما اینكه چرا بعضی جاندارهای دیگر با اینكه اجتماعی [7] آفریده شده اند احتیاج به قانون ندارند، [پاسخ ] این است كه آنها با غریزه كار می كنند و با غریزه حدود و حقوق و وظایف آنها مشخص شده است و هركدام از آنها مقام معلوم و لایتخلفی دارند. به عبارت دیگر، تحت سرپرستی مستقیم طبیعت بسر می برند. قانون آنها همان قانون الزامی تكوینی طبیعی است. قانونی كه در عمل كردن به آن قانون آزاد باشند ندارند. نمی توانند آزاد باشند. تنها انسان است كه فرزند بالغ و رشید خلقت است. انسان است كه طبیعت، سرپرستی و قیمومت مستقیم خود را از او برداشته است. انسان است كه استعداد تكلیف و قانون دارد. انسان است كه دارای عقل است، كه در حدیث
جلد ششم . ج6، ص: 265
است:

لمّا خلق اللّه العقل قال له: اقبل، فاقبل و قال له: ادبر، فادبر فقال: ما خلقت خلقاً احسن منك، بك اثیب و بك اعاقب. . .

انسان است كه خدا درباره اش می فرماید:

انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً.

انسان است كه افرادش مقام معلوم ندارند، مانند زنبور عسل نیست كه افراد به حكم غریزه وظیفه را انجام دهند و به حقوق یكدیگر تجاوز نكنند و دیگر اینكه قادر نباشند كه تغییر مقام دهند و ارتقاء درجه پیدا كنند. افراد انسانها در اجتماع از قبیل اعضای یك پیكر نیستند كه هركدام فقط قادر به وظیفه ی خاص باشد و بس.

ارزش و ضرورت عدالت:

اما اینكه چرا حتماً باید قانون زندگی بشر عادلانه باشد؟ ! اولاً از این نظر كه عدالت مطابق فطرت و عقل سلیم است؛ یعنی وجدان هر انسانی- ولو آنكه عملاً خودش تحت تأثیر مطامع، ظالم باشد- عدالت را خوب و ظلم را بد می داند. ظلم سبب رنج است هم بر مظلوم و هم بر ظالم. بر مظلوم كه واضح است، بر ظالم از آن جهت كه بالاخره وجدان انسانی دارد و از اینكه برخلاف مسیر تكاملی حیات قدم برمی دارد رنج می برد. خلبان هیروشیما الآن در تیمارستان است. پس چیزی كه برای دو طرف دردآور و شقاوت آور است، محكوم است [8]. ثانیاً ظلم سبب ویرانی اجتماع می گردد.

جلد ششم . ج6، ص: 266
اجتماع هنگامی قابل بقا و در حال رشد و اعتلاست كه میان افراد صمیمیت و رضایت باشد نه كینه و عقده و احساس مغبونیت و دشمنی. ظلم سبب می شود كه مظلوم نیروی خود را علیه ظالم، و ظالم كوشش خود را در محفوظ ماندن از گزند مظلوم به كار برد. قرآن كریم می فرماید: و ما كان ربك لیهلك القری بظلم و اهلها مصلحون(بنا بر اینكه مراد از ظلم در این آیه شرك باشد) . پیغمبر اكرم فرمود: الملك یبقی مع الكفر و لایبقی مع الظلم. سعدی:
چو خواهد كه ویران شود عالمی
كند ملك در پنجه ی ظالمی
و اذا اردنا ان نهلك قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً.

بُعد الهی تاریخ:

من سلّ سیف البغی قتل به. (علی علیه السلام) و لیس شی ء ادعی الی تغییر نعمة اللّه و تعجیل نقمته من اقامة علی ظلم، فان اللّه سمیع دعوة المضطهدین و هو للظالمین بالمرصاد. (عهدنامه ی حضرت امیر به مالك اشتر)
مكن هرگز بدی با ناتوانان از توانایی
كه گیتی بهر خوب و زشت مردم دفتری دارد
(فرخی یزدی)
چو خواهد كه ملك تو ویران كند
نخست از تو خلقی پریشان كند
(سعدی)
جلد ششم . ج6، ص: 267
از همین جهت است كه ظلم، آتش نامیده شده است:
الظلم نار فلاتحقر صغیرته
لعل جذوة نار احرقت بلدا
چراغی كه بیوه زنی بر فروخت
بسی دیده باشی كه شهری بسوخت
(سعدی) عن ابی جعفر علیه السلام قال: لما حضر علی بن الحسین الوفاة ضمنی الی صدره و قال: یا بنیّ اوصیك بما اوصانی به ابی حین حضرته الوفاة و بما ذكر ان اباه اوصاه به، قال: یا بنیّ ایاك و ظلم من لایجد علیك ناصراً الاّ اللّه.

اما اینكه قانون عادلانه را كی باید وضع كند؟ در اینجا مجموعاً سه نظر است:

یكی اینكه اینچنین قانونی را فقط وحی باید بیان كند، زیرا اولاً مصالح عالیه ی بشر را جز وحی كسی دیگر نمی توانست بفهمد و ثانیاً یگانه مقام بی غرض وحی است.

دیگر اینكه حكما و خیرخواهان و عالمان بشر قادرند كه با درنظر گرفتن مقیاسهای عقلانی، قوانین عادلانه وضع كنند.

نظر سوم نظر ماتریالیستهای ماركسیست است كه قوانین عادلانه جبراً همیشه از طرف طبقات محروم و مظلوم پیشنهاد می شود.

اما اینكه قانون عادلانه چه قانونی است؟ این بستگی دارد كه اولاً بدانیم معنی عدالت چیست و ثانیاً قوانین و مقررات اجتماعی را به چه شكلی باید وضع كرد كه عدالت تأمین گردد.

اما معنی عدالت. قطع نظر از اجتماع و زندگی اجتماعی نیز
جلد ششم . ج6، ص: 268
عدالت مفهوم دارد، زیرا ظلم مفهوم دارد. مورد ظلم اختصاص به انسان ندارد، نسبت به یك حیوان نیز می توان عادل بود یا ظالم، و این از آن روست كه حیوان و همچنین انسان قبل از مرحله ی زندگی اجتماعی حقوقی دارد. پس عدالت، قطع نظر از اجتماع، عبارت است از اعطای حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حق ذی حق [9] اما عدالت اجتماعی. بدون شك عدالت اجتماعی نمی تواند مفهومی مغایر با عدالت فردی داشته باشد. چیزی كه هست باید به این حساب رسید كه پس از آنكه انسان الزاماً باید زندگی اجتماعی داشته باشد، به چه نحو باید عمل كند كه عدالت برقرار باشد، یعنی حقوق همه محفوظ بماند؟ و آیا عدالت اجتماعی همیشه نسبی است، یعنی همواره در زندگی اجتماعی حقوق واقعی افرادی پایمال می شود و قانون عادلانه آن است كه نسبت به سایر [قوانین ] رعایت حقوق افراد بیشتری شده است و ظلم كمتری صورت گرفته است؟ آیا عدالت اجتماعی عبارت است از مساوات و یا توازن و یا مصالح اجتماع؟ در ورقه های عدالت اجتماعی در اسلام و ورقه ها و یادداشتهای اقتصادی و یادداشتهای حق و حكم و مخصوصاً در ورقه های عدالت اجتماعی در اسلام در این باره خوب بحث شده است.

مقایسه ی عصر حاضر با اعصار پیشین از نظر اجرای عدالت:

اما اینكه ضامن اجرای عدالت چیست؟ این سؤال را اول باید طرح كرد: اگر مقایسه به عمل آوریم، آیا در عصر ما مظالم و بی عدالتی و اجحاف و خوردن قوی ضعیف را بیشتر است یا در اعصار گذشته؟ گمان نمی كنم در اعصار گذشته از حالا بیشتر بوده است [10]. در اعصار گذشته بشر چون هنوز به ترقیات
جلد ششم . ج6، ص: 269
علمی و فكری عصر حاضر نرسیده بود قدرت پرده پوشی و ظاهرسازی اش به قدر حالا نبود، جنایت را بی پرده و بدون مجوزتراشی و فقط به اتكاء و استناد به زور یعنی صریح و بی پرده می كرد. حجاج بن یوسف می گفت: ایهاالناس! منم دیكتاتور، اگر كسی سرپیچی كند با این شمشیر سرش را از تنش بر می دارم.

نفاق در عصر [حاضر] :

مغول كه حمله می كرد برای خود مجوز قانونی نمی تراشید، اسكندر همین طور؛ به نام استعمار و اینكه شما را می خواهیم آدم كنیم و به نام بیمارستان و مؤسسات خیریه و مبارزه با جهل و مبارزه با بیماریها و مبارزه با فقر و با شكل قانون و اینكه قانون حكم كرده است، مصلحت حزبی ایجاب می كند، كار خود را انجام نمی داد، جوفروشی و گندم نمایی نمی كرد، روپوش طلایی بلد نبود بكشد، صریح و عریان كار می كرد، نمی توانست خود را در پشت بهانه ی قانونی مخفی كند، در ویتنام آتش بپا كند و بگوید تصمیم آمریكا در دفاع از آزادی راسخ است، به نام حمایت از كارگر و دهقان و خلق توده ای جنایت نمی كرد. امروز تمام آن مظالم انجام می گیرد ولی تحت عنوان آزادی و حمایت از حقوق بشر. پس مظالم امروز از قدیم اگر بیشتر نباشد كمتر نیست.

آیا نقص كار نبودن قانون است یا عدم حسن اجرا و نبودن ایمان به عدالت؟ :

سؤال دوم: آیا نقص كار بشر این است كه قانون به قدر كافی وجود ندارد یا قوانین موضوعه ظالمانه وضع شده است؟ بدون شك قوانین ظالمانه كه افراد را در شرایط نامساوی قرار دهد خود یكی از موانع است اما صدی بیست مظالم مربوط به قوانین است، صدی هشتاد مربوط به این است كه ایمان به عدالت و احترام به حقوق در كار نیست. لهذا در دنیا رژیمهای مختلفی در كار است و قوانین همه ی آنها اگر صد درصد به كار بسته شود سعادت نسبی برای عامه ی مردم ایجاد می كند، ولی قوانین و مقررات نتوانسته است سعادت بیاورد. در
جلد ششم . ج6، ص: 270
همه ی دنیا قوانین خوب برای افراد ضعیف یا برای ملتهای ضعیف هست اما در عمل، بود و نبود این قوانین علی السویه است و بشر تابع منافع خود است و به آن اندازه كه زور دارد اسب خود را می تازد.

حسن اجرای قانون موقوف است به ایمان به عدالت و اینكه عدالت ایده ی شخص باشد:

قانون كه به خودی خود جز یك صفحه ی كاغذ سیاه شده چیزی نیست [11]؛ این انسانها هستند كه باید وجود عینی قانون باشند. پس عمده عمل به قانون است كه مستلزم گذشتن از منافع است. این عمل بدون ایمان به اینكه عدالت احترام الهی دارد، ظلم مؤاخذه ی الهی دارد، میسر نیست.

برای اجرای عدالت دو چیز لازم است: یكی بیداری شعور عامه ی مردم به اینكه حقوق خود را حفظ كنند یا ایمان به اینكه از حد تجاوز نكنند(ولاتعتدوا)و دیگر ایمان اقویا.

ماتریالیستها فقط به بیداری و نیروی ذی حقوق توجه دارند نه به ایمان اقویا:

آن چیزی كه ماتریالیستها به آن تكیه می كنند بیداری و دیگر قوّت و نیرو است: مظلومان و محرومان با اتحاد، نیرو تشكیل بدهید.

از همین جا لزوم تشكیلات حزبی توصیه می شود. اما از همین حد تجاوز نمی كنند. خوب، بعد كه نیرو تشكیل دادند و پیروز شدند چی؟ خودشان جانشین آنها می شوند [12]. اما دین، هم مردم را به اتحاد و
جلد ششم . ج6، ص: 271
كسب قدرت و تجمع و تشكل و نظم دعوت می كند و هم در آنها ایمان ایجاد می كند و خودشان را رقیب خودشان قرار می دهد، حتی آنها را به توبه وادار می كند.

به عبارت دیگر، قانون لازم است برای اینكه تكلیف آن كسی را كه می خواهد به قانون عمل كند روشن كند. قانون قادر است و می تواند وسیله و بهانه ای باشد برای قوی كه ضعیف را محدود و كنترل كند، اما قانون كجا قادر است كه قومی متجاوز را كنترل كند؟ به عبارت دیگر كنترل اجتماع از لحاظ عدالت، تنها به وسیله ی ایمان به عدالت میسر است.

بیش از آن مقدار كه باید درباره ی خوبی قانون فكر كرد، باید درباره ی پشتوانه ی قانون فكر كرد:

پس معلوم شد كه پیشرفت علم و تمدن و تكنیك و اطلاعات حقوقی كاری كه كرده است این است كه جنایتها را از روی پرده به زیر پرده برده است و با نام آزادی و خیریه و صلح و صفا و برادری جنایت می كند، به اصطلاح با پنبه سر طرف را می برّد، خود را در پشت پرده ی قانون مخفی می كند. پس معلوم شد كه بیش از آن اندازه كه درباره ی خوبی قانون باید فكر كرد، درباره ی پشتوانه ی آن باید فكر كرد و معلوم شد نه علم و اطلاع اقویا و نه شعور زنده ی ضعفا هیچ كدام قادر نیست كه كنترل كننده ی عدالت به شمار رود، تنها ایمان است كه این
جلد ششم . ج6، ص: 272
قدرت را دارد و بس.

در ورقه های توحید- اول الدین معرفته بحث كردیم كه یگانه پشتوانه ی اخلاق ایمان است و در اینجا بحث كردیم كه یگانه پشتوانه ی قانون ایمان است. پس معلوم شد كه پشتوانه ی ایندو كه به آنها «ارزش» می دهد ایمان است، و اما علم نه می تواند پشتوانه ی قانون باشد و نه پشتوانه ی اخلاق. البته نمی توان علم را بی اثر مطلق دانست اما اثر علم فقط این است كه روشنایی است، آلت است، چراغ است. اثر چراغ فقط این است كه خطر را به انسان نشان می دهد. اما علم قادر نیست كه انسان را وادار كند به احترام حقوق دیگران و به عدالت و به احترام قانون، همچنان كه قادر نیست به انسان گذشت و فداكاری بدهد.

منطق قانون و هم منطق اخلاق، یعنی اصلی كه انسان می تواند خود را قانع كند و نفس خود را به التزام قانون و اخلاق ملزم كند ایمان است [13]. قانون و اخلاق بدون ایمان، بی پشتوانه و بی اعتبار است.

آیه ی كریمه یضرب اللّه مثلاً كلمة طیبة. . . اشاره به این است كه تمام میوه های پاك، چه به نام قانون و چه به نام اخلاق، فقط از این درخت چیده می شود و به كمك این ریشه قابل استفاده می شوند. عملاً می بینیم كه گفته ی یك پیشوای دینی برابر است با هزار قانون و هزار اندرز اخلاقی.

آیه ی كریمه یو من الناس من یعجبك قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد اللّه علی ما فی قلبه و هو الد الخصام. و اذا تولی. . . روحیه ی این مدعیان قانون و عدالت و مدعیان اخلاق و انسانیت را كه ایمان ندارند، ذكر می كند.

تسلیم شدن به اخلاق و به عدالت مستلزم محرومیت است:

سرّ اینكه نیاز به این پشتوانه هست هم در قانون و هم در اخلاق،
جلد ششم . ج6، ص: 273
این است كه قبول عدالت و قبول اخلاق برای اقویا مستلزم تحمل محرومیت است، شكار به چنگ افتاده را رها كردن است، اگر ایمان نباشد از نظر آنها یك كار احمقانه است.

مثال: قوانین از قبیل قوانین معاملاتی، خرید و فروش، صلح، هبه، وكالت، گرو، اجاره و مال الاجاره، ارث، یا قوانین مدنی از قبیل حقوق و وظایف زن ومرد نسبت به یكدیگر، قوانین مربوط به اولاد و والدین و قوانین مربوط به حكومت و رعیت، قوانین قضایی، جزایی.

و اما اخلاق از قبیل تقوا، عفت، صبر و قناعت، استقامت، شكر و حق شناسی و منظور داشتن و نمك شناسی، گذشت و فداكاری، احسان و نیكوكاری، كرامت و شرافت، حمایت از صلح و آزادی، صداقت، امانت، وفا و صمیمیت.

فرقهای اخلاق با قانون:

پایه و مبنای قانون تعیین حدود و مرزها و حقوق افراد نسبت به یكدیگر است و اما پایه ی اخلاق سموّ و علوّ نفس و پاكی و طهارت و صفای آن است. خُلق به معنای بلوغ روحی انسان به حدی است كه بدون ترس از مجازات قانونی نیز مثلاً دزدی و بی عفتی نمی كند والاّ دزدی [نكردن ] از ترس، اخلاق نیست. قانون را مقنّنها، مقامات صلاحیتدار دینی (قوانین دینی) و مقامات صلاحیتدار ملی (قوانین ملی) وضع می كنند، اما اخلاق در صلاحیت هر حكیم دانشمندی است. زبان قانون زبان امر و نهی است، اما زبان اخلاق زبان پند و اندرز است. تخلف از قانون مجازات بردار است، اما تخلف از اخلاق مادامی كه با قانون ارتباط پیدا نكند و در حقیقت مادامی كه با اجتماع ارتباط پیدا نكند مجازات ندارد. حتی مجازات ترك روزه نیز از جنبه ی ارتباطش با اجتماع است. اخلاق فقط تشویق بردار و ملامت بردار است، برعكس قانون كه پاداش رسمی و قانونی می پذیرد و هم تخلف آن قابل مجازات است.

گفتیم كه ایمان پشتوانه ی قانون و اخلاق است. از اینجا باتوجه به آنچه در ورقه های فلسفه ی نماز گفتیم معلوم می شود كه نماز كه تذكر عبودیت و مربوبیت است پشتوانه ی مقررات قانونی و اخلاقی است،
جلد ششم . ج6، ص: 274
لهذا عمود دین است. پس با توجه به آنچه در فلسفه ی نماز گفتیم كه نماز دو فلسفه دارد: یكی اینكه رقاء ملكوتی است و دیگر اینكه دائماً انسان را از غفلت بیرون می آورد و متذكر خدا و بندگی خود می كند، و اینكه گناه از غفلت و عصمت از تذكر پیدا می شود، معلوم می شود كه نماز را نباید تحقیر كرد. صاحبان مقامات اجتماعی می گویند: ای بابا، نماز ما همین است كه داریم به خلق خدمت می كنیم، اینكه از خم و راست شدن بالاتر است، عبادت به جز خدمت خلق نیست. این منطق غلط است، عوام فریبی است بلكه خودفریبی است. نماز و مسجد از اجتماع و از زندگی اجتماعی و از سعادت زندگی بشر و از اصول زندگی بشر یعنی از آزادی و امنیت و همزیستی و عدالت و مساوات و از اخلاق انسانی از قبیل وفا و صفا و حق شناسی و غیره جدا نیست. نماز پشتوانه ی آن اصول مقدس اجتماعی و اصول مقدس اخلاقی است. مسجد پشتوانه ی اجتماع، بازار، اداره، شهرداری، شهربانی، دادگستری، ارتش، دارایی، آموزش، پرورش است. در سابق اعمال عمده ی شهرداری و شهربانی امروز را «احتساب» می گفتند، زیرا این كارها نظیر جهاد اعمالی است عبادی و قربی. با كلمه ی «محتسب» آشنایی داریم:
محتسب خم شكست و من سر او
سن بالسن و الجروح قصاص
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر می خورد معذور دارد مست را.
یك تقلید خطرناك:

قهراً نمی توانست اینقدر اختلاس، رشوه، دزدی، قساوت وجود داشته باشد. وقتی كه به تقلید فرنگیها و به نام تجدد مسجد را از دادگستری و شهرداری و شهربانی و اخیراً از عدالت و از اخلاق به وسیله ی برنامه های خشك بی معنی جدا كردیم، قهراً جز اسمهای توخالی چیزی باقی نماند.
جلد ششم . ج6، ص: 275
علت نفوذ مواعظ امثال سعدی:

چرا در پندهای سعدی و مولوی و امثال اینها اثر و نفوذ خاصی است؟ زیرا متكی به عقیده و ایمان است، یعنی اولاً خود گوینده دارای ایمان بوده است و ثانیاً متكی به منطق ایمان است.

داستان «طهّرنی» :

در صدر اسلام مسجد و نماز و قضاوت و جهاد و اصلاح امور اجتماعی همه با هم توأم بود، تشكیلات طویل و عریض نبود اما نتیجه و اثر بود. زن یا مردی می آمد [و می گفت: ] یا رسول اللّه طهّرنی.

هرچه رسول خدا یا علی مرتضی می خواستند به بهانه ای آن را رد كنند، او نمی پذیرفت. رجوع شود به اخبار مربوط به این مطلب در كافی جلد 7، صفحات 186- 188.

از جمله مسائل مربوط به عدالت اجتماعی مسئله ی نفوذ سریع و عمیق و گسترش عجیب اسلام است.

راجع به اینكه علل این امر چیست، از چند جهت باید بحث كرد:

الف. اسلام چگونه و تحت چه شعاری و با ارائه ی چه هدفی عرب متفرق متشتت وحشی را جمع كرد و وحدت داد و از آنها نیرویی عظیم به وجود آورد كه نه تنها غیر عرب نتوانست در برابر آنها مقاومت كند، خود اعراب نیز در برابر این نیرو تاب مقاومت نداشتند؟ ب. نیروی اعراب در اثر اتحاد و ایمان به هر درجه باشد، جای این سؤال هست: بالاخره آنها جماعت محدودی بودند، چگونه شد كه دو امپراطوری بزرگ جهان آنروز در آنِ واحد از آنها شكست خوردند؟ آیا این دو امپراطوری دچار ظلم و فساد بودند یا نه؟ ج. چگونه شد كه ملل مغلوب با اینكه طولی نكشید كه نیروی نظامی اعراب رو به ضعف نهاد و با اینكه از ناحیه ی حكومتهای اموی و عباسی رنج می دیدند، نسبت به خود اسلام و نسبت به قرآن وفادار ماندند؟ با آنكه توانستند نیروی نظامی اعراب را درهم بكوبند و در جنگ ابومسلم و سپاه اموی آنها را درهم كوبیدند، فكر اینكه طوق اطاعت قرآن را از گردن دور كنند به دماغشان نیامد. همه ی كوشش آنها
جلد ششم . ج6، ص: 276
این بود كه مجری واقعی قرآن را پیدا كنند، لهذا گرد افراد و اشخاص ذی صلاحیت می گشتند.

از این بالاتر اینكه نهضتهای ضد اسلامی كه در میان این ملل پیدا می شد، خود مردم نجیب این ملل بیش از دیگران در قلع و قمع آنها كوشش می كردند، مثل فتنه ی المقنّع و بابك خرّم دین و امثال اینها.

اینها حكایت می كند از نفوذ عمیق دین اسلام.

فردوسی از زبان رستم فرخزاد می گوید:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است كار
كه تاج كیانی كند آرزو
تفو بر توای چرخ گردون، تفو
اشتباه اینها همین است كه خیال می كردند عرب از شیر شتر و سوسمار به آنجا رسیده و خیال می كردند هدفش تاج و تخت است، در صورتی كه هزارها سال بود كه شیر شتر و سوسمار می خورد و روز به روز بدبخت تر می شد. او نمی داند كه عرب امروز تعلیمات جدیدی دارد، فكرش عوض شده، منطقش تغییر كرده است، از سفره ی قرآن و رسول اكرم شیر خورده و غیر از عرب دیروز است. او كی در گذشته قائم اللیل و صائم النهار شمشیر می زد؟ او كی فكرش به آنجا رسید كه زهرة بن عبداللّه در جواب رستم فرخزاد كه پرسید: از دین خودت چیزی بگو، او اول شهادتین را عرضه داشت و سپس گفت:

آزادی (و اخراج العباد من عبادة العباد الی عبادة اللّه) و بعد گفت:

مساوات (الناس بنو آدم و حوا، اخوة لاب وام) و ربعی بن عامر در جواب رستم كه گفت: چرا آمده اید، گفت:

اللّه جاء بنا و بعثنا لنخرج من یشاء من عباده من ضیق الدنیا الی سعتها و من جور الادیان الی عدل الاسلام.

تاریخ نشان می دهد كه مسلمانان صدر اول آنقدر نجیبانه با ملل
جلد ششم . ج6، ص: 277
مغلوب رفتار كردند كه در دنیا نه سابقه دارد و نه لاحقه، و لهذا دل ملل مغلوب را به دین خود جذب كردند و حتی مظالم حكام ستمگر اموی و عباسی نتوانست مردم را از اسلام منصرف و منحرف كند.

نظر ملل مغلوب درباره ی آنها این شد كه اعراب با خود مسلك و آیینی آورده اند كه بهترین آیینهای زندگی است، الاّ اینكه حكام عرب لیاقت این آیین را ندارند. لهذا حساب مسلك و آیین را از حساب مردم عرب جدا كردند.

از اینجا می توان فهمید كه چقدر بی انصافی و ظالمانه است كه انسان فتوحات اسلامی را تحت عنوان حمله ی عرب ذكر كند و آن را با حمله ی اسكندر و مغول مقایسه كند. اسكندر و مغول فقط حمله كردند، آنها یك نهضت فكری و عقیدتی و اخلاقی و قانونی نداشتند، لهذا زود هم تحلیل رفتند. اما فتوحات اسلامی مولود یك نهضت اجتماعی و فكری عظیمی بود كه افكار را تحت تأثیر خود می گرفت.

از اول چرا اسلام امثال سلمان و صهیب و بلال را مجذوب خود كرد؟ زیرا آنها می دانستند كه با یك جنبش عربی روبرو نیستند، با یك نهضت بشری روبرو هستند. داستان سلمان و قریش كه در مجلسی مفاخره می كردند (ورقه ی اسلام و افتخار به نسب) خوب این حقیقت را می رساند.

یكی از مسائل مربوط به عدالت اجتماعی اسلام، نفوذ و گسترش اسلام در عضر حاضر است. الآن در میان ادیان جهان تنها اسلام است كه زنده و جاندار است و در حال رشد است. یهودیت كه یك دین نژادی است. مسیحیت با ستاد تبلیغاتی عظیم و حیرت آوری كه از لحاظ بودجه، افراد، تشكیلات دارد، مع ذلك هیچ گونه پیشرفتی برایش ملاحظه نمی شود. این اسلام است كه در آفریقا و شرق اقصی و آمریكای جنوبی به شكلی و در اروپا و آمریكای شمالی به شكلی دیگر در حال توسعه و گسترش است.

لوموند نوشته است: 14 میلیون نفر در آفریقا مسلمان شده اند و
جلد ششم . ج6، ص: 278
هاپكینز گفته بود 25 میلیون نفر. علت این امر چند چیز است. در درجه ی اول عدالت اجتماعی اسلام را باید نام برد.

اندونزی چرا مسلمان شد؟ نه یك سرباز در آنجا پا گذاشته است و نه یك مبلّغ رسمی رفته است. در اثر رفت و آمد تجار مسلمان به آنجا و تجار آنجا به سرزمینهای اسلامی، امروز بزرگترین كشورِ مسلمان شده است. حتی به قول مرحوم فوز الدین اورنگ، الآن پنج هزار نفر هلندی مسلمان هستند كه آنها باز تحت نفوذ معنوی مستعمره ی خودشان در گذشته واقع شده اند.
[1] مطلب به این صورت باید گفته شود كه هدف انبیا و یا یكی از هدفهای انبیا به نص این آیه برقرار كردن عدالت است و با توجه به مطلب دیگر و آن اینكه وحی و رسالت برای نیازهایی است كه بشر با كوشش و مساعی خودش قادر نیست آنها را رفع كند، پس (نتیجه ی این دو مقدمه) تز انبیا این است كه برقراری عدالت فقط به وسیله و وساطت انبیا ممكن است. مطلب دیگر اینكه برقراری عدالت در میان مردم به این است كه قانون عادلانه ای در میان مردم باشد و آن قانون حسن اجرا داشته باشد. نیاز به انبیا، هم از ناحیه ی وضع قانون است و هم از ناحیه ی حسن اجرای آن. اما از ناحیه ی وضع قانون به خاطر اینكه وضع قانون عادلانه به معنی این است كه در قانون مصالح عموم در نظر گرفته شده باشد و این متوقف است اولاً بر تشخیص مصالح واقعی عموم كه بر بشر عادی غیر ممكن است و ثانیاً بر بی طرفی و عدم دخالت تمایلات و احساسات كه آن هم عملاً غیر ممكن است. اما در ناحیه ی اجرا به جهت اینكه. . .
[2] البته مقصود جاندارهای اجتماعی از قبیل زنبور عسل و موریانه است و الاّ بر زندگی حیوانها قانون جنگل یعنی خوردن قوی ضعیف را، حكومت می كند.
[3] در مقالات «زن روز» تحت عنوان «زن در حقوق اسلامی» شماره. . . گفتیم همه ی افراد بشر در حقوق طبیعی باید مساوی باشند نه در حقوق اكتسابی- رجوع شود.
[4] به عبارت دیگر افراد به منزله ی ماده هستند و اجتماع شكلی است كه به این مواد داده می شود. تفاوتهای فردی و مادی باید محفوظ بماند ولی شكل باید برای همه علی السویه باشد.
[5] به عبارت دیگر، فرق انبیا و مفكرین بشری این است كه مفكران بشر فقط قوانین را در جهت عدالت تعدیل كردند، اما انبیا ایمان به عدالت و احترام به حقوق را نیز آوردند. مشكل اساسی نشناختن عدالت نیست، مشكل اساسی عمل نكردن و ایمان نداشتن به عدالت است.
[6] خواه آنكه آن قانون بر پایه ی محترم شمردن مالكیت فردی و ارزش پول از نظر زندگی فردی و انجام معاملات بر این پایه باشد و خواه براساس مالكیت اشتراكی.

اما اینكه كدامیك از ایندو عادلانه است مربوط است به مسائل بعدی.
[7] اما جاندارهای غیر اجتماعی یا مختلف النوع قانونشان قانون جنگل است.
[8] همان طوری كه در ورقه ی ظلم و مجازات خدایی گفته ایم اثر ظلم به همین جا ختم نمی شود كه عذاب وجدان است، بلكه منجر به بیماریهای روانی و عصبی می شود. نادر و خلبان هیروشیما آخر كار دیوانه شدند. بسر بن ارطاة نیز دیوانه شد.

بسیاری از قتله ی كربلا آخر كار شبه جنون پیدا كرده بودند. و از همین نظر اثر ظلم بر ظالم بیشتر است از مظلوم. باری كه ظالم از ظلم به دوش می كشد خیلی سنگین تر است از باری كه مظلوم از ظلم می كشد. قرآن كریم می فرماید: و قد خاب من حمل ظلماً. سعدی می گوید: دوران بقا چو باد صحرا بگذشت. . .
[9] ما در سخنرانیهای حج گفته ایم كه همه ی حقوق برمی گردد به تكامل. گفته ایم حقی به نام حق حیات وجود ندارد، آنچه وجود دارد حق تكامل است. رنج دادن حیوان از آن جهت نارواست كه ضد تكامل است و ذبح از آن جهت رواست كه ضد تكامل نیست.
[10] در اطلاعات مورخه ی /46/225، صفحه ی آخر (بریده شد- مراجعه شود) خلاصه ای از سخنرانی ژوزوئه دوكاسترو نویسنده ی كتابانسان گرسنهدر مؤسسه ی تحقیقات اجتماعی تهران را نقل كرده بود. او گفته بود: در حالی كه جهان در علم و صنعت پیشرفت كرده است، سیاست جهان دوران توحش را می گذراند. . .
[11] وجود قانون خوب و مقررات كافی و اعلامیه ها و بیانیه ها برای حقوق بشر بدون وجود ایمان به عدالت و حقوق لازم الاحترام به منزله ی این است كه در یك كشور اداره ی ثبت اسناد معاملاتی و ازدواجی باشد و اسناد به طور مرتب و محكم بدون هیچ گونه نقصی با امضاها و تمبرها تنظیم شود اما در كشور قوه ی اجرایی وجود نداشته باشد، اگر كسی بخواهد زیر آن سندهای معتبر بزند كسی نیست او را اجبار و الزام كند. قوانین و بیانیه ها و اعلامیه های امروز چون مقرون به ایمان نیست همین طور است. الان سازمان ملل عملاً از اعتبار افتاده است، زیرا همه كس می داند كه سازمان ملل امامزاده ای است به نفع دولتهای بزرگ كه متولیان آن هستند. همه اقرار دارند كه سازمان ملل تصمیماتش ضمانت اجرایی ندارد. حتی بعضی از دولتها كه فایده ی كمتری از آن می برند، شهریه ی مرتب خود را به آن نمی پردازند.
[12] به عبارت بهتر حداكثر عمل ماركسیسم این است كه فرد یا جمع مبارز می سازد، مبارزه با ظلم به وجود می آورد ولی قادر نیست عادل بسازد، زیرا عادل بودن متوقف است بر اینكه انسان در صحنه ی مبارزه با نفس نیز مبارز باشد و این كار انبیاست. عادل بودن رام شدن نفس و طبیعت خود آدمی است. ماركسیسم از راه آشنا كردن ضعیف و زیردست به حقوق خود و از راه تشكیل و ایجاد نیرو وارد می شود. البته این یكی از وسایلی است كه برای تحقق یافتن آرمان عدالت باید به كار برد. در چهارده قرن پیش، اسلام از این وسیله استفاده كرد. اسلام به ضعیف روحیه می دهد. پیغمبر فرمود: لن تقدس امة. . . علی فرمود: كونا للظالم خصماً. . . اسلام فرمود: واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً. ولی این وسیله نمی شود تنها وسیله باشد، زیرا یك دور و تسلسل به وجود می آورد. ضعیف به فرض پیروزی جای قوی را می گیرد و خودش می شود قوی با همان روحیه ی آن قوی. و فرض این است كه طبق فرضیه ی ماركسیسم یك نفر در كاخ و ویرانه دو جور فكر می كند. ضعیف پس از قوی شدن همان روحیه ی قوی را پیدا می كند و باز آش همان آش است و كاسه همان كاسه. به عبارت دیگر فرق مكتب انبیا و غیر انبیا این است كه انبیا بشر را دشمن و مخالف ظلم تربیت می كنند و غیر انبیا افراد را مخالف شخص ظالم تربیت می كنند. در مكتب انبیا ایده عدالت است و در مكتب دیگران ایده رسیدن به زندگی بهتر است.
[13] مولی به مالك می نویسد:

. . . فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذی تحب ان یعطیك اللّه من عفوه و صفحه، فانك فوقهم و والی الامر علیك فوقك واللّه فوق من ولاّك. . . و اذا احدث لك ما انت فیه من سلطانك ابهة او مخیلة فانظر الی عظم ملك اللّه فوقك و قدرته منك علی ما لاتقدر علیه من نفسك، فان ذلك یطامن الیك من طماحك و یكف عنك من غربك و یفئ الیك بما عزب عنك من عقلك.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است